آزاده حسین اکبری مرد مقاوم و مورد احترام مردم خونگرم نراق
سال 1345 در دهستان جاسب از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی متولد شدم . تاریخ 17/11/1361 طی عملیات ناموفق والفجر مقدماتی پس از مجروحیت شدید به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق درآمدم .
حسین اکبری
سه ماه به صورت بیهوش در بیمارستان کمپ الرشید بغداد بودم . به هوش هم که آمدم تا پنج ماه مثل یک مرده روی تخت افتاده بودم و در این هشت ماه فاقد هر نوع حرکتی بودم و عراقی ها توجه لازم به حالم نداشتند .
اواسط سال 1362 به اردوگاه عنبر در شهر انبار در استان الانبار منتقل و توسط اسرای ایرانی که از طبابت سررشته داشتند و سایر اسرا درمان شدم . دکتر مجید جلالوند که درجه دار ارتش و خودش اسیر بود زحمت زیادی برایم کشید .
اکبری در اردوگاه عنبر
در همین موقعیت با یکی از اسرای شهر نراق به نام احمد ابوالحسنی آشنا شدم که جوان زیرک و چالاکی بود و مرتب سر به سر نگهبانان عراقی می گذاشت .
شماره کارت اسارت من در عراق 6795 بود و بیشتر از 40 نامه در زمان اسارت برای خانواده ام ارسال نمودم که متاسفانه یک فقره آن پیدا نشد و آن موقع کسی نسبت به جمع آوری آن اقدام نکرد و به مرور زمان از بین رفت .
20 تا 25 نفر اسیر معلول در عنبر بودیم و متاسفانه فقط دو ویلچر در اختیارمان بود که کفاف نمی داد . عدم رسیدگی کادر پزشکی عراق به حدی ضعیف بود که موش ها به آسایشگاه ما وارد شده و زخم های چهار نفر از اسرا از جمله زخم پای حسینعلی صبوری صابونی را جویده بودند و او متوجه نشده بود .
حسینعلی متولد 1320 و اصالتا اهل شهرستان فریمان استان خراسان رضوی بود که سال ها در تهران و خوزستان در کارگاه ریخته گری مشغول بود . دهه 1340 به اصفهان مهاجرت و سال 1351 در کارخانه ذوب آهن استخدام می گردد . طی عملیات بیت المقدس مجروح و آسیب جدی می بیند به گونه ای که قطع نخاع می شود .
شهید حسینعلی صبوری اسوه مقاومت و ایستادگی
حسینعلی 19 ماه اسیر بود تا اینکه زودتر از ما در اسفند 1362 با اسرای معلول عراق مبادله شدند . با خبر شدم که ایشان پس از 30 سال زجر و ناراحتی از زخم جنگ تاریخ 13 فروردین 1393 به شهادت رسید .
اسیر معلول دیگر از دوستانم غلامعلی محمدی اهل فاریاب از
توابع شهرستان کهنوج استان کرمان می باشد که فروردین 1362 طی عملیات والفجر1 قطع
نخاع و اسیر عراقی ها شد . شماره کارت اسارتش 7139 بود و با همدیگر در خرداد 1364
مصادف با ماه مبارک رمضان 1405 با 28 نفر دیگر از معلولین ایرانی با اسرای عراقی
مبادله شدیم
.
حسین اکبری در سالهای دفاع مقدس
با نظارت صلیب سرخ جهانی از بغداد به فرودگاه ترکیه و از آنجا به مرز هوایی مهرآباد ایران آمدیم .سه روز در خانه کودک تهران قرنطینه بودم تا اینکه برادرم ابوالفضل اکبری به دنبالم آمد . با آمبولانس به شهرستان دلیجان عزیمت و مورد استقبال مردم عزیز و مسئولین این شهرستان قرار گرفتم و روز بعد در نماز جمعه دلیجان شرکت کردم .
سپس به زادگاهم روستای بیجیگان جاسب رفتم و مردم دوست داشتنی هفت پارچه این خطه سرسبز از من به شایستگی استقبال نمودند . در مدت یک هفته خانواده های زیادی از سراسر کشور به ملاقاتم آمدند و عکس فرزندان مفقود یا اسیر خود را نشانم می دادند تا اثری از جوانشان را بیابند .
مرحوم اکبر اکبری پدر آزاده جانباز حسین اکبری
کمی که استراحت کردم به دعوت حاج مسلم مرادی(1328 – 1381) به نمایندگی از مردم مهربان شهر نراق وارد اجتماع کم نظیر آنها شدم و حلقه گل به گردنم آویختند و من را شرمنده محبت های خود نمودند .
سال 1365 نیز در شهر مذهبی نراق با حاجیه خانم فاطمه حبیبی ازدواج و ساکن گردیدم . اکنون جانباز 70 % می باشم و حاصل ازدواجمان سه فرزند می باشد .
آزاده جانباز حاج حسین اکبری فرزند اکبر اهل جاسب ساکن شهر نراق 1/6/1392