سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

کاش پدرم شهید غیاث عابدی پیشم بود

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۲۲ ب.ظ

پدرم غیاث عابدی اهل شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی تاریخ 27 دی 1365 در سرمای زمستان طی عملیات کربلای 5 در جبهه شلمچه خرمشهر به شهادت رسید و با وجود شش برادر و خواهر طبق آیه قرآن خداوند سرپرستی ما را بر عهده گرفت .

شهید غیاث عابدی

مقطع شهادت پدرم دو سال و نیم بیشتر نداشتم و هیچ خاطره و صحنه ای در ذهنم از ایشان ندارم ولی بر حسب وظیفه ای که اعلام شد چند کلامی می نویسم .

سال هاست قابی بر دیوار اتاق ما نصب است که داخل آن کارت ؛ گواهینامه ؛ چند فقره اسکناس داخل آن گذاشته شده و گوشه همه ی آنها سیاه رنگ است.
روزگار سپری شد و کمی بزرگتر شدم و مدام با خودم می گفتم : پدرم چرا رفته ؟ کجا رفته ؟ برای چه رفته؟ ای کاش پدر پیشمان بود .

 

از روی حس کنکاوی از مادرم سوال می کردم که ایشان مدام گریه می کرد .مدتی بعد دوباره سوال می کردم و مشارالیها گریه و فغانش بلند می شد و ما را به صبر و تحمل دعوت می کرد .

  

تا اینکه روزی گفت پسر دلبندم ؛ مهربان پدر ؛ این مدارک پدرت نسوخته و سیاه نشده ؛ بلکه لحظه شهادتش که سر بر آستان دوست تقدیم نمود اینها در جیبش بوده و اثرات خون پاک او می باشد و این ها تنها وسایل و خاطراتی است که روزمره فضای منزلمان را با حضورش عطر انگیز می کند .

ما هم یاد گرفته ایم هر روز صبح که بر می خیزیم با نام خدا آغاز و پس از سلام های معصومین به تابلوی عکس پدرمان سلام و درود می فرستیم .


29 سال پیش در چنین روزهایی روح پدر محبوبمان که نمونه ی اخلاق و رفتار طایفه عابدی بود پرواز کرد و بال در بال فرشتگاه مقرب الهی گشود تا دین و مملکت از تجاوز دشمنان مصون و محفوظ بماند .

سال هاست شب های جمعه با قرائت فاتحه ی اهل قبور بر گرد مزارش در گلزار شهدای شهر نراق حلقه می زنیم و نام و یادش را گرامی می داریم .


آقای مهدی عابدی فرزند شهید غیاث اهل شهر نراق 8/9/1394 


 

۹۴/۱۰/۲۹
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۱۶)

