محمد قجری ارتشی دلاور کمک حال بسیجیان نراق در جبهه
جمعه 29 فروردین 1393 روز ارتش جمهوری اسلامی و نیروی زمینی
است . به پاسداشت این روز بهانه ای شد تا مروری کوتاه از زندگی بزرگ یک دلاور ارتش
در نیروی زمینی به نام محمد قجری که اهل شهر نراق از توابع دلیجان استان مرکزی
داشته باشیم :
محمد قجری
آبان ماه 1360 بیست و هفت نفر از بسیجیان و پاسداران شهر نراق از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات عازم جبهه شدند . عده زیادی از محلات و منطقه دلیجان نیز در این اعزام حضور داشتند .
بسیجیان در زادگاهشان نراق رژه مقتدرانه ای انجام دادند .
خانواده ها روی سر فرزندانشان نقل می پاشیدند و عده ای اسپند دود کردند .
اکثر این نیروها از موسسین بسیج و کتابخانه و انجمن اسلامی
دبیرستان حاج عباس معصومی نراق و از ممتازترین محصلین دبیرستان به شمار می رفتند .
جمیع نیروها در شهرستان محلات نیز مانور رفته و امام جمعه آیت الله سید عبدالعلی مقدسی مشهور به حاج طه برای اجتماع مردم و رزمندگان سخنرانی و دعای بدرقه خواند . عملیات موفقیت آمیز ثامن الائمه و شکست حصر آبادان به پایان رسیده بود . مجموع نیروهای محلات بالغ بر 100 نفر در جبهه محمدیه دارخوین و در حاشیه رودخانه خروشان کارون حدود 20 کیلومتری آبادان مقابل دشمن بعثی پدافند کردند تا از مواضع پیروزمندانه عملیات دفاع کنند .
محمد قجری در سالهای دفاع مقدس
90روز یا سه ماه (آبان – آذر – دی )فرصت مناسبی بود . در این اثنا حضور یک ارتشی قهرمان و یک شهروند صدیق باعث تقویت روحیه مضاعف رزمندگان نراق شد . آقای محمد قجری فرزند یوسف باب دوستی بیشتر را گشود و هر چند وقت به دوستان بسیجی خودش در این نقطه جبهه دیدار می کرد .
شهیدان مهدی عباسی - قاسم جعفری - محمد رضا بخشی - عباس
رمضانی و آزاده جانباز احمد ابوالحسنی در عکس خاطره انگیز با آقای محمد قجری در
جبهه محمدیه دارخوین آبادان - آبان 1360
او بزرگتر از یک پیک لشکر ؛ زبده تر از نامه رسان ؛ سریع تر از تلفنگرام ؛ و جایگزین مناسب به جای تماس تلفنی رزمندگان با خانواده هایشان محسوب می شد .محمد انسان بزرگواری بود که همه این مسئولیت ها را برای خوشنودی دل والدین مرزبانان مخلصانه انجام می داد .
خودش یک سروان ارتش و در جبهه ایستگاه حسینیه و جفیر مستقر بود . هر وقت می خواست برای استفاده از مرخصی به نراق برود با زحمت زیاد و طی مسافت کیلومترها راه خودش را به جبهه محمدیه می رساند و پس از اطلاع از خبر سلامتی همشهریانش از تک تک آنها نامه برای خانواده ها دریافت می کرد .
وقتی والدین سلحشوران شهر نراق مطلع می شدند که محمد قجری از جبهه آمده به سمت منزل او روانه شده و ضمن شنیدن خبر سلامتی فرزندانشان نامه های آنان را دریافت می کردند . واقعا ایشان به تنهایی باعث خوشحالی والدین بود و هر گونه دغدغه از آنان بر طرف می شد .
در بازگشت از مرخصی نیز نامه های خانواده ها و آجیل و از جمله جوزغند که به بمب هسته ای و یا به قول شهردار مرادی " نارنجک لپی " را به جبهه می آورد . خود به خود آقا محمد یک شور و شوقی را در رزمنده ها حفظ می کرد .
