کوچه های تنهایی
دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۵ ب.ظ
دیشب از کوچه های تنهایی
می گذشتم درون رویایم
توی میدان مین زمین خوردم
رفت از دست، هر دو پاهایم
از سَرم می پرید همچون برق
خاطرات قشنگ و زیبایم
گفتم آخر چگونه صبح کنم
ای دریغا دوباره فردایم
ناگهان بُردنم سوی برزخ
به ملاقات جد و بابایم
آنقدر گریه کردم و آخر
رفت از دست ، چشم بینایم
بس که فریاد می زدم دائم
پاره شد حنجَرم و هم نایم
کاش بیدار می شدم از خواب
بَدم آمد ز خواب رویایم
قول دادم به منزل رویا
نگذارم دگر شبی پایم
شاعر : علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
۹۹/۰۵/۲۰