الهی به آنان که پرپر شدند پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند شهیدان میدان مین بوده اند
همانان که از مهر فرزند خویش بریدند یکباره پیوند خویش
بریدند تا وصل آسان شود نیستانه درد درمان شود
همانان که روح روان داشتند سفرنامه آسمان داشتند
همانان که دلداده او شدند کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو فراز آمدند و بی سر سرافراز باز آمدند
که این خطه خاک سرافرازی است همه همت و شور جانبازی است
به تکبیر آن دم که دم می زدند سکوت زمان را به هم می زدند
شب عاشقی را رقم می زدند همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تنها پلاکی به جاست کمی استخوان، مشت خاکی به جاست
الهی به آوازه این حریم به هورالهویزه به هورالعظیم
به دشتی که پیوسته عباس داشت که بی دست هم خیمه را پاس داشت
به رمزی که چون نام خیبر گرفت غریبانه از ما برادر گرفت
خبر بود و تکرار خمپاره ها جگرگوشه ها، پاره پاره رها
خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها زمین، مین، کمین، رد قناسه ها
خطر پشت هر لحظه پا می گرفت زیاران ما دست و پا می گرفت
و آن لحظه هایی که خمپاره شصت میان نماز عزیزان نشست
نمازی که یک رکعتش پاره شد تشهد پر از موج خمپاره شد
کجایند مردان والفجر هشت که از خونشان دشت گلپوش گشت
کجایند مردان فتح المبین کجایند اسطوره های یقین
کجایند آنان که بالی رها داشتند گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند همانان که فردا تماشایی اند...
از اینترنت
روح شهید غیاث علی عابدی شاد .
الهی به آنان که پرپر شدند *** پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند *** قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند *** چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند *** شهیدان میدان مین بوده اند
همانان که از مهر فرزند خویش*** بریدند یکباره پیوند خویش
بریدند تا وصل آسان شود*** نیستانه درد درمان شود
همانان که روح روان داشتند*** سفرنامه آسمان داشتند
همانان که دلداده او شدند*** کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو فراز آمدند ***و بی سر سرافراز باز آمدند
که این خطه خاک سرافرازی است ***همه همت و شور جانبازی است
به تکبیر آن دم که دم می زدند*** سکوت زمان را به هم می زدند
شب عاشقی را رقم می زدند ***همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تنها پلاکی به جاست*** کمی استخوان، مشت خاکی به جاست
الهی به آوازه این حریم ***به هورالهویزه به هورالعظیم
به دشتی که پیوسته عباس داشت** که بی دست هم خیمه را پاس داشت
به رمزی که چون نام خیبر گرفت ***غریبانه از ما برادر گرفت
خبر بود و تکرار خمپاره ها ***جگرگوشه ها، پاره پاره رها
خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها ***زمین، مین، کمین، رد قناسه ها
خطر پشت هر لحظه پا می گرفت*** زیاران ما دست و پا می گرفت
و آن لحظه هایی که خمپاره شصت ***میان نماز عزیزان نشست
نمازی که یک رکعتش پاره شد ***تشهد پر از موج خمپاره شد
کجایند مردان والفجر هشت*** که از خونشان دشت گلپوش گشت
کجایند مردان فتح المبین ***کجایند اسطوره های یقین
کجایند آنان که بالی رها داشتند ***گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند ***همانان که فردا تماشایی اند...
از اینترنت
روح شهید غیاث علی عابدی شاد .
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۱ دوست ......
سلام :
دوستی که زائر اربعین حسینی( ع ) بود و اتفاقی ، چند روزی به گروه زائرین نراقی ها پیوسه بود پس از مراجعت ایشان ، مشغول بازدید عکسهای زائرین نراقی از این وبلاک بودم . ایشان هم حضور داشتند وقتی عکسهای زائرین را تماشا می کرد وقتی تصویر آقای مهدی عابدی و دو برادرش را دید با ذوق وافر از حسنات و تقوا و خلوص این عزیزان تعریف می کرد .

قطعا" این حسن اخلاق و منش این عزیزان که در روح و جان دوستم اثر گذاشته ، بی تاثیر از برکت خون پدر شهیدشان نمی تواند باشد .

درود و سلام بر شهید غیاث علی عابدی .
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۰۰ سید عباس جوادی
شهدارا یاد کنیم حتی با یک صلوات . شهید غیاث علی عابدی همنشین ارباب بی کفن و سر سفره حضرت زهرا(ص) مهمان بگردد انشالله .حقاکه فرزندان شایسته و خوبی دارد .و بزرگترین نعمت الهی برای انسان فرزند صالح است .خداون بزرگ و مهربان مادر عزیزتان را برایتان نگهدارد.
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۱ مرتضی علی آقایی
بسم رب الشهداء والصدیقین
اى شهیدان عشق مدیون شماست
هر چه ما داریم از خون شماست

ای شقایق ها و ای آلاله ها
دیدگانم دشت مفتون شما ست
سلام اقای عضایی شهره ی بی نظیر و محبوب ودوست داشتنی نراق. خیلی خوشحال شدم که برای اولین بار نام این شهید مظلوم وناشناخته شهرمان آقای عابدی را دیدم .در گروه عکس همه شهدا را دیده ام ولی از این شهید کم یاد شده و در آلبوم سایت سلحشوران هم نام او و شهید نباتی وجود ندارد. از نظر لطف شما بزرگواردرمورد شهدا، جانباز ان ودر گذشتگان واقعا ممنونم.
پاسخ:
جناب آقای مرتضی علی آقایی سلام

متشکر از بذل توجه جناب عالی به نوشته های سایت

وب سایت سلحشوران شهر نراق منهای این بار قبلا چند مورد به شهید بی سر بسیجی غیاث عابدی پرداخته که نمونه ی آن :
شهیدانی که سرهایشان تقدیم امام علی ع و امام حسین ع شد .

