سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

قِصه غُصه دار ما در ماه مبارک رمضان

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۸ ب.ظ

ماه مبارک رمضان که می شود ناخودآگاه به یاد افطارهای سال های دهه 60 می افتم . یعنی برادرم احمد که فروردین 1361 در جبهه اسیر شد تا هشت سال افطار و سحر رمضان ما با دیگران متفاوت بود . سفره که پَهن می شد حال و احوال مادرم دگرگون می گردید .

هیچ وقت از ذهنم خارج نمی شود مادرم(مرحومه طلعت محمودی) با زبان روزه در غم فراق فرزندش بدونه آنکه ما متوجه شویم اشک هایش سرازیر بود و اغلب زیر لب شعر سوزناکی از غربت را زمزمه میکرد :

غریبی درد بی درمان غریبی

گریبان گیر تا مرگم غریبی

دلم آکنده از احساس غربت

نگاهم سرد ، خالی از محبت


من یاد ندارم در 8 سال از اسارت احمد مادر لب به میوه سیب زده باشد چون می گفت فرزندم احمد خیلی سیب دوست داشت .

 

زمان مغرب که سفره افطاری پَهن می کرد و من و برادر دیگرم قاسم ابوالحسنی(1346 – 1390) کنارش می نشستیم ولی او گوشش به اخبار تلویزیون بود تا مطلب جدید و تعیین کننده از جبهه های جنگ عراق بر علیه ایران را بشنود .
جالبتر اینکه مادربزرگم خانم سلطان محمودی(فوت 23 اردی بهشت 1373) نیز همیشه ذکرش این بود که یا امام هشتم(ع) همین جور که ضامن آهو شدی ضامن بچه های ما و احمد هم بشو تا از زندان صدام رها شوند .

خاطره ای که در ذهنم هست از مادر حاج عباس باقری و همسر حاج قدرت الله ایزدی دو نفر دیگر از اسرای نراقی عملیات فتح المبین می باشد که هر وقت نامه ای از این سه عزیز در اسارت از عراق می آمد در منزل ما جمع می شدن و من شروع به خواندن نامه می کردم . در زمان خواندن نامه می دیدم اشک از چشمان مادرم و همسر قدرت و مادر عباس سرازیر بود . ده خط نامه را چندین بار می خواندیم و مادر نامه را می بوسید و به سینه می چسباند .

  http://scontent.cdninstagram.com/t51.2885-15/s480x480/e35/13259478_1084582988264523_886806061_n.jpg?ig_cache_key=MTI1MjM0NTA0NjU1Njg4NzE1MQ%3D%3D.2

هر وقت مادرم از غم و غصه دوری احمد به ستوه می آمد صدا می زد محمدجان آن قلیان لعنتی را چاق کن . آن موقع تنباکوی طبیعی استفاده می شد و منم با سن کم غمخوار دلتنگی هایش بودم و برای اینکه ساعتی از فکر و خیال فاصله بگیرد به حرفش گوش می دادم .

راوی : آقای محمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق تاریخ 18 خرداد 1396

۹۶/۰۳/۲۱
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۳)

سلام

پیشنهاد می کنم اسم سایت رو بزارید آقای ابوالحسنی

تو جنگ غیر ایشون هیچ کسی دیگه هم نبوده

حق نگهدارتون
پاسخ:
سلام منتقد

این حرف نخ نمایی است که طی چند سال نسبت به خانواده های مختلف مطرح شد و پاسخ لازم ارائه گردید .
بارها گفتیم و در گروه های تلگرامی هم اطلاع رسانی کردیم که مطالب عمومی نراق و خصوصا خاطرات دفاع مقدس هر فردی را ارسال نمایید تا در سایت نمایش گردد و توضیح دادیم علت نمایش مطلب زیاد از یک فرد یا یک خانواده به علت گزارش هایی است که می فرستند .
درود بر همه انسان هایی که عرضه نوشتن و یا توانایی انتقال مطالب را دارند .


***
در مرتبه بعد این سایت به هیچ ارگان و نهادی وابسته نیست که پاسخگو باشد و میل شخصی دو نفر دخیل است . شاید روزی علاقمند شدیم هر روز از ابوالحسنی ها و یا طایفه فاخرمان عضایی ها بنویسیم .
الحمدالله فضای مجازی برای فرد یا افراد یا خانواده ها مهیاست تا وبلاگ و سایت و کانال درست کنند و هر آنچه دلشان خواست یاداشت نمایند .

تلاش کنید شمعی روشن کنید نه اینکه شعله روشن را خاموش نمایید .
سلام

مطالبتان ارزشمند و انسان را متوجه سختی های خانواده ها در زمان دفاع مقدس می کند
خانواده آقای ابوالحسنی چقدر صحنه های عجیبی را تحمل کرده اند
با اطلاع از این رشادتها ،احساس غرور و سرافرازی می کنیم که چنین فداکارانی داشته و داریم .
روح شهدا شاد با ذکر صلوات و پاینده باشند رزمندگان اسلام همچین آزاده سرافراز حاج احمد ابوالحسنی و با تشکر از برادران عضایی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook