سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

یاد و خاطره ای از دبستان فاضل نراقی

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ق.ظ

کمتر دانش آموز نراقی پیدا می کنی که از مدرسه فاضل بی خاطره باشه . مقابل خانه معاون الممالک و جنب فروشگاه حاج قاسم اصفهانی مدرسه فاضل نراقی برای تمام معلمین و خصوصا دانش آموزان ناب ترین لحظات تلخ و شیرین در حافظه مانده است .

تَرکه هایی که درخت های باغچه علی خان بریده و به کَف دست دانش آموزان درس نخوان نوازش می شد و یا پس گردنی هایی که از طرف معلمین دلسوز نواخته می شد و فلک کردن ها و از همه مهم تر تشویق های پی در پی معلم ها برای درس خواندن و اینده درخشان همه در اذهان باقی مانده است . پیشاهنگی و مراسم های مختلف و جیغ و داد و هورا یادشان بخیر .

حیاط مدرسه که به سمت رودخانه و باغچه علی خان منتهی می شد و مسابقه های فوتبال که در زمان تحصیل یا بعد از ظهرها انجام می شد چه حس و حال شگفت انگیزی داشت . روحش شاد بلقیس خانم همسایه مدرسه که وقتی توپ به منزلشان پرت می شد با خوشروئی توپ را به داخل مدرسه می انداخت .

الان که به ساختمان های تخریب شده مدرسه فاضل نراقی و از جمله به حیاط آن نظر افکنده می شود اشک از چشمان جاری می شود که چگونه نوجوانی و جوانی با فراز و نشیب آن طی شد و مکان تربیت و پرورش نسل ها به تلی از خاک تبدیل شده و هیچ صدایی از شور و امید و پویایی نمی شنوی .

 

کاش این فضای آموزشی و بزرگ که از مرغوب ترین زمین های نراق به حساب می آید برای فعالیت های عام المنفعه شهر مجددا ساخته می شد .

 

۹۸/۱۲/۲۸
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۶)

۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۲۱ مریم سادات میرسلطانی
سلام
خاطره ای از همان مدرسه که گذاشتید

یادمه دوران راهنمایی را در مدرسه فاضل نراقی گذراندیم .
چقدر پر شور و هیجان بودیم اون زمان ها
سال های 1371 و 1372 برف زیاد می بارید یادمه یکی از دانش آموز پرشر و شور مدرسه در بلندای مدرسه که گوشه ی حیاط بود می نشست و ما هم پشت سرش می نشستیم و به اصطلاح لیز می خوردیم و می ومدیم پایین .

دلمون فقط زنگ ورزش را می خواست تا در ِحیاط پشتی باز بشه و بریم وسطی بازی کنیم مخصوصا در ماه اردیبهشت که درختان هم سبز شده بودند و بوی گل و گیاه فضای اطراف را عطر آگین کرده بود ‌.

با تشکر
۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۲۹ فاطمه میرسلطانی
سلام و عرض ادب

ممنون از مطلب قشنگی که از مدرسه بالا گذاشتید.
منو برد به دوران کودکی.
منم دانش آموز اونجا بودم سه سال از دوره ابتدایی را اونجا گذراندم.
خیلی وقت ها به اون مدرسه فکر می کنم یادش به خیر.

هر کلاس نزدیک 40 نفر دانش آموز داشت. از وسط سالن مدرسه پله می خورد به سمت زمین ورزش.
اون موقع معلم ورزش نداشتیم بنابراین هر کس هر بازی که دوست داشت انجام می داد.
بعضی ها طناب بازی می گردند .
یه کارتن بود پر از طناب.بعضی ها هم وسطی.
ولی من و دوستم در قسمتی که بصورت طبقاتی بود.طبقه وسط با یه سحل کوچک(تکه سنگ صاف) چوچه خطی و تند ضربه بازی می گردیم برا ی این دو نوع بازی یک سحل خوب نقش بسزایی در بازی داشت.

سه سالی که اونجا بودم ما موقع ورزش با همان یک سحل بازی می گردیم و بعد از بازی آن را توی دیوار کوتاهی که بغل خط کشی بازیمان بود و با همان نوع سحل های کوچک وبزرگ چیده شده بودقرار می دادیم.
در ضمن خیلی مواظب بودیم کسی نبینه سحل را کجا قایم می کنیم تا کسی بر نداره.

الان سال های زیادی از آن زمان گذشته ومن همیشه فکر می کنم آیا اگه دوباره برم تو زمین ورزش سحل هنوز جای خودش هست؟

....... . یادش به خیر........
۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۳۴ هادی عابدی
یادش بخیر سال های ۱۳۷۵-۱۳۷۱ که دانش آموز مدرسه ابتدایی و در دبستان فاضل نراقی تحصیل می کردیم،زنگ های تفریح با تعدادی از بچه ها برای خرید آلاسکا و تنقلات به مغازه گوهر خانم می رفتیم .

و گاهی که مغازه حضور نداشت هم زنگ منزلشون که روبروی مغازه اش بود را می زدیم و با روی گشاده و مهر و وفا به بچه ها پاسخ می داد و درب مغازه را باز می کرد.گوهر خانم زنی مهربون و با محبت بود و همانند قصه ی کوکب خانم کتاب فارسی دبستان در ذهن ها خاطره و ماندگار شد.