محمد قجری ، شهید مصطفی طالبی
یک شب ماندن در سنگرهای محمدیه به این شادی ها می افزود . اکنون پس از 33 سال مرور بر آن خاطره های زیبا و مشاهده عکس های یادگاری و آویزان کردن جوزغند ها بر گردن و ده ها دل مشغولی دیگر باعث انبساط روحیه می گردد .
آقا محمد این ارتشی مومن خلوص نیت و عشق بسیجیان را متوجه شده بود و به این مخلص ترین های روزگار علاقمند بود . شاید دریافته بود که یک ماه دیگراز بین این عده طی عملیات فتح المبین چهار نفر شهید ؛ سه نفر اسیر و هشت نفر مجروح خواهند شد . این جمع صمیمی به مرور در جنگ پس از کسر یارانشان دیگر آن جمع محبوب را تجربه نکردند و محمد آقا قجری هم آن یاران گهربار را پیدا نکرد .
شهیدان مهدی عباسی - قاسم جعفری - محمد رضا بخشی - عباس رمضانی و آزاده جانباز احمد ابوالحسنی در عکس خاطره انگیز با آقای محمد قجری در جبهه محمدیه دارخوین آبادان - آبان 1360
آقای محمد قجری فرزند یوسف تاریخ 15/12/1392 همراه با پدر بزرگوارش آقای یوسف قجری فرزند علی در گلزار شهدای نراق ملاقات و طبق معمول با چهره آرام اظهار داشت :
سال 1355 در نیروی زمینی ارتش استخدام شدم . مدتی در شهر همدان و پنج سال در لشکر 16 زرهی قزوین خدمت کردم . سه سال در لشکر 28 سنندج مرکز استان کردستان بودم . سال 1385 از ارتش جمهوری اسلامی بازنشسته شدم .
فعلا به همراه خانواده در کرج سکونت دارم . همسرم سرکار خانم زهرا میرکریمی در طول خدمت 30 ساله بنده متحمل خسارات روحی شد و با بردباری و توکل به خداوند کریم فرزندانمان را تربیت کرد. از ابتدای مهر 1359 که ارتش عراق جنگ هشت ساله را بر ایران تحمیل کرد یگان ما هم در جبهه های مختلف فعال بود . آبان و آذر و دی ماه 1360 بسیجیان نراق در جبهه محمدیه بودند و من آن مقطع در قسمت دیگر استان خوزستان حضور داشتم.
از ایستگاه حسینیه می آمدم اهواز و مسیر را به سمت آبادان تغییر می دادم و قسمتی را نیز از محور اصلی پیاده تا کنار رود کارون می رفتم تا این عاشقان فی سبیل الله را زیارت کنم .
شهیدان قاسم جعفری - قدرت الله کمره ای - عباس رمضانی و مظاهر لطفی در عکس خاطره انگیز با آقای محمد قجری در جبهه محمدیه دارخوین آبادان - آبان 1360
رابطه خوبی بین ما ایجاد شده بود . از همه آنها دستخط می گرفتم و به والدینشان می رساندم . آنها نیز پاسخ نامه را می نوشتند و همراه با آجیل و خصوصا محصول اصیل نراق که جوزغند هست برای فرزندانشان به جبهه می آوردم .
بسیجیان وقتی من را می دیدند به استقبالم می آمدند و بقیه را صدا می زدند و در سنگر اجتماعی همدیگر را ملاقات می کردیم . مدت کوتاه بود ولی روزگار خوشی داشتیم و به این نیروها عشق می ورزیدم . اکثرا مجرد و کمتر متاهل بینشان بود و دست از دنیا شسته بودند .
محمد قجری در کنار پدر بزرگوارش یوسف قجری
عکس های آن موقع را که می بینم اشک از چشمانم جاری می شود چون بسیاری از آنها در طول دفاع مقدس شهید و بقیه نیز اسیر و مجروح شدند . امروز به همراه پدرم برای زیارت یاران قدیم و شهدای امروز آمده ام . همه با هم پیرو راستین شهدا و امام شهدا باشیم .
سروان بازنشسته ارتش محمد قجری فرزند یوسف اهل شهر نراق 15/12/1392