حسین سعادت و افتخار دلیجان است
سوم فروردین 1347 در شهرستان دلیجان استان مرکزی کودکی متولد شد که نامش را حسین نهادند .
شهید حسین سعادت
پدرش خیرالله سعادت فرزند ماشاءالله متولد 1307 و مادرش ماه منیره مقدم پورآزرانی فرزند علی احمد متولد 1312 هر دو اهل روستای آزران از توابع شهر بَرزک در 72 کیلومتری شهرستان کاشان استان اصفهان می باشند که سال 1342 به شهرستان دلیجان نقل مکان نمودند .
دو پسر دیگر این خانواده نورالله و داود سعادت و چهار دختر
نیز دارند . این خانواده
اقوام و فامیل هایی نیز در شهر نراق دارند . خانم
مقدم پور در تاریخ 26/09/1382 به رحمت خداوند پیوست و در قطعه خانواده های شهدا
جنب گلزار شهیدان دلیجان به خاک سپرده شد
.
آقا خیرالله که قبلا به شغل کشاورزی مشغول بود پس از فوت همسرش با خانم صغری محمدی اهل نخجیروان محلات ازدواج و همچنان در دلیجان به زندگی ادامه می دهند . حسین سعادت برای کسب دانش سال 1354 به مدرسه رفت و خرداد ماه سال 1361 از دبستان حافظ دلیجان گواهینامه پایان تحصیلات ابتدایی دریافت نمود .
وی آرام و قرار نداشت و با اینکه محصل بود ولی اوقات فراغتش را به کاشی کاری ساختمان می پرداخت . تحصیلات اول راهنمایی را در سال 1362 با موفقیت سپری می کرد که ارتش متجاوز عراق به اشغال گری اش بر علیه ایران ادامه داد و اینجا بود که حسین درس و مدرسه را رها و در سن 15 سالگی وارد عرصه جهاد گردید .حسین به رهبر کبیر انقلاب آیت الله سید روح الله خمینی(ره) عشق می ورزید و به ندای هل من ناصرا ینصرنی حسین زمان گوش فرا داد و راهی جبهه های حق علیه باطل گردید .
محل اولین جبهه وی منطقه عمومی شهرستان بانه استان کردستان بود که آنجا رزمندگان در دو جبهه یکی مقابله با تهاجم مرزی و هوایی ارتش عراق و دیگری مقابله با تجزیه طلبان گروه های کم خردی مثل دمکرات و کومله فعالیت داشتند . دو تن از همسنگران ایشان آقایان علی اکبر پیشه ور فرزند نعمت الله اهل شهر نراق و محمد مصلحی اهل روستای ورکان از توابع شهرستان کاشان استان اصفهان می باشند پیشه ور می گوید : اواسط سال 1362 در جبهه بانه داخل سنگر بودیم که در اثر سهل انگاری تیری از تفنگ مصلحی به سمت سعادت شلیک شد که لابلای پتوها گیر کرد و آسیبی وارد نساخت و آن روز خداوند نخواست به این شکل مشکلی برای حسین به وجود بیاید .
حسین با دوستانش دی ماه 1363 از ناحیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دلیجان با لباس بسیجی راهی جبهه شد و اینبار جبهه های جنوب کشور و استان خوزستان به نامش رقم خورد . حسین سعادت با سلحشورانی از شهرهای دلیجان ؛ محلات و نراق و روستاهای تابع در پدافندی جبهه طلائیه استقرار یافتند .
رزمنده جانباز محمد کمالی فرزند رمضان اهل شهر نراق اظهار
می دارد :
در جبهه ویران شده و مرزی طلائیه از توابع هویزه استان خوزستان در لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) با نیروهای ارتش متجاوز عراق نبرد می کردیم . تاریخ 03/12/1363 بیست روز به عملیات بدر مانده بود که خمپاره دشمن در سنگر ما فرود آمد .
