اکثر دانش آموزان یک کلاس در نراق شهید شدند
سال 1341 در شهر نراق از توابع دلیجان دیده به جهان گشودم . پدر و مادرم به کشاورزی اشتغال و در نجابت و صلابت شهره بودند.
علی محمد میرشکاری
سال 1344 از فروغ نگاه مهربان مادرم خانم خدیجه حمیدی فرزند .. و در سال 1389 از دعای پدرم مرحوم علی میرشکاری فرزند ... محروم شدم .
از سال 1348 تا 1360 تحصیلات ابتدایی تا پایان متوسطه ام را در زادگاه قشنگم نراق سپری نمودم . دوران تحصیلی متوسطه ام با ظهور انقلاب به رهبری آیت الله سید روح الله خمینی رضوان الله علیه و سپس پیروزی انقلاب اسلامی و با واقعه جنگ تحمیلی عراق و دفاع مقدس مصادف و مقارن گردید .
علی محمد میرشکاری در سالهای دفاع مقدس
قبل از پیروزی انقلاب با مشارکت قریب باتفاق هم دوره ها در توزیع و نشر اطلاعیه ها و اعلامیه های رهبر کبیر انقلاب و راه اندازی راهپیمایی ها و اعتصاب دبیرستان و ... سهمی از وظیفه خود به انقلاب و امام را ایفا نمودم .
هرگز از اذهان نمی رود نیمه دوم سال 1359 کلاس سوم دبیرستان
حاج عباس معصومی تحصیل می کردیم که با وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مصادف شد .
سال چهارم حدود 15-14 نفر دانش آموز داشت که از این جمع 11 نفر از بهترین های دَهر 8 اردیبهشت سال 1360 مدرسه را رها و به جبهه اعزام شدند و فقط بنده ، احمد غریبی ، مصطفی طالبی(شهید) و داود مظفری در کلاس ماندیم که اصولا طبق دستورالعمل های آموزش و پرورش به لحاظ عدم رعایت نصاب قانونی ، کلاس درس باید منحل و تعطیل می گردید،لیکن به پاس فرمان رهبرفرزانه انقلاب امام خمینی (ره)مبنی بر ضرورت حفظ جبهه دوم ،کلاس درس با همان اقلیت 4 نفری ادامه یافت.
ولی غم ناشی از فراق و جای خالی همکلاسی ها و حسرت آن ایّام
حتی تا به امروز احساس و هرگز فراموش نمی شود .
لیست همکلاسی های دوران دبیرستان به شرح زیر یاد آوری می
شود :
شهیدعلی اصغر مهدوی
شهید غلامرضا باشی
شهید عبدالله محمودی
شهید ابوا لفضل بیابانگرد
شهید مهدی عباسی(سال سوم دبیرستان)
شهید محمد رضا رمضانی
شهید محمد رضا بخشی
شهید عباس رمضانی
شهید مصطفی طالبی
شهید قاسم جعفری
آزاده و جانباز عباس باقری
جانبازمحمد عضایی
علی محمد میرشکاری
احمد غریبی
داود مظفری
خبر جراحت ، اسارت و شهادت هریک از دوستان یکی پس از دیگری
و تشییع پیکر پاک شهدا نه تنها خانواده و دوستان بلکه اهالی نراق را متالم و متاثر
می ساخت زیرا مردم متعهد و دلسوز همه شهدا و رزمندگان را متعلق به خود می دانستند.
الهی بشکند قلم تاریخ ؛ اگر ننویسد یاران چگونه شهید شدند!
اعزام باقیمانده کلاس چهارم دبیرستان معصومی به جبهه
احمد غریبی و داود مظفری به بازمانده یاران در جبهه پیوستند و حقیر نیز در سال 1361 باتفاق مصطفی طالبی به خدمت مقدس سربازی اعزام و پس از یک دوره آموزشی فشرده در پادگان 06تهران در فروردین 1362 به جبهه جنوب اعزام شدیم .
پس از ورود به منطقه عملیاتی ، آقا مصطفی در منطقه زبیدات و بنده بعنوان جمعی گردان 134 تیپ 3 لشگر 77 ثامن الائمه خراسان در مناطق عملیاتی کوشک ،حسینیه،جفیر،خرمشهر، آبادان و پاسگاه زید و ... در خطوط مقدم جبهه مستقر شدیم .
علی محمد میرشکاری در پایگاه برده بوک شهر بانه - 5/5/1363
در واقع کل خدمت رزمی را در طول 24 ماه در منطقه عملیاتی جنوب و غرب با مسئو لیت های مختلف اعم از خمپاره انداز 81 میلی متری، مسئول گروه توپ 106میلی متری ، راننده جیپ آب و غذا، نگهبانی ، راننده تویوتای حامل تیربار و تامین جاده های نا امن کردستان به وظیفه خود عمل نموده و به مبارزه پرداختم .
ناگفته نماند قریب 20 روز از خدمت در جبهه و جدایی از مصطفی
طالبی نگذشته بود که تاریخ 16 فروردین 1362 خبر شهادت مصطفی را طی عملیات والفجر
یک دریافت و بسیار متاثر شدم . او انسان مظلوم و با خدایی بود .
در همه حال درود و صلوات به روح بلند شهیدان می فرستیم و به
زحمت های رزمندگان اجر می نهیم .
علی محمد میرشکاری فرزند علی اهل شهر نراق تاریخ 27 /10/1393