سردار
يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۸ ب.ظ
سردار ! با خود بُرده ای بر دوش هر جا دارِ خود
در قلّه ی خوف و رَجا سرگرم کار و بار خود
تا پای تکلیف آمدی هر جا که دیدی در میان
پای عمل هرگز نشد سُست و تو کردی کار خود
خوش عشق بازی کرده ای با جلوه ی سَر در بدن
با عشقِ عاشوراییان در رونق بازار خود
ای یکّه تاز، ای رادمرد، ای شیر میدان نبرد
هر جای گشتی خط شکن در عرصه ی پیکار خود
با گام های استوار ای سرفراز روزگار
خود را به موج انداختی با دیده ی بیدار خود
از ابتدا خوش دیده ای مرد مبارز انتها !
سنجیده ای تا این عمل در سایه ی افکار خود
امر مُطاع رهبری با صولتی که ، حیدری
شد رهگشای راستی دیدی در آن معیار خود
خوش در نور دیدی خطر رزمنده ی صاحب هنر
از خود گذشتی تا شدی سرباز من ! سردار خود
پیروز میدانند این مردان مرد روزگار
همراه با خود برده اند با استقامت دارِ خود
شعر از غلامعلی صفری فرزند رضا اهل شهر دلیجان
۹۸/۱۰/۱۵