محمد کمالی
ترکش از ناحیه کمر و ستون فقرات به من آسیب زد و همزمان یکی از رزمنده های دلیجانی به نام حسین سعادت فرزند خیرالله نیز به شدت مجروح و از ناحیه ران پا به پایین مجروح شد . حسین را می شناختم چون اقوامی هم در نراق داشت و خانواده اش اهل آزران کاشان می باشند و پنجاه سال پیش به دلیجان آمده اند . حجم آتش دشمن زیاد و سنگین بود ولی در آن شرایط دشوار دو نفر از رزمنده های شهرستان محلات به سمت حسین سعادت آمدند و بدن مجروحش را با مشکلات عدیده جمع و جور کردند و با برانکارد تا پای قایق ها انتقال دادند .
من هم با اینکه مجروح بودم کمی به حسین کمک کردم و با هزار بدبختی با کمک دوستان و حمل با برانکارد تا قایق ها منتقل شدم . دژی که ما استقرار داشتیم با کمبود دارو و درمان مواجه بود و حتی مُسَکِن و یا آمبولانس به سختی پیدا می شد . قایقران من و حسین را به خشکی یا همان پد رساند که در آنجا سردار قدرت الله کمره ای فرزند رمضان اهل شهرنراق (1340 – شهادت1367) را بر حسب اتفاق دیدم و کمی به ما کمک و روحیه داد . ما را با آمبولانس به بیمارستان صحرایی خاتم الانبیاء منتقل کردند که بعد از جزیره مجنون قرار داشت .
اقدامات اولیه درمان روی ما دو نفر انجام گرفت و با آمبولانس به بیمارستان شهید مجید بقایی اهواز مرکز استان خوزستان روانه شدیم . من و حسین تا اینجا با هم بودیم . وضع سعادت به گونه ای بود که سریع او را به اتاق عمل بردند و بعد از تلاش دکترها برای بهبودی بیشتر به بیمارستان دیگری در اهواز منتقل گردید . حال عمومی حسین وخیم شد و لاجرم جهت اقدامات بیشتر پزشکی با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری گردید .
من نسبتا بهبود یافتم و مرخصی استعلاجی گرفتم تا به زادگاهم نراق بازگشته و دوره نقاهت را سپری کنم ولی به جهت نیاز به نیرو در دژ طلائیه و بالا نگه داشتن روحیه همرزمان و احساس مسئولیت به اصرار خودم مجددا به خط مقدم بازگشتم و تاریخ 23 اسفند 1363در عملیات بدر شرکت نمودم .
در هر حال نگران وضعیت دوستم حسین بودم تا اینکه پس از 33 روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ سرخ به دلیل عفونت های زیاد پاهایش در بیمارستان مصطفی خمینی تهران تاریخ 7 فروردین 1364 به آرزویش شهادت نایل آمد . پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه توسط مردم مومن و شهید پرور در گلزار شهیدان شهرستان دلیجان آرام گرفت . پسر عموی شهید به نام عمران(عمرانعلی) سعادت فرزند غلامعلی متولد 1342 تاریخ 25اسفند 1364 طی عملیات والفجرهشت در اروند رود به شهادت رسید و در گلزار شهدای آزران کاشان خاکسپاری گردید .
شهید عمران سعادت
پسر عمه شهید به نام علی رودی فرزند حسن در مرداد 1367 اواخر جنگ عراق بر علیه ایران طی عملیات مرصاد در جبهه اسلام آباد غرب در مصاف با اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) شربت شهادت نوشید و در گلزار شهیدان شهرستان دلیجان دفن شد .
شهید
علی رودی
وصیت نامه شهید حسین سعادت فرزند خیرالله اهل شهرستان
دلیجان
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام ودرود بی کران بر امامی( خمینی کبیر) که حسین گونه فرمودند که جبهه ها را خالی نگذارید و کمک به رزمنده ها کنید ودر راه خدا جهاد کنید .ای خالق بی همتا می دانم که به خودم ظلم کردم و بنده خوبی برایت نبوده ام .احکامت را زیر پاگذاشتم و یا به آنها بی اعتنا بودم یا اینکه سَبُک شمرده ام و شُکر هیچیک از نعمت هایت را به جا نیاورده ام ، خدایا مرا حلال کن و مرا در نزد خود قرارده .
