شهیدی از شهر نراق که زنده از اسارت عراقی ها بازگشت
سال 1347در شهر کُهن و مذهبی نراق متولد گردیدم . تیر ماه 1365 به خدمت مقدس سربازی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان معرفی شدم .
علی اکبر حیدری
در اوج جنگ عراق بر علیه ایران به اهواز اعزام و در لشکر مهندسی رزمی 42 قدر در قسمت تعمیرگاه وسایط نقلیه راه سازی سازماندهی گردیدم . مدت بیست و چهار ماه که اکثرا در جبهه فعالیت داشتم بر این منوال گذشت و به دلیل پایان خدمت ، تسویه حسابم را دریافت نمودم .
فرمانده درخواست کرد به عنوان آخرین ماموریت به جبهه شلمچه اعزام و مشکل وسیله ای که به گِل نشسته است را حل و فصل کن .
تاریخ 05/04/1367 یعنی بیست و چهار روز قبل از پذیرش آتش بس ایران در جنگ تحمیلی عراق اینجانب علی اکبر حیدری به همراه دو بسیجی به اسامی احمد ... و ابراهیم لربهاری فرزند محمود از اهالی شهرستان دزفول که از مکانیک های با تجربه بودند به سمت خطوط جبهه حرکت کردیم .
در بیست کیلومتری محور خرمشهر و محدوده جبهه های کوشک و طلائیه ، مورد تهاجم نیروهای ارتش بعث عراق قرار گرفته و به شدت مجروح و نهایتا به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق قرار گرفتم .احمد در لحظات ابتدایی مغزش متلاشی و به شهادت رسید و ابراهیم هم به نظرم آمد که به شهادت رسیده و لیکن پس از آزادی متوجه شدم مجروح گردیده و زنده است .
ابتدا به شهر بندری بصره در استان بصره هدایت و ساعاتی بعد بدون مداوا و دادن آب و غذا ، به همراه اسیران دیگر با اتوبوس های تخت دار به راه آهن بصره منتقل و از آنجا با قطار به بغداد پایتخت عراق روانه گردیدیم .
کفن پوش عاشورایی ، علی اکبر حیدری
به همراه عده ای مجروح در یکی از بیمارستان های بغداد مورد پذیرش ابتدایی قرار گرفته ولیکن آنجا نیز با کمبود جا و کادر پزشکی مواجه بودیم و در نهایت به پادگان تموز متعلق به نیروی هوایی ارتش بعث هدایت شدم .
در سوله های بزرگ که از قبل آماده شده ، استقرار یافتم و بعد به همراه تعدادی از اسرا برای اسکان ثابت به اردوگاه شماره سیزده شهر رمادیه در استان الانبارانتقال داده شدم . تا حدود چهار ماه روی باسن حرکت می کردم تا به مرور مکان هفت گلوله ای که به بدنم خورده بود بهبود یابند . در این مقطع جنگ ، فشار عراقی ها زیاد بود و باعث اذیت و رنج بیشتری بر اسرای ایران می گردید .
ده روز پس از ورودم به اردوگاه 13 رمادیه عراق نیروهای صلیب سرخ جهانی از این اردوگاه بازدید و نام علی اکبر حیدری در لیست اسرا ثبت و کارت اسارت به شماره 17104 دریافت و امکان مکاتبه در شرایط محدود با خانواده ام در شهر نراق مهیا گردید .
نفر سوم نشسته از چپ : آزاده جانباز علی اکبر حیدری
آن سوی صحنه خانواده ام پس از بیست روز اضطراب و دلهره
سرانجام با آدرس موجود جنازه ی شهیدی به نام من تاریخ 25/4/1367 به نراق انتقال و
پس از تشیع جنازه با شکوه در جوار دیگر قدسیان در گلزار شهدای نراق به خاک سپرده
می شوم .
اربعین شهادتم ( علی اکبر حیدری) پنج شنبه مورخ 7/5/1367 از
ساعت 17 الی 19 در مسجد جامع شهر نراق برگزار می شود .
ده روز بعد تاریخ 17/5/1367 هلال احمر جمهوری اسلامی نامه بنده از عراق را به خانواده ام تحویل می دهند که همه را در بهت و حیرت فرو می برد . باور کردنش مشکل ،و بیان لحظاتش غیر توصیف است . خانواده و دوستان و مسئولین هلال احمر در عالم شوک و ناباوری متن نامه نوشته شده من را می خوانند که نوشته ام : اینجانب علی اکبر حیدری سالم هستم و در اردوگاه رومادیه 13 عراق به سر می برم .
نوشته های روی سنگ قبرم را را تعویض و شهید به عنوان گمنام به جامعه معرفی می شود. قطعنامه 598 مورد پذیرش قرار گرفت و پایان جنگ در مرداد 1369 اعلام گردید و رژیم بعث عراق از سوی سازمان ملل به عنوان متجاوز شناخته شد که باید غرامت های سنگین جنگ را بپردازد . اسرای دو کشور مبادله شدند .
تاریخ 05/06/1369است و روز سرنوشت سازی برایم بود . به همراه سایر اسرا از مرز خسروی وارد کرمانشاه شدیم و بر خاک وطن اسلامی بوسه زده و نماز شکر به جای آوردم . بعد از طریق هواپیما به فرودگاه مهرآباد تهران انتقال یافتم . به مدت سه روز در پادگان لشکرک در منطقه لویزان ، قرنطینه صورت گرفته و به جمع اقوامم پیوستم . ابتدا از ماجرای شهادتم هیچ خبری نداشتم تا اینکه یکی از پسر عموهایم اعلامیه ترحیمم مربوط به دو سال قبل را نشانم داد و شرح ماوقع را برایم نقل کرد . اولین قدمگاه مورد نظرم زیارت مرقد پاک و نورانی رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت آیت الله سید روح الله خمینی (ره) در بهشت زهرای تهران بود .
بعد وارد زادگاهم شهر عشق و شور و نشاط یعنی نراق شدم . جمعیت انبوهی ساعت ها چشم انتظار بودند . دسته های گل بر روی شانه هایم انداختند و وارد گلزار شهدای شهر نراق شدم . به روح طیبه شهدا فاتحه ای قرائت کردم آنگاه بر مزار قبری که تا چندی پیش خودم در آن دفن بودم و اکنون شهید گمنامی در آن آرمیده است فاتحه ای قرائت کردم. بنده اکنون با 30 درصد جانبازی به همراه همسرم سرکار خانم حسینی و فرزندم عارف حیدری از پیروان راستین مکتب اسلام هستیم و برای پیشبرد اهداف مقدس جمهوری اسلامی فعالیت داریم .
آزاده جانباز علی اکبر حیدری فرزند رضا اهل شهر نراق 04/03/1391