اشعار آقای محمد کاظم سالمی برای آزاده نراقی احمد ابوالحسنی
شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۲۴ ب.ظ
تقدیم به دوست و برادر بسیار عزیزم جناب آقای حاج احمد ابوالحسنی ، آزاده سرافراز جنگ تحمیلی و جانباز 55 % و نیز دومین یادواره ایثارگران صنعت چاپ 27/3/1391
به نام خداوند ارض و سما خداوند مهر و خدای سخا
خداوندگار بزرگ و کریم همان خالق مهربان و رحیم
ز خوانش همه رزق و روزی برند برین سفره مهمان، اگر اندرند
سپس صد درودم بر آن فخر دین برآن شمس تابنده روی زمین (عج)
پس از آن سلامی کنم بر شهید خدا بهتر از آن کجا آفرید
و اینک سلامم ز اعماق جان نثار شما جمله جان برکفان
که در سنگر علم و دانش تکید به جویندگان معرفت می دهید
هزاران مرارت بود کارتان توقف نباشد به پندارتان
به ایثار مشهور ملک جمید برای قلم مونس و همدمید
به دنیای «چاپ» صاحب حُرمتید به هر انجمن مایه عزتید
به ما درس ایثارگری داده اید به ایران زمین سروری داده اید
همه یادگار دفاع حقید به تن روح مردانگی می دمید
ظفرمند و پیروز میدان شدید اگرچه گرفتار زندان شدید
به جانبازی جان ، همه شُهره اید چرا؟ چونکه اشهد همه گفته اید
خدا عمرتان را دوچندان نمود دعای سحرگاهتان را شُنود
دوباره شما را مجال تعالی بداد به فرد فردتان شان عالی بداد
نگه کن به "احمد" که جانباز ماست به میدان علم همچو شهباز ماست
همان " بوالحسن " مرد پیکار و کار نگهدار او خالق هشت و چهار
همان مرد "چاپ" و اَبَر مرد جنگ همان بانی واحد "آبرنگ"
به دنبال علم و ادب می رود همه رنج و حرمان به جان می خرد
شما همچو او جمع آزاده اید به عشق قلم جمله آماده اید
ز ایثارتان روشن است این وطن بُوَد کارتان ضامن جان و تَن
قلم قاصر است تا کند وصفتان زنم بوسه اکنون برآن دستتان
خدایا به ایثارگران شان اعلا بده به آنان بهشت برین جا بده
کند "سالمی " در دلش این دعا خدایا نکن جمع ما را جدا
شعر از : آقای محمد کاظم سالمی
به نام خداوند ارض و سما خداوند مهر و خدای سخا
خداوندگار بزرگ و کریم همان خالق مهربان و رحیم
ز خوانش همه رزق و روزی برند برین سفره مهمان، اگر اندرند
سپس صد درودم بر آن فخر دین برآن شمس تابنده روی زمین (عج)
پس از آن سلامی کنم بر شهید خدا بهتر از آن کجا آفرید
و اینک سلامم ز اعماق جان نثار شما جمله جان برکفان
که در سنگر علم و دانش تکید به جویندگان معرفت می دهید
هزاران مرارت بود کارتان توقف نباشد به پندارتان
به ایثار مشهور ملک جمید برای قلم مونس و همدمید
به دنیای «چاپ» صاحب حُرمتید به هر انجمن مایه عزتید
به ما درس ایثارگری داده اید به ایران زمین سروری داده اید
همه یادگار دفاع حقید به تن روح مردانگی می دمید
ظفرمند و پیروز میدان شدید اگرچه گرفتار زندان شدید
به جانبازی جان ، همه شُهره اید چرا؟ چونکه اشهد همه گفته اید
خدا عمرتان را دوچندان نمود دعای سحرگاهتان را شُنود
دوباره شما را مجال تعالی بداد به فرد فردتان شان عالی بداد
نگه کن به "احمد" که جانباز ماست به میدان علم همچو شهباز ماست
همان " بوالحسن " مرد پیکار و کار نگهدار او خالق هشت و چهار
همان مرد "چاپ" و اَبَر مرد جنگ همان بانی واحد "آبرنگ"
به دنبال علم و ادب می رود همه رنج و حرمان به جان می خرد
شما همچو او جمع آزاده اید به عشق قلم جمله آماده اید
ز ایثارتان روشن است این وطن بُوَد کارتان ضامن جان و تَن
قلم قاصر است تا کند وصفتان زنم بوسه اکنون برآن دستتان
خدایا به ایثارگران شان اعلا بده به آنان بهشت برین جا بده
کند "سالمی " در دلش این دعا خدایا نکن جمع ما را جدا
شعر از : آقای محمد کاظم سالمی
۹۶/۰۳/۱۳