ای مردم مسلمان وغیور پرور انقلاب اسلامی با ضد
انقلاب با قاطعیت برخورد کنید .
خداوندا خانواده مرا خشنود بگردان .
خداوندا اگر من شهید شدم با شهدای انقلاب در یک خط قرار ده .
خداوندا اگر من به کسی ظلم کرده ام مرا ببخش .
خداوندا من که قدم در راه حق برداشته ام پس چه خوب است که
شهادت نصیبم کنی .
خداوندا کسانی که ضد انقلاب هستند نابودشان کن .
ای مردم با رهبر کبیر انقلاب(امام خمینی) خوب باشید و جبهه
ها را خالی نگذارید .رزمنده ها
را تنها نگذارید و در نمازتان رهبر وامام را دعا کنید . خداوندا
امامی که قلب میلیون ها انسان مستضعف است را تا ظهور حضرت مهدی(عج) نگهدار و به
مستضعفان جهان یاری بده .
من حالا چند کلمه با پدر ومادر و دوستان صحبت دارم : ای پدر
ومادر گرامی ؛ اگر من شهید شدم به هیچ عنوان گریه نکنید، خواهرانم زینب وار رفتار
کنید . پدر ومادر
گرامی؛ اگر شما بخواهید گریه کنید باید گریه ای بکنید که مشت محکمی به دهان ابر
قدرتها باشد .
مادر جان شیری که به من دادی را حلالم کن ؛ شبها که کنار
گهواره من بیدار مانده ای حلالم کن. خواهران وبرادران گرامی : اگر من برای شما
برادر بدی بوده ام مرا حلال کنید ؛اگر من به شما بی اعتنا بودم مرا ببخشید .دوستان من شما بروید ودرس بخوانید وآن
درس که شما می خوانید مشت محکمی خواهد بود به دهان ابر قدرتها .
مادر جان به خواهرانم بگو اگرمن شهید شدم گریه نکنید و با
مردم خوب رفتار کنید
مادر جان من آماده ام که شهید بشوم و شما در هر شب جمعه به
گلزار شهدا بروید وروح من ودیگرشهدا را شاد گردانید .
مادرجان ؛ به برادران و خواهران بگو که در نماز جمعه و دعای
کمیل ودعای توسل شرکت کنید و شرکت در نماز جماعت مشت محکمی به دهان آمریکاست ؛ پس
در این مجلس ها شرکت کنید .پدر جان
آیا می دانید خدا امانتی پیش شما داشت و آن امانت من بودم ؟ آیا می دانید خدا از
آن امانت یک امانت خوبی می خواست ؟ مثلا در راه خدا جهاد کنیم ؛ نماز بخوانیم .
پدر جان ؛ می دانی که چه شیرین است در خون خویش غلتیدن و
نهال اسلام را آبیاری کردن ؟پدر جان حالا این امانت در راه خدا می خواهد جهاد کند
و در راه خدا شهید شود که هم خدا از او راضی باشد و هم شما .اگرمن شهید شدم جنازه ام را به پدر
ومادرم نشان دهید که آنها از من راضی شوند .
در آخر هم می گویم سیاه به تن نکنید ؛ گریه نکنید ؛ دعا
برای جان امام و رزمندگان و شبهای جمعه گلزار شهدا بیایید .ای مردم شما در راه خدا
جهاد کنید و بپا خیزید .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
متن وصیت نامه حسین سعادت 1363/10/17 شمسی
شهید
حسین سعادت فرزند خیر الله
مدت عمر : 17 سال محل دفن:گلزار شهیدان دلیجان
محل تولد :دلیجان تاریخ تولد :3/1/1347
محل شهادت:طلائیه تاریخ شهادت:7/1/1364