سپاسگزار شما
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۴:۳۶ میرشکاری - تهران
به نام خداوند بخشنده مهربان
با درود و صلوات بر حضرت محمد مصطفی رسول گرامی اسلام (ص) و آل پاک و مطهرش و سلام و عرض ارادت به خانواده محترم شهید و فرزندان صالح شهید عزیز غیاث علی عابدی و تمام خانواده عابدیها که اغلب از انسانهای والا و متدین و وارسته و در خط ولایت میباشند و عرض احترام و سلام خدمت تمام همشهریان گرامی که به حق متدین و مذهبی و در مسیر و صراط مستقیم که راه قرآن و مشی انبیا و اولیای الهی است گام بر میدارند و وفاداری خود را به امام راحل و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه بارها و بارها به اثبات رسانده اند و باعث آبرو و اعتبار و حیثیت اسلام عزیز و اهالی منطقه و هموطنان گرامی میباشند لازم است که یکی دو تا از تعداد زیادی از خاطراتی را که از این شهید معزز به خاطر دارم یاد آوری نمایم:
1 - در یکی از روزهای سرد زمستان سالهای پیش به یاد دارم که من کم سن و سال و از نظر جسمی ناتوان بودم و شهید غیاث علی عابدی جوانی بودند که تازه ازدواج کرده بودند و محل سکونت آنها در خانه ای بود که دیوار به دیوار منزل پدریم بود و پدرم بیمار و در بستر بیماری افتاده بودند و از درد رنج میبردند که ناگاه شهید غیاث علی که همیشه به ما سر میزدند به لطف و کرم خداوند منان وارد منزل ما شدند و زمانیکه پدر را در بستر بیماری دیدند پس از اندکی تامل و جویا شدن از احوال پدرم و پس از آماده شدن ایشان بلا فاصله و بی درنگ جهت بردن نزد دکتر بر دوش گرفته و تا محل میدان اصلی نراق که به علت باریک بودن عرض کوچه ها ماشین تردد نمیکرد بردند و من هم همراهشان بودم و تا زمانیکه ماشین آماده شد ایشان را بر دوش داشتند و پس از سوار کردن پدرم به خودرو ما را تا بهداری نراق که در منطقه شرقی شهرستان نراق قرار دارد همراهی کردند.
2 - با توجه به اینکه شهید غیاث علی عابدی جوانی بروند و بسیار با محبت و خندان و همیشه متبسم و مهربان و دل رحم (با ترحم) بودند من شخصا" در کنار ایشان بودن را خیلی دوست داشتم و ترجیح میدادم با او باشم و از با او بودن لذت می بردم و درسها می آموختم. در یکی از روزهای پاییز سالهای گذشته در ایام زیارتی و سالگرد شهادت مولایمان امام زاده سلطانعلی محمد ابن باقر (ع) که معمولا" همه ساله در دومین جمعه مهر ماه به رسم یاد بود برگزار میگردد به اتفاق شهید غیاث علی عابدی افتخار مشرف شدن به زیارت مرقد مطهر حضرت سلطان علی محمد ابن باقر (ع) را داشتم و پس از زیارت مرقد مطهر آقا امامزاده سلطان علی فرزند بلا فصل امام محمد باقر (ع) (باقر العلوم) در مشهد اردهال از توابع فعلی شهرستان کاشان در استان اصفهان به خارج از حرم آمده و در سیر و سیاحت و گشت و گذار از دکانها و مغازه ها و دوره گردهایی که در آن زمان در ایام زیارتی آقا و سرورمان بساط میکردند و یا دائر میگردید مشغول بودیم که سر پرست یک دکان کبابی که بسیار سرش شلوغ بود و مشتریان زیادی هنگام ظهر جلوی آن دکان صف کشیده بودند تا چشمش به جوان برومند (شهید غیاث علی) افتاد بدون اینکه ایشان را بشنا سد و یا ما صاحب آن دکان کبابی را بشناسیم از ایشان درخوا ست نمود در چرخ کردن گوشت که آن زمان چرخ های گوشت دستی بودند و ان چرخ گوشت چرخ گوشت بسیار بزرگی بود آنها را کمک نماید و من تا مدت زمان مدیدی شاهد بودم که شهید غیاث علی بدون هیچ توقعی و بدور از هرگونه ریایی و با جان و دل به آنها در چرخاندن دسته چرخ گوشت کمک کرد بطوریکه حوصله من به سر آمد و خدا را شاهد میگیرم که از سر و صورت شهید در آن اواخر کار عرق جاری بود و بلاخره با درخواست من از شهید غیاث علی از آن دکان خداحافظی کرد و خارج شد و به اتفاق ادامه مسیر دادیم.
پاسخ:

