افتخار من جانباز این است که رهبری جانباز دارم
اولین بار که به جبهه اعزام شدم تاریخ 13 فروردین 1367 در پدافندی عملیات والفجر 10 در حلبچه عراق مجروح شیمیایی شدم .
احمد مرادی
برای دومین بار از بسیج شهر نراق به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردیدم . مرداد 1367 در روزهای پایانی جنگ عراق بر علیه ایران در گردنه حسن آباد کرمانشاه و منطقه عملیاتی مرصاد بودیم . فرمانده گروهان ما پاسدار محمد رضا عابدینی فرزند علی اهل شهر نراق و مسئول تدارکات گروهان هم داود محمودی فرزند حسن از جنگ زدگان آبادانی بود که خانواده اش از اوایل جنگ در نراق سکنی گزیدند .
با توجه به اینکه از کفش هایم که کتانی بود و لباس هایمان بیش از حد استفاده کرده بودیم مندرس و حتی پاره شده بود و وسایل لازم نیز وجود نداشت که بتوان دوخت و دوز کرد. برای گرفتن لباس و کفش پیش آقای عابدینی رفتم و هر چه اصرار کردم می گفت نداریم و کف دستش را نشان داد و گفت بکن.
من هم گفتم از این به بعد بدون لباس نظامی وارد صبحگاه می
شوم و نباید اعتراضی داشته باشی چون نه کفش دارم و نه لباس.
وقتی دید من این تصمیم را دارم و آن را اجرا می کنم و سابقه
ما را هم داشت گفت برو پیش محمودی و یک دست لباس و یک جفت کتانی بگیر ولی به کسی
چیزی نگویی.
ما که گوش به این حرف ها نمی دادیم رفتم داخل چادر و به ابوالفضل عابدی و اکبر عظیمی دو نفر از رزمنده های نراقی کفش و لباس را نشان دادم و گفتم بروید به آقا محمد رضا بگویید که ما داخل کیف احمد مرادی لباس و کفش نو دیدیم ؛از کجا آورده است ؟ فلذا مجبور می شود برای اینکه دهن شما را هم ببندد لباس و کفش به شما هم بدهد .
همین کار را کردیم و هر سه نفر لباسمان نو شد ولی نمی توانستیم مقابل سایر رزمندگان بپوشیم چون همه می فهمیدند که آقای عابدینی به همشهریانش توجه بیشتری دارد .هر سه نفر پیش فرمانده گروهان رفتیم و درخواست مرخصی داخل شهری کردیم . اول گفت نمی شود . ما توضیح دادیم که می خواهیم به شهر برویم و بعد از برگشت لباس هایمان را نشان بدهیم تا شاید بقیه فکر کنند از شهر خریداری کرده ایم .
ایشان هم قبول کرد و به شهر رفتیم و بعد از برگشت کیف خود را باز کردیم و لباس ها و چیزهای دیگری که از شهر خریداری کرده بودیم را نشان دادیم کسی هم متوجه این دودره بازی ما نشد. بعد به آقای عابدینی گفتیم که می شود از کف دست هم مو کند.
البته ما جوان بودیم و دوستان رعایت شیطنت های ما را می کردند والا بزرگترها و فرماندهان برای این چور مسایل خودشان را درگیر نمی کردند و توجه به این نوع احوالات ما نداشتند . گرامی باد یاد شهیدان هشت سال دفاع مقدس شهر نراق و بلند و پایدار باد طول عمر مقتدایمان حضرت آیت الله خامنه ای .
افتخار من جانباز این است که رهبری جانباز دارم .
جانباز احمد مرادی فرزند علی محمد اهل شهر نراق 11/11/1390