گل آرزو
پنجشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۵۳ ب.ظ
من به خَدَنگ خون فشان دورشُدَم زِ کوی تو
چشم مرا نشانه رفت سیر ندید روی تو
سیاه بختی ام تو را رانده زِ اطرافُ بَرَم
مگر شَوَد که لحظه ای جدا شَوَم زِ موی تو
کاش که تَرکَم نکنی ؛ ای گل جَنت آفرید
من که ندیده ام به عُمر؛ هیچ گلی به بوی تو
هَستی من فدای تو ای مَلکِ مُقَربَم
ای که ملائک بِشَوَند بنده خُلقُ خوی تو
مُهر به لب نِشسته ای ؛ ای گلِ ناز پرورَم
کجا شَوَد دِلَم دَمی خسته ز گفتگوی تو
شب همه شب بیاد تو خواب ندید چشم مَن
روز به شب رسیده شد دَر پی جستجوی تو
گر بِرَوَم از این جهان نگاه مَن به لطف توست
نَشگفَد از مَزار مَن جُز گُل آرزوی تو
شاعر : آقای علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
۹۷/۱۲/۰۹