جناب آقای میرشکاری تهران سلام

واقعا محبت کردی و خاطرات قشنگی از شهید گلگون و بی سر غیاث عابدی را به رشته تحریر در آوردی .

وقتی جناب عالی و سایر دوستان با شوق پیام می گذارید و به نوعی در نوشته ها تشریک مساعی می کنید بنده و حاج حسین هم به ذوق آمده و روحیه مضاعف گرفته و تلاش می کنیم به قدرت تحقیق و نوشته هایمان بیافزاییم .

ممنون از دلگرمی ات مومن
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۵:۰۵ میرشکاری - تهران
روح شهید غیاث علی عابدی و روح تمامی شهدا شاد و راهشان پر رهروان باد.
۳۰ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۳ علیمحمد. م
سلام
باید سلام کرد بر تن بی سر شهید غیاث عابدی
باید سلام کرد بر سینه سوخته او در سنگر عشق
باید سلام کرد بر بچه های دلبنداین شهید
سخن گفتن در باره عظمت شهید اسان نیست که زبان از بیان ان قاصر و قلم از کتابت ان عاجز است.
اما رسم ادب ناشی از دوستی دیرینه و مظلومیت و محبوبیت ای شهید و دین بزرگی که بر گردن ما احساس میشود حقیر را بر انگیخت تا قلم در دست گرفته و به نگارش و شمارش ذراتی از فضایل و خصایل نیکوی این شهید عزیز بپردازم.
بر همگان پر واضح است که:
1-رفتار شهید غیاثعلی مملو از زیباییها بود.
2-او فردی قانع و بردبار و قناعتش و خشنودی اش به خاطر رضای خدا بود.
3-نجابت و حیای ایشان در بین خویشاوندان توصیف ناشدنی و زبانزد خاص و عام بود.
4-شخصیتش بسیار متواضع و روحیه ای مهربان داشت
5-در صداقت الگو بود.
6-تلاش و جهاد شبانه روزی اش در امور کشاورزی و دامداری در گرمای سوزان تابستان و در سرمای سخت زمستان طاقت فرسا بود.
7-نبرد مداومش با طبیعت به لحاظ کسب روزی حلال بسیار لذت بخپش بود.
8-او پدری مشفق و مهربان و خلق و خویی لطیف و طبعی شوخ و شایسته داشت مانند فرزندان دلبندش که همگی ایینه تمام نمای ای شهید بزرگند.
انشاالله خداوند روح این شهید بزرگوار و ارواح طیبه پدر و مادرش را قرین رحمت واسعه اش قرار داده و به فرزندان نیکوکار این شهید سلامتی و موفقیت و طول عمر عطا بفرماید.
پاسخ:
دوست مهربانم آقای علی محمد میرشکاری

ممنونم که برای معرفی سجایای اخلاقی مردان شهر شهیدان نراق وقت می گذاری .
مطالب ارزشمند جناب عالی ثبت و ضبط شد تا در شرایط شایسته مورد استفاده قرار گیرد .

برای بنده و حاج حسین قوت قلبی است که با دقت و درایت مطالب را مورد مطالعه قرار می دهی .
با سلام:

سلام و درود صلوات به روح پاک شهید غیاث علی عابدی .

ضمن تقدیر از زحمات چندین ساله مرحوم مغفور حجت الاسلام علی اکبر حیدری امام جمعه شهرنراق .

امیدوارم امام جمعه جدید از علمای بومی باشد و با شناختی که از پتانسیل شهر نراق خواهد داشت با همراهی جوانان و خادمین نظام در راه خدمت به مردم با وحدت و همدلی زیر چتر با کرامت ولایت و رهبری بیش از پیش در خدمت این مردم مؤمن و شهید پرور باشند .

