دعـوتـم کـرد خـمـیـنـی کـه بـسـیـجـی بـاشـم
چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴ ب.ظ
وقتی
خاطره گویی و خاطره نویسی شروع می شود طبع شعر و شاعری سلحشوران شهر نراق
نیز پویا و هویدا می گردد . عده ای قلیلی از دوستان سروده هایی در یادداشت
های خود نوشته اند که به تمنای ما لبیک گفته و اشعار خودمانی شان را در
اختیار قرار می دهند .
من سلحشورم در شور نوا می مانم
رهرو رهبرم و با شهدا می مانم
دعوتم کرد خمینی که بسیجی باشم
تا دم مرگ به جمع رفقا می مانم
سوی بیگانه کجا من بکنم دست دراز
مرد جنگم که به میدان بلا می مانم
هیئت ما همه رزمنده و خونخواه حسین
بی ریا آمدم و بهر عزا می مانم
یا علی گفتم از او مددی می طلبم
من سر سفره او بهر شفا می مانم
از خدا راضی ام و شکر که تا آخر عمر
مطمئن باش که راضی به رضا می مانم
شاعر بسیجی و جانباز علی رضایی فرزند رضانظر اهل شهر نراق 6/1/1394
۹۴/۰۲/۱۶