سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

مَقتَل میرزاجان نراقی

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۲۵ ب.ظ

نام نراق ابتدا نَراک به معنای شهر جاویدان بود و این دیار با قدمت طولانی از سالیان دور بخشی مهمی از مراکز مهمی همچون قم و کاشان و محلات بوده و هم اکنون نیز بخشی از شهرستان دلیجان می باشد .


تعلیم و آموزش و نوشتن در نراق طی قرن ها هیچگاه از رونق نیفتاده و همه اعصار مردم به وسیله حوزه علمیه ؛ مکتبخانه و مدارس به دانش افزایی همت داشته و نرخ با سوادی برتر بوده است . بهترین علاقمندان به کتاب و کتاب نویسی و نوشتن در نراق وجود داشته که نمونه آن خاندان معزز نراقی و فاضلین می باشد .

در بین نویسنده های متعدد کهن شهر نراق کتابی به عنوان مقتل نگارش گردیده که به اطلاع علاقمندان می رساند .
نسخه خطی کتاب مقتل در خصوص مصائب دشواری که دشمن بر علیه امام حسین علیه السلام و خانواده و یاران حضرت توسط شاعر و نویسنده زبر دست اهل نراق میرزاجان نراقی فرزند ملاعبدالکریم ابن ملا عبدالمبین نراقی تاریخ 24 شعبان 1353 برابر 11 آذر 1313 نگارش گردیده است . اصل نسخه خطی مقتل میرزاجان نراقی در کتابخانه امام حسین علیه السلام و کتابخانه مجلس نگهداری می شود .

استفاده از مطالب مفید و ارزشمند مَقتل که ان شاءالله به چاپ برسد به وعاظ و ذاکرین اهل بیت پیشنهاد می کنیم .

سایت سلحشوران شهر نراق از تلاش های طاقت فرسای استاد حاج مرتضی علی آقایی نراقی جهت مطالعه ؛ گزینه یابی ؛ تایپ و اطلاع رسانی متحمل می شود سپاس گزار می باشد .

قتلگاه شهیدان
آسمان ها وزمین ها از مکالمات آن مُنفَعِل شدند وطایفان از اطراف خانهِ مقصود باز ماندند.بر دورِ آن نمرود فطوت جمع شدند و به او گفتند: نومیدی از رحمت پروردگار چیست؟

خایف نَبود کس زخلایق که تویی
نومید نبوده کس زخالق که تویی
ابلیس رجیم آن هم از رحمت حق
مایوس نباشد ای منافق که تویی

ای شخص کیستی واین همهِ شرمساری چه؟آن سیاه روی گفت:

واله ام سرگشته ام دیوانه ام زنجیر کو
من که از خود بی خبر باشم مرا تقریر کو

ای یاران،از وادی خِرَد بیرون ودر رتبهِ ضلالت مجنونم.نمی دانم از درِ کدام حکایت در آیم واز کدام مقدمه شروع نمایم. منِ بد بختِ دل سخت از مدینه تا به عراق به شغل ساربانیِ قافله سالاری کربلا وبه خدمتگذاری از خُّدامِ دیگر ممتاز بودم.با وجود نیکی های آن حضرت حقّ ِ نمک به جای آوردم.
آن جناب را زیر جامه ای بود که در اوقات وضو ساختن بیرون می آورد وبه من می سپرد.و در آن زیر جامه بندی بود گرانبها ومدتی پا بند آن بند بودم و راهِ چاره می پیمودم.روزی که آن جناب را به اصحاب به درجهِ رفیعهِ شهادت رسانیدند خطای اولم این بود که در آن صحرا فدایی او نشدم همچو سایر شهدا از من خیانت دیگری هم آشکار شد.

چه رخش مقصد خود مطلق العنان گشتم
گریختم به کمینگاهی ونهان گشتم

پس اینقدر صبر کردم‌که ظلمت‌ شب عالم را فرا گرفت.به قتلگاه شهیدان رفتم تا بیابانی دیدم از خون جوانان رنگین وگلستانی مشاهده کردم از دست باغبان اجل گلچین.
خون روان گشته چه جوها به گلستانی چند
خفته در هر لب جو سرو خرامانی چند
من زغفلت شده بیخود خِرَدم گفت بکوش
سِیر صحرای قیامت کن وعریانی چند

ای مسلمانان،گمراه تر از فرعون وهامان به طلب آن سانی موسی بن عمران در میان کشتگان می گردیدم تا به نزد جسد پاره پاره آن حضرت رسیدم.فَوَ جَتَهُ مَکتُوباً علی وَجهِهِ وهُوَ جُنَّه بلا راس.پس یافتم آن شهید مظلوم را ‌.به رو افتاده واو پیکری بود بی سَر وملاحظه نمودم که آن زیر جامه پوشیده وآن بَندّی که من پابند او بودم در او کشید وگره بسیاری بَروی زد.پس دست بی حرمتی دراز کردم وهمه گره ها را گشودم تا یک گِره باقی ماند.

چون پردهِ شرمِ خود دریدم
از رحمت حق طمع بُریدم
شرم از رُخ مصطفی نکردم
یک جو زِ حرم حیا نکردم
بُردم چو منِ سیاه نامه
ویتی زیرِ بندِ زیرجامه
آن مَفخَرِ دودمانِ آدم
آن بَند به کف گرفت محکم
قدرت چه نیافتم به آن دست
بودم چو به دامِ بند پابست
جُستم پیِ کارِ دست بسته
زان بادیه حَربهِ شکسته
نه خوف زبوتراب کردم
نه شرم از آن جناب کردم
کوشیدم و تیغ کین کشیدم
تا دستِ یَمینِ او بُریدم
چون گشت ز دستِ راست محروم
با دست چپ آن شهیدِ مظلوم
آن بند به کف گرفت ناچار
من شرم نکردم و دگر بار
آن تیغِ شکسته بر گرفتم
بیداد گری زِ سر گرفتم
زان تیغِ ستم به ضربَتِ چند
دست ِچپ ِ او جدا شد از بند
دستم چه به سوی بند شد راست
فریاد زعَرش و فَرش بر خواست
لرزید فلک چو بَحر سیماب
دزدید شکم چه نافِ گِرداب

۹۹/۰۵/۰۲
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۱)

با سلام و خسته نباشید بفرمایدی ماجرای پیداشدن این مقتل چگونه بوده است
پاسخ:
سلام و درود بر شما

علاقمندان به تاریخ و فرهنگ نراق از طریق فضای مجازی به کتاب مقتل اثر میرزا جان نراقی دسترسی پیدا کردند و خادمین سایت سلحشوران شهر نراق را در جریان قرار دادن

به زودی این مقتل شبیه به کتاب تکثیر میشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook