عکس و اسناد تاریخی و قدیمی شهر نراق متعلق به 100 سال قبل - سند شماره 32
تلگراف
از نراق به تهران حدودا مربوط به سال 1337 هجری قمری(1297 شمسی) توسط معاون
التجار آقای میرزا فضل الله نراقی فرزند محمد جواد ابن حاج محمد مهدی تاجر
نراقی نوشته شده است :
طهران
کوپیه(کپی) به وزارت جلیله داخله – جنگ – مالیه – عدلیه – خارجه – جراید
متن
تلگراف : سوار (سوار نظام مسلط) و سارقین الوار(غارتگران منطقه الوار
لرستان) تمام اموال و اغنام(بز و گوسفندان) و احشام(نوکران و خدمتکاران) و
اساس(اثاث) البیت و دارایی خانزادان(هواداران دولت) و جمیع اطراف و اکناف
را علی روس الشهاده بُردند و تمام قُراء و قصبات غارت و محاصره کرده اند و
جمیع ادارات دولتی هم جز تاخت و تاز و گرفتن مالیات با ضِعاف(ضعیف) مُضاعف و
اجحافات و تعدیدات لا نهایه کاری ندارند و اقدامی نمی کنند .
اگر فی
الحقیقه این هشت ضُعفای فلک زده رعیت ایران نیستند پس چرا مالیات و تعدیات و
صدمات را متحمل شوند ؛ گوسفندی که به غارت رفته و در چهارمحال است چه
مالیات و عوارضی بدهد .
قَسَم به خدا توانایی نمانده و کارد به استخوان
رسیده ؛ با کمال جانفشانی رجاء داریم این عِرض و ناموسی(دفاع از حریم) که
باقی مانده عاجلا حفظ فرمائید که به میان الوار(منطقه ای از قدیم لرستان )
نبرند یا به فوریت یکصد تفنگ بی دود سه تیر و پنج تیر و فشنگ بخود
خانزادان(طرفداران دولت) مرحمت فرمائید و اطمینان کامل هم بگیرید یا به
قیمت عادله بفروشید وجه او را املاکی که مانده بیع شرط بگیرید که لا محاله
خود خانزادان جان ناموس و عِرض خود را حفظ نمائیم و الا در نزد خدا و رسول و
وجدان خودتان مسئول خواهید بود .
امضاء : عموم رعایای نراق
سلحشوران شهر نراق از جناب حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی سند یکصد ساله سپاسمند است .
*************************
توضیحات : یک قرن قبل خیانت کارانی همچون رجبعلی آسترکی بختیاری و علیقلی زلقی(زلکی) با غارتگران سواره و پیاده در مناطقی همچون کمره ؛ گلپایگان ؛ میمه ؛ جوشقان ؛ خوانسار ؛ نراق ؛ سلطان آباد(اراک) و ده ها شهر و روستای دیگر در ولایت عراق عجم هجوم برده و باعث آزار و اذیت مردم گردیدند . مقابله ی ژاندارم های دولتی نیز کاری از پیش نبرد و تلگراف های پی در پی مردم به تهران نیز سودی نبخشید. سرانجام پس از مقابله های مردمی و با تغییر دولت ؛ یاغی های ستمکار به سزای اعمال خود رسیدند .
سرگذشت تاخت و تاز علیقلی خان زلکی به میمه و اشعاری در این مورد
علیقلی زلقی( زلکی) با 500 نیروی سواره و پیاده از بختیاری به طرف منطقه گلپایگان و میمه جهت غارت و راهزنی به راه می افتد . به محض وارد شدن اقدام به غارت و راهزنی می کند از آنجا که میمه و روستاها دارای قلعه و برج و بارو و تیراندازان ماهری داشته راهزنان توانایی دستبرد نداشته و به ناچار به سمت حسن رباط هجوم می برند و در آنجا با اهالی مسلح روستا درگیر شده و حدود 5 شبانه روز روستای حسن رباط را محاصره می کنند که موفق به تصرف روستا نمی شوند و بناچار عقب نشینی می کنند و شبانه به قریه جوشقان قالی ( محله پایین ) هجوم و اموال مردم را غارت می کنند . و قصد غارت محله بالا را دارند که با مردان مسلح روستا به فرماندهی غلامرضا بی باک که در پشت بام ها سنگر گرفته بودند مواجه می شوند و بعد از مدتی درگیری بناچار به سمت نراق عقب نشینی می کنند . بعد از مدتی به منطقه گردنه قرقچی گلپایگان می آیند که در آنجا بیتوته و به غارت دام ها و رمه اهالی و کاروان های عبوری مشغول می شوند و گفته می شود که علیقلی زلکی از اهالی میمه درخواست خوار و بار و علوفه می کند و اهالی نیز به او کمک نمی کنند که به همین علت به گله های اهالی هجوم می برد و تعدادی از گوسفندان دامداران میمه و خسروآباد را به یغما می برند .