خدا رحمتش کنه و روحش قرین رحمت الهی باد.
۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۳۷ مریم احمدی
خاطره من مربوط به کلاس اول دبستان فاضل هست،
فکر کنم حدودا ۳ تا چهار ماه بیشتر توی این مدرسه نبودیم و رفتیم دبستان کنار منبع آب،

یادمه زمستون برف زیادی اومده بود و کنار حیاط یه حالت تپه مانند داشت و بچه های سال بالایی سر سره بازی میکردن.
داخل حیاط بوته های گون بود و اون سرویس بهداشتی های ترسناک انتهای حیاط هیچ وقت یادم نمیره،
اون موقع ها هنوز خط کش برای تنبیه بچه ها کاربرد داشت.شاید به خاطر همین باشه که اکثر بچه های دهه شصت آدم های موفقی شدن،
من تا کلاس پنجم نراق تحصیل کردم و بعد به تهران آمدیم
ممنون از شما که به مرور خاطرات می پردازید موفق و موید باشید

به نظرم میتونید با اعلام یک فراخوان خاطرات دهه شصت را از مدرسه نراق همراه با عکس روی کانال بذارید

مریم احمدی، مهندس معدن
۰۲ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۲۲ علیمحمد میرشکاری
مطلب بسیار زیبایتان باعث تجدید خاطرات تلخ و شیرین بهترین دورانمان شد دورانی که به مدت ۵سال متوالی بطول انجامید و اینگونه تمامی ان خاطرات بیادماندنی زنده شد افسوس و صد افسوس که قدر ان ایام را انگونه بایسته و شایسته بود ندانستیم.
بهر حال از مدیریت شایسته سلحشوران بیقیاس سپاسمندیم که با دوراندیشی و درایتشان در این شرایط حساس قدری فرح و تنوع مفید برای کاربران به ارمغان میاورند.
خدایشان بیامرزد مرحومین در عکس اقایان سید حسین موسوی وسید مصطفی هاشمی و ماشاالله رحیمی را که به واسطه خدمات اموزشی و تربیتیشان به گردن تمامی ما حقوق بزرگی دارند
روحشان شاد و یادشان گرامی باد
۱۰ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۳۸ سید مجتبی غفاری
با سلام.
حقیر از سال ۱۳۳۳الی ۱۳۳۹در دبستان فاضل نراقی دوران ابتدائی را به تحصیل اشتغال داشتم که در این زمان زمینی در کنار دبستان توسط حاج احمدخان امینیان اهداشد و دبیرستان سه کلاسه افتتاح گردید و به نام دبیرستان امینیان نراقی نامگذاری شد و سه سال دبیرستان را هم در آنجا گذراندم.
و خاطرات زیاد و فراموش نشدنی دارم که از آن جمله بخاری های هیزمی بود که روی آن شن ریخته بودند و ما برف ها را می آوردیم روی آن سنگها میگذاشتیم و چون سریعاً بخار میشد و هوا را مرطوب میکرد خوشحال میشدیم بعد ها هم بخاری های هیزمی با بخاری نفتی (مارک فرکار) جایگزین شد و روزی سه لیتر سهمیه نفت داشت و روزهای سرد که بالاجبار بایستی شیر نفت را بیشتر باز میکردیم نفت زود تر تمام میشد و شاگردان باید از جیب خودشان نفت می خریدند و منبع بخاری را پر می کردند.
در آن موقع سازمانی بود به نام (اصل۴) که در سال یکی دو نوبت ماشین این موسسه که در واقع سینمای سیار بود به نراق میآمد و در انتهای راهرو دبستان پرده نمایش نصب میکرد و فیلمهای مستند به نمایش میگذاشت.
در تابستان هم آموزگاران انتهای همان راهرو را با نیمکت ها سکو(سن نمایش) درست نیکردند و نمایش اجرا میکردند و تمام اهالی نراق میتوانستند تماشاگر باشند .
و چون آن زمان بلند گو هم در نراق نبود از طریق بلندگوی رادیو صدایشان پخش میشد.
جشن های ملی و مسابقات والیبال هم که بین تیم های نراق و دلیجان برگزار میشد در حیاط دبستان اجرا میگردیدو یادم هست یکی از معلمین به طور جدی میگفت به جای اینکه ما برویم دلیجان و یا دلیجانی ها بیایند اینجا میتوانیم ما یک زمین والیبال درست کنیم و زیر آن بلبرینگ بگذاریم هرموقع دلیجان مسابقه داشتیم زمین را هول بدهیم ببریم دلیجان و یا بلعکس که اطمینان دارم خالی از شوخی میگفت و خاطرات بسیار دیگری که اکثر عزیزان در دوران تحصیل دارند.
در ضمن یاد تمامی عزیزانی را که سمت مربی بر من داشتند گرامی میدارم و برای درگذشتگان طلب آمرزش و برای بقیه سلامتی و خیر عاقبت آرزو دارم .
آقایان.محمد رئوفی ،خسرو اورمزدی،عامری،سلطانعلی غفاری ،ابوالقاسم سلیمی،علی اکبر غفاری،علیرضا طبیب زاده،علی اکبری،علیرضا عابدینی،عسگری درمنکی،احمد امیری،رحمانی،مرتضی رادفر،علی اصغر صدرالدینی،فضل الله شهیدی،احمد روحانی،غلام طالبی،سیداحمد جوکار،حسین اشرفی ،هدایت الله رحیمی،سیدحسین موسوی،سید ماشاالله هاشمی،سید مصطفی هاشمی،حسن غفاری،حبیب الله تیموری، سید مهدی غفاری،مرتضی جعفری،سیدعلی جلالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook