کلکسیونی از شهید؛آزاده؛جانباز؛رزمنده و خادم دفاع مقدس در یک خانواده نراقی
نام عباس آ محمد که در شهر نراق برده می شود ناخودآگاه همت و تلاش و پشتکار در امر زراعت و کشاورزی در اذهان تجسم می گردد . همه فرزندان در مزرعه ی کَله قند دستی بر صنعت تولید و کار داشته اند .
حاج عباس ایزدی
حاج عباس ایزدی فرزند محمد متولد 1302 می باشد . می گوید اعضای 11 نفره خانواده ما جملگی در مقطع انقلاب به رهبری آیت الله سید روح الله خمینی(ره) و هشت سال دفاع مقدس به یاری نایب بر حق امام زمان(عج) و دین خدا شتافته و فعالیت داشتیم .
به همراه همسرم در سفر زیارتی مکه مکرمه و مدینه منوره بودیم که شنیدم هواپیماهای نیروی هوایی ارتش عراق کارخانه آلومینیوم سازی اراک مرکز استان مرکزی را بمباران نموده و تنی چند از هموطنان به شهادت رسیده اند .
حاج عباس ایزدی در کنار همسرش سرکار خانم رمضانی
ناراحت شدم و نیت کردم به ایران که بازگشتم برای مقابله با
تهاجم دشمن بعثی لباس رزم بسیج پوشیده و رهسپار جبهه شوم .
بسیج شهر نراق طی هشت سال دفاع مقدس سهم به سزایی در جذب
؛آموزش و اعزام نیرو به جبهه های نبرد حق علیه باطل ایفا کرد ؛ فلذا بنده هم به
همراه عده ای از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان زمستان 1366
عازم جبهه شدم .
مسئولین من را به دلیل کهولت سن و عدم توان رزمی در پادگان شهید زین الدین در شهرک صدر حومه اندیمشک استان خوزستان نگه داشتند تا در خدمات پشتیبانی کمک حال سلحشوران فاتح نبرد باشم . یکی دو سالی بود این پادگان راه اندازی شده بود و با تجاربی که در زراعت داشتم از همان اوان ماموریت شروع به کاشت درخت و فضای سبز کردم .
پدید آوردن روحیه شاد و مفرح از طبیعت خداوندگار کمتر مورد توجه بود . درختانی که من کاشتم به یقین الان تنومند شده و امکان اینکه سربازان در سایه آنان زیلویی پهن کرده و چایی بخورند و یا آموزشی ببینند امکان پذیر می باشد .
از راست : سعید(امیر)ایزدی ،حاج عباس ایزدی، حاج قدرت الله ایزدی
در ضمن این نوع فعالیت به خطوط مقدم درگیری نیز می رفتم تا حداقل خدا قوت و خسته نباشید به رزمندگان گفته باشم . یک بار در سنگر حسن حبیبی فرزند اکبر بودم که خمپاره دشمن به سمتمان شلیک شد و من تجربه کافی نداشتم و حسن با پشت پا زدن من را نقش زمین کرد و ترکش ها از بالای سرمان رد شد .
شهید حجت الله ایزدی
یک نوبت نیز برای ملاقات فرزندم حجت الله به جبهه فاو عراق رفتم و لیکن حجت را نیافتم . او در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود . علاقه به دیدارش داشتم که آدرس وی را در موقعیت مهدی اعلام کردند ولی در آنجا نیز ایشان را پیدا نکردم و همرزمان گفتند برای مرخصی به زادگاهش شهر نراق رفته است .
تصورم این بود که حجت الله دیگربه جبهه باز نمی گردد و لیکن او برای آخرین خداحافظی و دیدار خانواده مرخصی گرفته بود .جالب است بدانید دو یا سه نفر از اعضای خانواده ما همزمان در دفاع مقدس مردم ایران حضور فعال داشتند .
