چهل دختران شهر نراق
داخل بقعه متبرک شاه سلیمان شهر نراق زیر زمینی وجود دارد که در افکار عمومی مردم قدیم به " چهل دختران " مشهور است .
نمایی از چهل دختران
دریچه ای باز می شود که با پا چیدن اطراف حفره وارد زیر زمینی می شوی . قبل انقلاب که توجه کمتری به این نمونه مکان های متبرک و مذهبی می شد ؛ این ناحیه نیز به دلیل تاریک بودنش و تعریف های عجیب و غریب مخوف جلوه می کرد و اغلب کسی جرات نمی کرد داخل آنجا شود .
مردم نراق همزمان با سراسر کشور مشغول فعالیت بر علیه رژیم دیکتاتور و وابسته محمد رضا شاه پهلوی بودند . اواخر بهار 1357 روز پنج شنبه چند نفر از دوستان شلوغ و کنجکاو تصمیم گرفتیم شمع خریداری و داخل چهل دختران شویم .
دریچه را بلند کردیم و از طریق جای پایی که درست کرده بودند وارد زیرزمین شدیم . شمع ها روشن بود ولی ترس سراپای وجودمان را فرا گرفته بود ولی هر کدام تلاش می کرد خود را نترس و با شجاعت نشان دهد .
مشاهده کردیم که کف این مکان چهار دیواری زیلویی پهن است و جانماز و چند کتاب ادعیه و قرآن وجود دارد . متوجه شدیم که چند نفر از مومنین در این فضا خلوت کرده تا با خدای عز و وجل به راز و نیاز می پردازند . کمی گفتیم و خندیدیم و کم کم ترس از ما فاصله گرفت . چون صدا می پیچید چند نوبت هم آواز کودکانه خواندیم .
سالیان طولانی است که اهالی نراق عصرهای پنج شنبه برای ادای احترام به بقاع متبرک شاه یحیی و شاه سلیمان و همچنین فاتحه خوانی برای متوفیان به گورستان های شهر می روند و با توزیع نذریات مختلف از جمله حلوا ؛ میوه ؛ آش ؛ شربت و ... صوابی برای آخرت خویش تحصیل می کنند . بر این اساس خروج از چهل دختران برای ما مشکل بود . چاره ای نبود باید به هر صورت بیرون می آمدیم .
شمع ها داشت به انتها می رسید و تصمیم گرفتیم از زیر زمین چهل دختران خارج شویم . دریچه را که بلند کردیم دیدیم چندین زن و دختر در حال عبادت و زیارت کردن شاه سلیمان مشغول هستند و تا دیدند که درب باز شد شیون کنان فرار کردند .
امامزاده سلیمان (ع) شهر نراق
آقای عباس کریمی در شبستان در حال قرائت قرآن بود و به ایشان مراجعه می کنند و آقای کریمی به آنها می گوید چهل دختران خرافاتی بیش نیست نترسید . زنان می گویند خودت بیا ببین و متوجه می شوی که ما اشتباه نمی کنیم .
آقای کریمی آمد و تا دریچه را بلند کرد گفت این که عباس پسر آقا ماشاءالله ست ؛ اینم که علی پسر اصغر برقییه و اینم احمد پسر غلامعلییه و همیطور که بیرون می آمدیم اسامی افراد را می گفت . هر فردی هم بیرون می آمد از خجالت پا به فرار می گذاشت .
احمد رمضانی فرزند غلامعلی اهل شهر نراق 15/12/1392