شهادت علی اکبر و حبیب بن مظاهر شهدای شهر نراق
* علی رزاقی فرزند مصطفی دانش آموز بود که در سن 16 سالگی به تویوتای بسیج که در حال مشایعت نیروهای اعزامی به جبهه در حرکت بود خودش را چسباند تا برای راهیابی به جهاد اصغر موفق شود .
شهید علی رزاقی
او جوان پاکی بود و مبارزه ای برای جهاد اکبر و نفسش نیاز نداشت .
* مند علی نباتی فرزند حسین 56 ساله و قبلا آسیابان و بعد کاسبکار شد . جبهه رفتن را تمرین داشت و فدایی مولایش سید روح الله(ره) بود .
شهید مندعلی نباتی
چند بار که ولایت عشق و رهبر سفارش کرد جبهه ها را پُر کنید دست از همه متعلقات شُست و با داشتن فرزندان ریز و درشت عازم نبرد با متجاوزین عراق و همپیمانانش شد .
حاجیه خانم منصوره قجری عاشق خدمت به دین و مملکتش هست و تمامی راهپیمایی های انقلاب و پشتیبانی از ولایت را پشت سر گذاشته و این بار در بدرقه جوان معصومش به جبهه حضور دارد تا با پاشیدن نقل بر سَر مثل دامادش و دود کردن اسپند دعا کند .
حاجیه خانم منصوره قجری
پنج شنبه 20 آبان 1361 مقابل ساختمان بسیج و گلزار شهدای نراق این آخرین کلام هست که این زن مومنه و آبرومند ادا کرد :
عمو مندعلی ؛ این جگر کوشه ام علی را اوّل به خدا و بعد به شما می سپارم . مندعلی جواب داد ؛ دختر حاج مصطفی نگران نباش با هم می رویم و با هم بر می گردیم .
حالا اینجا جبهه پاسگاه شرهانی عراق و مشرف به شهر زبیدات عراق است و گروه 22 نفره راهیان کربلای نراق به عراق آمده تا پشتیبانی از خطوط آزاد شده عملیات محرم را بر عهده بگیرد .
طی عملیات پیروزمندانه محرم در تاریخ های 11 و 16 آذر ماه 1361 دو تن از فرماندهان دفاع مقدس سرداران مظاهر لطفی و کاظم محمودی بال در بال فرشتگان مقرب الهی گشودند .
علی 16 ساله است و مندعلی 56 ساله و کسی دل و دماغ ندارد با آن دو شریک باشد . نوجوان و پیر با همه جور اخلاقی پیوند نمی خورند . دو نفره ؛ سه نفره و چهاره نفره وارد سنگرهای نشیمنگاهی شده و این دو نفر باقی می مانند .
مندعلی می بیند خود و علی مانده اند و می رود سمتش و می گوید من و تو قِسمَت همدیگر هستیم . من به مادرت قول دادم که با تو می روم و با تو باز می کردم بیا برویم و با هم همسنگر شویم .
عجیب ؛ عجیب که نگهبانی و شیفت آنها هم بدون درخواست قبلی با هم جور می شود . 27 روز از آغاز اعزام به جبهه گذشته و 5 آذر 1361 از پادگان دوکوهه به خطوط مقدم آمده اند . دوشنبه 15 آذر اربعین سالار شهیدان حسین بن علی (ع) چه با سوز و عشق دل به مولا سپرده اند و زیر بیرق سبز آقا در همین جبهه سوگواری می کنند .
حالا 17 آذر 1361 و شب در سنگر دیده بانی روی دپو چشمانشان را به سمت فعل و انفعالات دشمن متجاوز بعثی دوخته اند . رزمندگان در زیر چراغ های فانوس در حال دعای توسل به ائمه معصومین هستند که صدای انفجار خمپاره کُن فَیکون می کند .
پیکر مطهر شهید مندعلی نباتی پیکر مطهر شهید علیرضا رزاقی
همه سراسیمه به سمت محل انفجار می روند که دست ها بالا آمده و بر سر و سینه کوبیده می شود . سنگر عشاق خونین گشته و گلگون کفان به شهادت رسیده و به عرش پرواز کردند . آنها دست در دست هم به یاران حسین (ع) پیوستند و جان تابناکشان را هدیه به درگاه دوست کردند .همانطور که عمو مندعلی به منصوره خانم قول داده بود به عهدش وفا کرد و آن دو با هم رفتند و با هم برگشتند .
بقیه سلحشوران دلاورانه در جبهه ماندند تا سنگر شهیدان خالی نماند و پیکرهای پرستوهای عاشق به نراق منتقل گردید . زنان و مردان نراقی آنچه از ارادت به ساحت مقدس امامزادگان عشق بود مضایقه نکردند و در سرما آمدند و پیکرها را بدرقه کردند .
آنان به این خانواده و همه خانواده های شهدا گفتند این شهیدان فقط به شما تعلق خاطر ندارند و برای دفع تجاوز بیگانه به کشورمان رفتند تا عزت و سربلندی همه ایرانیان حفظ شود و این شهدا به همه ما تعلق دارند .
حجت الاسلام هبت الله نوروزی امام جمعه شهر بر بدن های پاک نماز گذارد و به طرز باشکوه با سلام و صلوات پیکرها در قبورشان در گلزار شهدای نراق تا ظهور صاحب حق(عج) به امانت گذاشته شد .
از آن روز تاریخی تا کنون علی رضا به علی اکبر شهیدان و مندعلی به حبیب بن مظاهر شهیدان نراق لقب گرفته اند وهمشهریان نوع دوست به القاب آنها آشنا هستند .درود خداوند بر شهیدان رزاقی و نباتی که برگزیده خداوند برای شهادت بودند و آنها دو تن از گلهای بوستان تربیت شدگان مکتب بزرگ امام خمینی(ره) هستند .
شهدا ؛ قطعا شما رستگارید و ما فقط یک درخواست و تمنا از
شما داریم که شفاعت برای شما کاری است دست یافتنی .
ارادتمندتان محمد به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادتشان 17/09/1393