سرکار خانم معصومه رمضانی در همایش تجلیل از مادران شهدای شهر نراق
دختر ندارم ولی نه پسرم در مقطع انقلاب و هشت سال دفاع مقدس
یار و یاور رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله سید روح الله خمینی(ره) بودند و دین
خداوند را یاری رساندند .
- همسرم حاجیه خانم معصومه رمضانی از خادمین ستاد پشتیبانی جنگ به همراه زنان نراق خدمات شایسته ای برای رزمندگان جبهه انجام دادند .
- فرزندم حجت الله ایزدی تاریخ 22/12/1366 طی عملیات والفجر 10 در حلبچه عراق مظلومانه به شهادت رسید .
او از شجاع ترین نیروهای اطلاعات لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود که در میدان مین دشمن گرفتار و یک پایش قطع گردید و پیکر مطهرش را همرزمانش به عقبه خط انتقال داده و نهایتا در گلزار شهدای شهر نراق آرام گرفت .
پیکر مطهر شهید حجت الله ایزدی
شهید 20 بهار از عمرش نگذشته بود و ره صد ساله را سریع طی کرد و آنگونه که نقل می کنند عارفی بوده است .
- فرزندم قدرت الله ایزدی با اینکه تازه ازدواج کرده بود به جبهه رفت و تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین به سختی مجروح و به دست نیروهای ارتش عراق اسیر گردید .
هشت سال و نیم بعد که فاتحانه به ایران بازگشت مرضیه دخترش نه ساله بود و همدیگر را ندیده و نمی شناختند .
- فرزندم نعمت الله ایزدی از چهره ای انقلابی قبل انقلاب و چند روزی زندان دولت شاهنشاهی بود .
اولین نیروهای بسیجی اعزام به جبهه از شهر قم بود که در ستاد جنگ های نامنظم چمران در منطقه سوسنگرد فعالیت های موثر داشت . بعد نیز در ستاد پشتیانی جنگ فعالیت را ادامه داد .
- فرزندم هادی ایزدی در لباسهای بسیج و سپاه در طول جنگ
تحمیلی بارها در جبهه حضور داشت و چند بار تا مرز شهادت پیش رفته و مجروح گردید .
ایشان فرمانده مخابرات یکی از تیپ های لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) و اغلب در خدمت فرماندهان ارشد این لشکر بود .
از راست : شهید سید حسن جوادی ، شهید حجت الله ایزدی ، هادی ایزدی
- فرزندم مهدی ایزدی در لباس های بسیج و سربازی در طول جنگ انجام وظیفه نمود و از نیروهای زحمتکش بود .
علاوه بر منطقه عملیاتی جنوب منطقه کردستان نیز جولانگاه ایثارگری ایشان بود .
- فرزندم سعید(امیر) ایزدی از بسیجیان مخلص خدا و چندین نوبت
به جبهه ها اعزام شد . خطرات فراوانی در عملیات های مختلف از سرش گذشت ولی توکلش
به خدا بود .
برادرش حجت که شهید شد او در جبهه بود که به اجبار به مرخصی فرستاده بودند . در هر صورت داغ برادر کمر شکن است .
علی محمد ایزدی ، علیرضا ایزدی
- به همین ترتیب پسران دیگرم علیرضا ؛ علی محمد و ماشاءالله
ایزدی چه در مقطع انقلاب و چه در زمان دفاع مقدس در وسعشان از پشتیبانی خود دریغ
نکردند و مجموع خانواده ما تلاش کردیم رضایت خداوند را به خودمان داشته باشیم .
ماشاالله ایزدی
با همه این شرایطی که بر ما گذشت و آسیب های روحی و روانی
را متحمل شدیم لیکن همچنان در راه یاری رهبر انقلاب آیت الله سید علی خامنه ای و
دین خدا کوشش می کنیم .
حاج عباس ایزدی فرزند محمد اهل شهر نراق26/10/1390