مادران اسرای نراق صبور در مقابل مشکلات و اسطوره های مقاومت
سه شنبه تاریخ 11/6/1393 روز صنعت چاپ می باشد . بهانه ای شد این روز را به دوستداران این صنعت علی الخصوص حاج احمد ابوالحسنی نراقی یکی از فعالین این رشته مهم تبریک و تهنیت عرض کنیم .
آزاده جانباز حاج احمد ابوالحسنی
شایسته است از این فرصت استفاده کرده و هدف و استراتژی احمد ابوالحسنی رزمنده دفاع مقدس شهر نراق که در دومین بار اعزام به جبهه اش در عملیات سرنوشت ساز فتح المبین مجروح و به اسارت ارتش عراق درآمد را از روی یکی از نامه های اسارتش به اطلاع افکار عمومی برسانیم :
نامه احمد ابوالحسنی از اردوگاه موصل عراق به مادرش خانم طلعت محمودی در شهر نراق
شماره کارت اسارت 3050
تاریخ نامه 3/11/1363
بسم الله الرحمن ارحیم
ای مادرعزیزم و ای صبر کننده در مقابل مشکلات زمانه و ای اسطوره مقاومت سلام علیکم و به ما صبرتم .
سلام و صد سلام بر روی ماهت . امید است که این سلام فرزند
کوچک خود را که از راه دور و دراز و با ماجرای تلخ و شیرین از سرزمینی که در آن
حسین ها و علی ها و ... جان دادند پذیرا باشی .
هر چند که من کوچکتر از آنم ولی ... (کوچکتر از آنم که بتوانم قلب شما را شاد کنم) . خلاصه روزگار را می گذرانیم در کنار برادران عزیز و ارجمند خود . (اسرای نراق و محلات و بلاد ایران)
همینطور که ماها شاد هستیم انشاءالله که شما هم شاد باشید و من اکنون که دارم نامه می نویسم قدرت الله ایزدی(اسیر اهل شهر نراق) نیز در کنار من نشسته است و دارد برای برادرش ماشاءالله نامه می نویسد . نامه ای را که برای عباس باقری(اسیر اهل شهر نراق) داده بودید به دستش رسید و بسیار خوشحال شد .
مادرجان من را از دعاهای خیرت فراموش مکن و دعا کن که من نیز به درجه فرزندان برادرانت برسم (چهار تن از پسر دایی های اسیر به اسامی نصرت الله و احمدرضا محمودی فرزندان یوسف ؛ عبدالله و کاظم محمودی فرزندان علی در جبهه های مختلف دفاع مقدس به شهادت رسیده و احمد آرزوی شهادت شبیه آنان را نموده است) هر چند که لیاقتش را ندارم ولی خیلی دوست دارم که همچون آنها چند روز زودتر از این دنیا رفته و با باری سبک تر .
چون اگر نظر به گذشتگان کنیم می بینیم که همه رفته اند از آدم تا محمد(ص) و علی(ع) و حسین(ع) و ... پس راهی است که باید رفت هر چه زودتر بهتر ؛ پس چه نیکوست که مثل حسین ها ؛ حسین وار بمیریم و همچون زینب وار صبر کنیم .
مادر جان حالت چطور است ؟ چرا ناراحت شدی ؟ نه ناراحت نباش ؛ بگذر ؛ ببین ؛ نگاه کن ؛ گوش بده مادر ؛ مادر ؛ مادر خوبی الحمدالله .
خوشحالم ؛ آری شما هم همینطور ؛ خُب من چون دیدم شما خوشحالی من هم خوشحال هستم ؛ و اِلاّ من نیز ناراحت خواهم شد .
راستی من خیال می کردم که شما ناراحت هستی ؛ الحمدالله که شاد زیارتت کردم(خوشحال و راضی شدی از من) . قدرت الله و عباس سلام می رسانند .
خداحافظ . قربانت احمد ابوالحسنی
بازخوانی و تفهیم گذاری از سایت سلحشوران شهر نراق 10/06/1393