مردم شهر نراق در آزاد سازی خرمشهر پنج شهید تقدیم کردند
سال 1356 به استخدام سازمان گمرک درآمده و به شهرستان بندری خرمشهر در استان خوزستان ماموریت یافتم . همان سال ارتش عراق تحرکات خصمانه ای را در مرز شلمچه خرمشهر ایجاد کرد .
غلامرضا بخشی
31 شهریور 1359 رژیم بعث عراق با کمک کشورهای مخالف جمهوری اسلامی رسما به ایران حمله کردند . ادارات دولتی در خرمشهر تعطیل و هر کس به نوبه خود وظیفه حفظ شهر در مقابل دفع تجاوز را بر عهده گرفت .
چهار روز بعد تا سوم مهر در خرمشهر ماندیم و لیکن فشار و
پیشرفت بعثیون متجاوز زیاد بود . مجبور شدم همسرم سرکار خانم .....بخشی و فرزندم
را به اهواز منتقل و در منزل پدر همسر یکی از دوستانم اسکان دهم . روزگار دشواری
بود .
گلوله باران و خمسه خمسه های ارتش عراق در شهر افزایش یافت و من مجبور شدم 17 مهر 1359 خانه و کاشانه ام در خرمشهر را رها و با خانواده ام به شهر قم و سپس به نراق آمدیم .
آتش حجم آتشبار دشمن و حلقه محاصره بندر به قدری بود که وسایل منزل و طلاجات و حتی حلقه ازدواجمان را فرصت نداشتیم برداریم . بدون داشتن لباس مناسب با یک جفت دمپایی صحنه غمبار را ترک و به مثابه جنگ زدگان درآمدیم .
پشت سرت را که نگاه می کردی سایه سربازان را مشاهده می کردی
. مدارس نیز تعطیل و به جز مرزداران و تعدادی کمی رزمندگان مردم خرمشهر را تخلیه
کردند و بر آن نام خونین شهر نهادند .
آن روی دیگر سکه این که برادرم که از بسیجیان خردمند روزگار بود به جای رفتن به کلاس سوم دبیرستان حاج عباس معصومی روز اول مهر 1359 زادگاهمان را ترک و برای مساعدت به من و مقابله با دشمن راهی استان خوزستان و بندر شده بود .
چون منزلمان را ترک کرده بودیم و روز و شب دنبال سنگر سازی و مقاوت بودیم نتوانسته بود ما را پیدا کند فلذا از فرصت استفاده کرده و با سایر نیروهای ایرانی به فعالیت برای مقابله با متجاوزین پرداخته بود . یکی از این روزها من از اهواز به یکی از اقوام در تهران تماس تلفنی گرفته و او گفت برادرت محمد رضا بخشی از نراق به خرمشهر عزیمت کرده ؛ آیا او را دیده ای؟ گفتم نه ما آواره شده ایم و در منزلمان نیستیم .
به دنبال برادرم سه نوبت به خرمشهر رفتم ولی او را نیافتم و از طرفی پدر و مادرم نگران اوضاع و احوال او بودند . از طرفی مسئولین دبیرستان حاج عباس معصومی به منزل پدری ام مراجعه و درخواست کرده بودند فرزندتان زودتر سر کلاس درس حاضر شود .
مرحوم عباس بخشی حاجیه خانم کبری جعفری
روز 28 مهر 1359
سرانجام سر و کله محمدرضا در نراق پیدا شد . پدرم عباس بخشی و مادرم کبری جعفری
خوشحال شدند و از نگرانی درآمدند . مشخص شد علی رغم اینکه در خرمشهر کسی را نمی
شناخته و آشنایی نداشته در جنگ مقاومت بندر سهیم و حماسه آفرینی داشته است .
شهید محمدرضا بخشی
نیمی از خرمشهر بالاخره به دست متجاوزین افتاد . رزمندگان از جمله برادرم محمد رضا دست بردار نبودند و حاضر نمی شدند چکمه دشمن در خاک وطن عزیزمان ایران را تحمل کنند فلذا مقطع عملیات آزاد سازی خرمشهر راهی جبهه گردید .
اینگونه که نوشته شده آن روزگار سه گروه با فاصله زمانی و
به استعداد .... نفر از بسیجیان نراق عازم فتح خرمشهر شدند . 3/3/1361 سلحشوران به
فرمان رهبر کبیر انقلاب آیت الله سید روح الله خمینی(ره) خرمشهر را از چنگال عراقی
ها آزاد کردند و قلب امام و امت را شاد کردند .
در آزاد سازی خرمشهر طی عملیات بیت المقدس مردم مومن و شهید پرور شهر نراق پنج شهید تقدیم نمود که اسامی آنان عبارتند از :
غلامرضا قجری فرزند علی
علیرضا قجری فرزند سلطانعلی
محمد رضا رمضانی فرزند غلامعلی
محمد رضا باقری فرزند غلام
علی اصغر عبداللهی فرزند رضا
برادرم محمد رضا که از زمره موسسین بسیج نراق و انجمن
اسلامی دبیرستان معصومی بود در آزاد سازی خرمشهر سهیم بود . یکماه و نیم بعد مجددا
به جبهه رفت و تاریخ 24/4/1361 طی عملیات رمضان در پاسگاه زید به فیض شهادت نایل
آمد .
بنده هم پس از آوارگی و خسارت کلی به زندگی ام در فرمانداری
شهرستان دلیجان مشغول به کار و مدتی است بازنشسته شده ام .
این نوع سختی ها در زندگی ام را نشانه آزمایش الهی می دانم
که امیدوارم سر بلند از بوته آزمایش سر بلند شده باشم .
غلامرضا بخشی فرزند عباس اهل شهر نراق24/07/1391