مهدی عباسی شجاعی بین شجاعان بیشه شجاعت
با همه شلوغی و دل نترسی که داشت دوستش داشتم . زمستان 1359 جرقه ای از الطاف خفیه الهی در قلبش شعله ور شد و در درونش انقلابی به پا شد .
شهید مهدی عباسی
او دیگر مهدی سابق نبود ؛ خودسازی را آغاز کرد و به سمت کمالات پیش رفت . مهربانیت او صد چندان ؛ متواضع و به ویژه کمک حال والدین شده بود . چند بار به اتفاق رفتیم روخانه و در حومه آسیاب سَر ناصار مرحوم غلامرضا رضایی به احشام علوفه داد تا رنج پدرش کمتر باشد .
کم کم از شلوغی های جوانی اش فاصله گرفت و به جمع 18 نفر وارد و مورد استقبال هسته اولیه انقلابیون دبیرستان معصومی قرار گرفت که بسیج را تشکیل دادند . شاید این نمونه خطوط فکری را پاسدار غلام محمد ابوالحسنی برای جذب حداکثری نیرو به کار بست ؛ چون سال های اولیه پذیرش نیرو تحت تدابیر سختی بود و به راحتی امکان ورود به این گروه میسر نبود .
عمده امتیاز و خارق العاده بودن این چهره ها نخبه بودن و سطح تحصیلات بالای آنان بود به گونه ای که مقرر بود تحصیلات آنها به صورت جهشی ادامه یابد که جنگ تحمیلی همه رشته افکار را بر هم زد . استاد علی محمد طهماسبی گفت نمونه این انسان ها مثل شهید سید غلامرضا باشی(از گروه 18 نفر) را بعید است تاریخ تکرار آن را به جامعه عرضه کند .
استاد علی اکبر جعفری بارها بیان داشت که شاگردان دیروزم استادان(دانش آموز شهیدش) زبر دست امروزم شده اند . استاد عزیزالله فروغی مرقوم نمود خداوند عالم همت ؛ غیرت ؛ شجاعت و شهامت بالایی به این افراد عنایت کرد .
اردیبهشت سال 1360 اولین گروه بسیجیان دبیرستان معصومی را ترک و به هل من ناصرا ینصرنی حسین زمان لبیک گفتند و عازم جبهه های نبرد حق بر علیه باطل شدند . 21 خرداد 1360 در پشتیبانی عملیات فرمانده کل قوا – خمینی روح خدا شرکت داشتند . مهدی قایقران بود که شجاعتش را در رودخانه خروشان کارون به منصه ظهور رساند .
به نراق بازگشتند و دوباره مدرسه را ترک و آبان 1360 برای شکست حصر آبادان و عملیات ثامن الائمه روانه جبهه شدند . مهدی سه ماه کامل به خودسازی و تهذیب نفس پرداخت و در تمام کلاس های قرآن و نهج البلاغه شرکت داشت . شانه ای داشت که محاسن بلندش را شانه می زد و لذت می برد که دوستان باتقوی ای دارد .
آنقدر دوستش داشتم که بعضی اوقات از سر ناچاری لباسش را می
پوشیدم . این بلوز سفید راه راه از آن اوست که بر تَن کرده ام .
باز بازگشتند و شاید 10 روز سر کلاس نبود که مجددا رهبر
فراخوان به جبهه را احساس نیاز کرد و گروه رفتند و در شلش شوش نه یک نفر بلکه چهار
نفرشان جانشان را تقدیم اهداف مقدسشان کردند و سه نفر اسیر گشتند و هفت نفر هم
مجروح شدند . مال و اموال که نداشتند فلذا جانشان را در طبق اخلاص نهادند .
شهید مهدی عباسی در کنار آزاده جانباز احمد ابوالحسنی
مهدی عباسی حماسه آفرید و آخرین گلوله آر . پی . جی را در کنار همرزمش احمد ابوالحسنی به سمت دشمن شلیک کرد و لحظه ای بعد گلوله ای چشمش را درید و در ادامه پس از عبور از میدان مین نزدیک خاکریز عراقی ها بدن مطهرش چاک چاک گردید .
پیکر مطهر شهید مهدی عباسی
مهدی عباسی فرزند غلام محمد متولد 1341 تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین در جبهه شِلِش شوش استان خوزستان جام شهادت نوشید و در گلزار شهدای شهر نراق در کنار سایر همرزمانش آرام گرفت . سید غلامرضا باشی ؛ عبدالله محمودی و ابوالفضل بیابانگرد سه یار دیگرش نیز در فتح المبین جاودانه شدند .
علیرضا عباسی
تنها برادرش علیرضا عباسی نگذاشت پرچم ایران از دست شهید به زمین افتد و آن را در کنار اسلحه مهدی بلند کرد و راهی جبهه ها گردید و انصافا تا آخر قطعنامه پای دفاع مقدس ایستادگی نمود و اکنون نیز به برادرش افتخار می کند .مهدی و شهدای دیگر چشم انتظارند تا خونشان مورد تکریم و احترام باشند .
سی و سومین عروجش را گرامی می داریم . محمد