با ذکر صلوات به روح مرحوم حجت الاسلام علی اکبر حیدری .
شهدا شمع محفل بشریت اند

روح شهید عابدی شاد
ایشان در خوش اخلاقی معروف بودن در بین همه اقوام و مردم، ان شاالله که شهدا مارا هم مورد شفاعت خود قرار دهند
وهمچنین با تشکر از جناب آقای عضایی
ای کاش بود و شبای جمعه به جای رفتن سر مزارش دورش جمع میشدیم تا اغوش پدر بزرگمون رو با تمام وجود حس کنیم
کاش بود تا این همه ای کاش نبود...
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۱۵ مصطفی عابدی
با عرض سلام ووقت بخیر
برخودوظیفه میدانم ضمن تقدیر وتشکر آقایان عضایی
ازمادر بسیار مهربان ودوست داشتنیم که زحمات بسیار زیادی برای ماکشیده است ودراین سالها برایمان هم مادر بوده هم پدر تشکر نمایم.

اگر مادرنباشد زندگی نیست
به خورشید فلک تابندگی نیست
خداعشق است ومادرکعبه ی عشق
به آنان بندگی،شرمندگی نیست
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۳ مهدی عابدی
آقای عضایی ممنون از زحماتت

از کسی پرسیدند:ماه قشنگتر است یا مادرت؟
گفت ماه راکه میبینم مادرم یادم میفتد... اما مادرم را که میبینم ماه را فراموش میکنم!
همه میپندارند که عکس پدرم را به دیوار خانه ام آویخته ام، اما نمیدانند که دیوار خانه ام را به عکس پدرم تکیه داده ام....

با آرزوی سلامتی همه پدران و مادران. و آمرزش پدر و مادرها ی سفر کرده......
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پاسخ:
مهدی عزیزم دورت بگردم

کلمات و جملاتت اشک از چشمانم جاری و ساری کرد .

شما فرزندان شهدا پشتیبان ما هستید و ما هم به ارزش های معنوی شماها تکیه می زنیم .

خدا کند هیچ کسی از سن دو سالگی ات تا کنون دلت را نشکسته باشد که درد یتیمی برات دشوار بوده . ولی افتخارتان این بود پدر و شهیدان نجات دهندگان ایران از تجاوز نظامی دشمن هستند .

پیروز باشی مومن
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۴ سید موسی موسویان
روح شهید بزرگوار غیاث علی شاد. الحق والانصاف نتیجه خون پاک این شهید بزرگوار را میشود در مرام فرزندان دید. تنها از پدری صالح فرزندانی صالح باقی میماند.
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۲ سید موسی موسویان
یادی هم بکنیم از عمو کمال این مرد خوش اخلاق و خنده روی کوی اسد ابادی و همسر مرحومش
انسانهای بسیار خوبی بودند . تنها از میان چنین پدر و مادری چنین فرزندانی عالی تقدیم جامعه میشود. یکی از یکی بهتر. خدا رحمتشان کند
۱۰ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۵۹ حمید حسینی
با سلام و درود بر روح پاک تمام شهیدانی که هر چه داریم از شجاعت و خود گذشتگی انان داریم..وبا سلام و درود به روح پاک و آسمانی شهید بی سر غیاث علی عابدی
خاطره ای که از ایشان دارم یک روز از روزهای تابستان که من حدودهشت سال داشتم از گنداب یکی از مزرعه های اطراف بی بی زبیده خاتون به طرف مزرعه ی شهید غیاث علی عابدی میرفتم در حالیکه ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم و طاقت فرسا بود مشاهده کردم که چند نفر نشسته و ناهار میخوردند در حالیکه شهید عابدی کمی کنار تر نشسته بود و در حال نصیحت آنان بود و گفتم شما چرا ناهار میل نمیکنید ایشان گفتند به خاطر ترس از خدا گفتم مگر خدا ترس دارد گفتند بله وقتی میگوید ماه رمضان نخورید نباید غذا بخوریم.اگر گوش کنیم که هیچ و الا باید آتش هم روی ان بخوریم.(آخرت)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook