سلحشور شهر نراق حاج علی اصغر عابدینی به دیار باقی شتافت
دلم برای مردی تنگ است
که تمام زندگی را در رنج زیست و همچون کوه استوار ماند
و تا واپسین لحظه های زندگی سختش همواره امید زندگی داشت
مرحوم حاج علی اصغر عابدینی
شوخ
طبعی اش باعث می شد همه او را دوست داشته باشند . در کوچه و میدان و منزل
مثل پروانه گرداگردش جمع می شدند تا از زیبایی های گذشته بگوید و شاد و
مفرح باشند . صدایش که شنیده می شد همه داد می زدند جونی والله . با عشق جواب می داد دورتان بگردم ؛ فداتون بشم.
شادی آفرینی خُلق و خوی خانوادگی آنان هست چون برادرش مرحوم علیرضا نیز مومن خندان لقب گرفته بود . زندگیش
شده بود زحمت و تلاش و کوشش. خودش را نستوه و خستگی ناپذیر نشان می داد و
شاد نگه داشتن مردم سرلوحه اموراتش بود . به اصطلاح امروزی ها به تنهایی
خندوانه ای تلقی می شد .
کارمند صدیق و بازنشسته شهرداری نراق بود . زمانی نیز به عنوان خادم مسجد جامع فعالیت داشت .
با
همسر مکرمه اش حاجیه خانم صفیه خسروی فرزند غلامحسین از پشتیبانان دفاع
مقدس بودند . حاج علی اصغر در مقطع عملیات های کربلای 4 و 5 در جبهه حضور
داشت . در نقاط مختلف جبهه نیز مسرور بود و به رزمنده ها دلگرمی می داد .
فرمانده
بهش گفته بود شما به علت کهولت سن و عدم توانایی در فعالیت های نظامی باید
بری نَوَرد . با لهجه زیبایی نراقی به او گفته بود : دورت بگردم ؛ تو جونِ
من هستی ؛ من پا شدم از نراق اومدم نَبَرد. بعد به جای نَبَرد سَر از
نَوَرد اهواز در میاره .
وقتی نراقی
ها در کربلای پنج در شلمچه حماسه آفرین تاریخ شدند حاج علی اصغر در مقر
تاکتیکی لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) بر سر و سینه می کوبد و با گریه فریاد
می زند :
بچه هامون همه شهید شدن ؛ الهی من دورشان بگردم ؛ حالا چکنیم ؟
دیگه چطوری بدون اونا زندگی کنیم ؛ قاسم جعفری – غیاثعلی عابدی – غلامرضا
یوسفی ها – سید حسین هاشمی ووو شهید شدند .
روزگار دفاع مقدس گذشت
تا اینکه 21 تیر 1367 فرزندش رزمنده جان بر کف حاج مرتضی عابدینی در حین
نبرد با ارتش بعث به اسارت در آمد و دو سال تا 25 شهریور 1369 در عراق
ماندگار شد و والدینش ضمن تحمل سختی های جنگ از نظر روحی آسیب دیدند .
مرحوم کربلایی امیرحسین عابدینی
یک
ماه و نیم قبل نیز درست روز اول فروردین 1395 نوه 17 ساله ایشان کربلایی
امیرحسین عابدینی فرزند مظاهر در کنارش دار دنیا را وداع گفت .
حاج علی اصغر عابدینی سال 1310 در شهر تاریخی نراق دیده به جهان گشود و پس
از 85 سال تاریخ 13 اردی بهشت 1395 عاقبت به خیر از دنیا خداحافظی و در
وادی السلام در خاک سرد آرام گرفت .
مادرش
مرحومه بهجت السادات موسوی فرزند سید حبیب و پدرش مرحوم شکرالله عابدینی
فرزند علی اکبر بودند . شکرالله به دلیل زحمات و تلاشش در عصارخانه تاریخی
نراق به شکری عصار مشهور بود که به نیکی یادشان بُرده می شود .
سلحشوران شهر نراق مصیبت وارده را به خاندان معزز عابدینی و خسروی تسلیّت عرض می نماید .
(( انّا لله و انّا الیه راجعون ))
مرگ پایان زندگی نیست ، عبور از دنیای ناپایدار به سرای باقی و ابدی است وآنچه انسان را می آزارد فقط هجران آن عزیز سفر کرده است وگرنه این کاروان بشریت همگی مسافران فردا وفرداهای دیگر این رهند.
برادر آزاده جناب اقای مرتضی عابدینی
برادر جانباز جناب آقای عباس حیدری
با کمال تاسّف و تاثّر درگذشت پدر گرامیتان را به جناب عالی و سایر بازماندگان آن مرحوم تسلیت عرض نموده و امیدوارم روح آن بزرگوار با ارواح مقدس و طیبه انبیاء واولیاء(علیهم السلام) الهی محشور و قرین رحمت الهی قرار گیرد.
از درگاه پروردگار متعال برای جناب عالی و خانواده محترم صبر و شکیبایی و سلامتی کامل و برای روح آن مرحوم غفران و رحمت واسعه الهی مسئلت می نمایم.