حرمت خود پاس دار
پنجشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ق.ظ
چشم به ره مانده ام ساغر و ساقی کجاست
دعوت بلبل نکرد گلشن و گلزار من
باز سر ماه شد نوبت وامم رسید
زد به سرم نعره ای این دل بیمار من
باز زمن رنجه شد یار قدیمی و رفت
رنج بسی می کشد از من و گفتار من
زخم زبان می زنم هر که زمن ره جداست
نیش شده عادتم طعنه شده کار من
چهره نمایان مکن حرمت خود پاس دار
حفظ نما لحظه ای طره به دستار من
جاهل نادان مرا غرق جهالت نمود
راه به جای نبرد دانش بسیار من
ظاهرم آراستم وه که چه نا راستم
خلق پسندش نشد یک جو ز کردار من
غرق بلا گشته ام موج به ساحل برو
تا به کجا می کِشی نفس تو ابصار من
توبه نمودم خدا زین همه عصیانگری
گر چه همه بسته اند چشم ز دیدار من
علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
۹۷/۰۶/۱۵