شب عید نوروز راهی جبهه شدم
چند روز بعد از عملیات بدر دقیقا 29 اسفند 1363 شب عید نوروز برای اهداف مقدس و اینکه مرزداران در جبهه تنها نباشند از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دلیجان ماموریت گرفتیم و عازم مناطق عملیاتی شدیم .
سید مهدی موسوی
برای اعزام با سید عباس و سید مظفر باشی اهل شهر نراق و عده ای دیگر هم پیمان شدیم .
دوست خوبم محمد که حکم برادر برایم دارد از قم به نراق آمده بود . آمدیم گلزار شهیدان و با صالحین آنجا وداع کردیم و لحظه خداحافظی از دوستان و خانواده خیلی سخت و سنگین بود . آن موقع تنها برادرم سید مجتبی نیز در لباس سربازی در جبهه بود .
محمد که تنها شده بود با رفتن ما بیشتر غصه دار می شد و گریه می کرد و چند روز بعد در اثر فشار روحی سر از کردستان و قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) در آورد .
مادرم خانم سیده بتول(خانم آقا) فرزند سید عباس و پدرم آقا سید احمد موسوی و سایر اعضای خانواده ام نالان و گریان گفتند حداقل شب عید را با هم باشیم و فردا عزم سفر کن .
عشق بود و احساس و وظیفه و نهایتا فرامین رهبر کبیر انقلاب حضرت سید روح الله صادر شده بود . آنان نیز مشقات را برای رضایت حقتعالی و پیشرفت کشور در دفاع مقدس تحمل کرده و ما را از زیر قرآن عبور داده و آب سبزی پشت سرمان ریختند .
لحظات جدایی سخت بود . هوا سرد و دوستان همه با اورکت های
سپاه در آغوش گرم یکدیگر عکس های یادگاری گرفتیم که همچنان این عکس ها باعث تسکین
قلبهاست .
سید مهدی موسوی فرزند سید احمد اهل شهر نراق 19/12/1391