ثبت و ضبط دلدادگی مادر و فرزند نراقی پس از نه سال اسارت
دوشنبه 29 مرداد 1397 توفیق داشتم در مراسم تقدیر از آزاده احمد ابوالحسنی از اهالی نراق و رئیس اتحادیه سازندگان کلیشه و لیتوگراف، مُهر و پلاک و چاپ اسکرین تهران که در هتل بزرگ تهران در خیابان شهید مطهری برگزار شد شرکت کنم.
دکتر محمد حسنی
صرف نظر از شادمانی بسیار به سب گپ و گفت و دیدار با دوستان خوبم از نراق ، شادمانی دیگرم برای این بود که توانستم بعد از سال ها فیلمی که از ورود آزادگان به شهرمان دلیجان گرفته بودم را مشاهده نمایم . این صحنه بسیار برایم خاطره انگیز و جذاب بود. برای لحظاتی خود را در آن دوران پُر شور و هیجان یافتم .
بنده آن سال ها و مشخصا تاریخ 29 مرداد 1369 که سه تَن از آزادگان شهر نراق به منطقه بازگشتند به تازگی از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شده بودم و مسئول کانون فرهنگی تربیتی آموزش و پرورش دلیجان بودم .
کانون یک دستگاه دوربین سونی خانگی و غیر حرفه ای داشت که برنامه و فعالیت های فرهنگی و تربیتی خودش را ثبت می کرد . وقتی خبر ورود آزادگان در شهر پیچید شوری همه جا را گرفت و من هم همراه این سیل هیجان انگیز دوربین به دست برای استقبال این عزیران به میدان پلیس راه دلیجان رفتم .
هیچ تخصصی در فیلم برداری نداشتم . فقط دکمه خاموش و روشن کردن و زوم کردن را یاد گرفته بودم. وقتی آزادگان رسیدند شور و شوق کم نظیر استقبال کنندگان به اوج رسید فریاد شادی و شعف بر پا بود.
کسی نمی توانست به آنها نزدیک شود. آنها چونان گل های در رودخانه خروشان بر دوش سیلی از جمعیت در پایین و بالا می شدند و در حرکت بودند . من هم از دور و گاه نزدیک صحنه ها را برداشت می کردم .
من فیلمبردار شاید بیشتر از استقبال کنندگان هیجان داشتم. این هیجان زیاد من هم باعث رخداد خنده دار و تاسف باری شد . در شلوغی و تب و تاب استقبال ، دکمه خاموش و روشن دوربین را قاطی کرده بودم بخشی از لحظات استقبال زمانی فیلم برداری شده بود که دوربین در دستم آویزان بوده و با جمعیت در حال حرکت به سمت شهر بودم و زمانی هم که از برخی صحنه ها به گمانم فیلم می گرفتم دوربین در واقع خاموش بود .
به این دلیل برخی صحنه ها را از دست دادم با وجود این خطا، صحنه های زیبا و ماندگاری را برداشت کردم .
جمعیت به سمت شهر و پایگاه سپاه پاسداران دلیجان حرکت نمود. وارد سپاه شدیم . آزادگان سرافراز شهر نراق : قدرت الله ایزدی، عباس باقری و احمد ابوالحسنی در نماز خانه سپاه مستقر شدند و دوستان آشنایان برای دیدار از نزدیک می آمدند.
بنده هم برخی از این صحنه ها را برداشت می کردم . هیچکدام از آزادگان را از قبل نمی شناختم . فقط محمد آقای برادر خانمم گاهی نامه های آنها را برایم می خواند. دیدن چهره خندان اما استخوانی و زجر کشیده آنها از پشت لنز تجربه بی مانندی بود از پشت دوربین چند سوال از هریک از آنها پرسیدم و ضبط کردم. در این حین و بین به گوشم خورد که مادر احمد وارد حیاط سپاه شده است. می شناختمش ، خدابیامرز را گاهی درمنزل مرحوم حاج ابراهیم عضایی ملاقات می کردم بسیار مهربان، صبور و گرم بود . هیچگاه از چهره اش لبخندمحو نمی شد. به سرعت از نماز خانه خارج شدم و در میانه حیاط جلویش را گرفتم از او خواهش کردم که وارد ساختمان نشود در حیاط بماند تا احمد به دیدارش بیاید این کار به نظرم اخلاقی تر بود مقام مادر بسیار والا ست باید احمد به دیدارش می رفت .
دکتر محمد حسنی در کنار آزاده سرافراز حاج احمد ابوالحسنی
هوا صاف و روشن و برای فیلم برداری مناسب بود . احمد ابوالحسنی آمد و مادر او را یوسف وار در آغوش گرفت. یوسف گمگشته مادر احمد هم به کنعان آغوش بازگشت. چه صحنه ای! انسان از یادآوری اش بی تاب می شود.
مانند حرفه ای ها با دوربین دور این مادر و فرزند هم آغوش چرخیدم و از همه زوایا این صحنه را برداشت کردم.
خوب این افتخاری برای بنده بود که توانستم این صحنه های بیاد ماندنی را ثبت و ضبط کنم و حاج احمد ابوالحسنی هم پس از 28 سال از این اقدام صمیمانه تقدیر و تشکر نماید.
راوی : دکتر محمد حسنی فرزند علی اهل شهرستان دلیجان تاریخ 29 مرداد 1397