روزی که کوسه دستم را بلعید
سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ب.ظ
پدرم حسین پهلوان اهل شهر نراق بود .
روز تاسوعای حسینی سال 1359 در حماسه مقاومت و آزادسازی سوسنگرد توسط ارتش
متجاوز عراق دست چپم قطع شد . علاقه داشتم سرم را به مولایم حسین بن علی
علیه السلام تقدیم کنم که اینچنین قسمت شد .
18 آذر 1361 برادر 16 ساله بسیجی ام به نام اسماعیل علی اکبری طی عملیات مسلم بن عقیل در جبهه سومار به شهادت رسید .
سال 1362 دوستانم برای انبساط خاطر و افزایش روحیه به شمال ایران مسافرت نمودیم و در دریای زیبای بابلسر تَنی به آب دریا زدیم .
شیطنت دوستانم گل کرد و کمی دواگلی (مرکورکرم) را آماده و فتیله ای را ریش ریش کردن و بالای دست قطع شده ام بستند و فریاد بر آوردن کوسه ؛ کوسه ؛ کوسه.
عده ای با فاصله دیدند واقعا از بالای بازوی من خون می چکد و رگ های دستم آویزان است پا به فرار گذاشتند و دریا از جمعیت خالی شد .
دوستان شوخ طبع زیر بغل من را گرفتند و کِشان کِشان از دریا بیرون آوردند و آنجا بود که مردمی که دور ما جمع شدند فهمیدند موضوع شبیه به دوربین مخفی است و از اینکه شوخی بود خوشحال شدند .
18 آذر 1361 برادر 16 ساله بسیجی ام به نام اسماعیل علی اکبری طی عملیات مسلم بن عقیل در جبهه سومار به شهادت رسید .
سال 1362 دوستانم برای انبساط خاطر و افزایش روحیه به شمال ایران مسافرت نمودیم و در دریای زیبای بابلسر تَنی به آب دریا زدیم .
شیطنت دوستانم گل کرد و کمی دواگلی (مرکورکرم) را آماده و فتیله ای را ریش ریش کردن و بالای دست قطع شده ام بستند و فریاد بر آوردن کوسه ؛ کوسه ؛ کوسه.
عده ای با فاصله دیدند واقعا از بالای بازوی من خون می چکد و رگ های دستم آویزان است پا به فرار گذاشتند و دریا از جمعیت خالی شد .
دوستان شوخ طبع زیر بغل من را گرفتند و کِشان کِشان از دریا بیرون آوردند و آنجا بود که مردمی که دور ما جمع شدند فهمیدند موضوع شبیه به دوربین مخفی است و از اینکه شوخی بود خوشحال شدند .
جانباز 50 % احمد علی اکبری فرزند حسین پهلوان اهل شهر نراق 19/4/1394
۹۴/۰۹/۱۷