سروده مرحوم امیر مسعود نراقی فرزند ابوالقاسم از شعرای اهل شهر اُدبا و صلحا نراق در وصف کوه اُل (OL) در شهر نراق
به کوه اُل که نشان دیار من است
سلام باد که پیوسته افتخار من است
به دامنش در و دشتی است سبز و خرم و شاد
که آب صافی آن شهد خوشگوار من است
رقم زده فلکش بر جبین گذشت زمان
که از روند زمان نقش پایدار من است
به هیبتی که بدامان کشیده خاک نَراق
نهفته قصه پیوند استوار من است
ز باغ لاله که در دل دمیده فصل بهار
توان شناخت که مشتاق بی قرار من است
به صخره های سِترگی که در میان دارد
حکایت دل سنگین روزگار من است
به آتشی که شبانان برآن بر افروزند
زبان شوق و لهیب دل فکار من است
به ابر و باد و مه و خور به طعنه خنده زند
که تا قیام قیامت جهان به کام من است
برون کشیده سَر از خاک و بر فلک اندام
عقاب عرشم و شیر فلک شکار من است
برون نمی رود از دل هوای منظر اُل
که یاد عهد جوانی و یادگار من است
سلام من همه بر آشنا و سال و زمان
به اُل که آینه دار دیار و یار من است
به باغ طبع نراقی بهار گو نرسد
بهار منظر اُل را نما بهار من است