تعدادی از تفنگ داران و خوانین خسروآباد برای پس گرفتن دامها به یاغیان حمله و در گردنه قرقچی درگیری می شود که از بد روزگار به خاطر تعداد نیروی کم اهالی خسروآباد در مقابل راهزنان ، خسروآبادی ها شکست می خورند و آواره بیابانها می شوند .
مرحوم اسدالله گرانمایه واقعه حمله را اینچنین به نظم درآورده است :
محمدعلی شه چو مغلوب شد پسر احمدش شاه منصوب شد
چنان گشت مغشوش ایرا همه که تاراج کردند خیل و رمه
نیامد خواب به چشم کسی نبودی دراین ملک فریادرس
بسی چون رضاخان ونایب حسین دراین ملک افکندصدشورشین
نه کس مالک ملک ودنیای بود همیشه گرفتار دزدان واشرار بود
گروهی ز الوار واز زلقی که خونریز بودند ودزد شقی
کمربسته ازبهرغارتگری نهادند آغاز از خود سری
چودر خسروآباد شد این خبر ببستند جمله دوال کمر
تفنگ سه تیر وسلیج نبرد یکی چرم سرخ ویکی چرم زرد
بسوی قرقچی برای ستیز که برخصم ببندند راه گریز
یکی سیدی برد زود این خبر به آن زلقی های الوات خر
که جمعی خوانین زبرنا وپیر مسلح به اشلیج وتفنگ سه تیر
نمودند درپای کوهی مکان که نادیده جنگند پیر وجوان
چه سردار خوم این سخن بشنوید بخندید ومانند گل بشکفید
بگفت اینسخن با پیاده سوار که گردیده هنگامه کار وزار
بیک حمله خواهم دراین رزمگاه که گردند این جنگجویان تباه
چوسردار گفتا سخن اینچنین به اسبان تازی نهادند زین
بجولان درآورده تازی نژاد بسوی خوانین به مانند باد
شدند هردوسو گرم میدان جنگ نمودند شلیک برهم تیرتفنگ
صدای طلیعه وبرق سه تیر شده گوشهاکر درآن دارگیر
یکی از جوانان اهل صفا که بد نام نامی او مصطفی
کمینگاه را برسواران گرفت برآن سارقین تیرباران گرفت
شنیدم زراوی که درگیرودار بسی گشت از تیر او تیردار
بگفتند پدرسگ میانداز تیر نیاید روبه به میدان شیر
تفنگش گرفتند و دوربین او که شدتیره چشم جهان بین او
یکی از جوانان والاتبار خوداسفندیار و پدر نامدار
چنینش بگفتند آن قوم دون که شلوار خودراتو بنما برون
چنانش برهنه نمودند تن که گشتند گریان برآن انجمن
حسن خان یاور یل پهلوان که گفتی منم رستم داستان
شنیدم به چنگ لری خارکن گرفتارشد آن یل پیل تن
چنینش بگفتا لر از روی خشم تنت چون گراز است پرموی وپشم
بودموها چون بز مرغزی بتن رستم اما افندی پیزی
نه برسر کلاه ونه برپای کفش عیان از عقب . . . . . . بنفش
نجفخان جنگی چودید آنگروه خود وتازیش شد روان سوی کوه
چواصحاب کهف اونهان شدبه غار بگفتا مرا نیست باجنگ کار
یکی پیرلری دیدش ازراه دور بجولان درآورد آنگاه بور
همانگه بیامد به بالای او بکند از برش رخت وکالای او
کلاه ازسرش برد واز پا ازار که گشتند گریان برآن زار زار
دگرخان،خانجان که سردار بود به هرنیک وبداوخبردار بود
بگفتا مرا زین حکایت خبر نبود ویکی کاسبم رهگذر
که تایاد دارم دراین سن وسی به گلشن بسی کرده ام کاسبی
ولیکن نشدحیله اش کارگر نمودند در او ، تیر از بتر
یکی بد ازآنها سلیمان علی زمانه ندیده چواو عاقلی
نظر کرد وچون دیدآن قوم دون که اعدادشان بدزپانصدفزون
بیاد آمدش گفته شاه راد که رحمت برآن تربت پاکباد
مزن برسپاهی زخود بیشتر کدانی زند مشت برنیشتر
همانگه زسنگربیامد به زیر نینداخت برسوی آن قوم تیر
رضا برقضای الهی نهاد سلاح وسلیجش به آن قوم داد
2 تیر 1388 وبلاگ میمه