مظلوم کربلا به نقل از کتاب مقتل خطی میرزا جان نراقی
ناگاه به آه و زاریِ چند
آمد به زمین عَماریِ چند
در نوحه گری زبانِ ایشان
گویندهِ از میان ایشان
می گفت که آه نور عینم
ای کشته ِ تشنه لب حسینم
امت مددِ یزید کردند
بی جُرم ترا شهید کردند
کو اکبر ناز پرور تو؟
عباس چه شد برادر تو؟
کو قاسم و عونِ غمگسارت؟
کو جعفر و مسلم فکارت؟
پس آن جَمّال مردود گوید:من از هراس و بیم خود را در میان کشتگان پنهان کردم.ناگاه دیدم سه مرد و یک زنِ ژولیده مو بر سر نعش پاره پارهِ مظلوم کربلا چنین می گفتند:
شود فدای تو جدِ تو ای شهید مُحَی
چرا شکایت امت نمی کنی با من
پیِ زیارت نعش تو در برابر تو
علی است باب تو و مادر و برادر تو
ناگاه آن پیکرِ لطیفِ چاک چاک از روی زمین حرکت کرد .آن حضرت احساس کرد این پاسخ را دریافت می کند:
لبیک یا جَدّاه،لبیک یا اَبُتاه،لبیک یا اُمّاه،لبیک یا اَخ المقتول .با اسم یا جَدّاه به کدام زبان شکایت امت نمایم که از جور جفاکاران ابوسفیانی چه ها دیدم؟ به خدا قسم که کُشتند مردان ما را و ذبح کردند اطفال ما را و اسیر کردند زنان ما را و به تاراج بردند اموال ما را. این جَدّ من حسینی را که در آغوش پرورش دادی در کربلا نبودی که ببینی در وقتی که جوان هجده ساله من علی اکبر به میدان رفت.
هزار حیف نبودی به کربلا همراه
دمی که رفت علی اکبرم به قربانگاه
ستاره اهل حریمم نظاره می کردند
که نو جوانِ مرا پاره پاره می کردند
نبودی در وقتی که آب به جهت علیِ اصغر خود طلب می کردم عوض آب تیر به حلق شیر خواره ام زدند.پسر پیغمبر و علی و فاطمه (س)و حسن(ع) از خون آن جناب رخساره ها رنگین نمودند و فاطمه(س)عرض کرد:ای پدر به این طریق قائمهِ عرش را بگیرم و دردِ خود را وانما کنم. آن جناب فرمودند:که این همه بَلیّه های تو بس بود که دست های تو را از بدن جدا نمود. عرض کرد:
ساربانِ من غمدیدهِ بی سامان بود
آن منافق که به من کینهِ پنهانی داشت
نه همین یاریِ حَربِ منِ مظلوم نکرد
بلکه از آمدنِ کوفه پشیمانی داشت
بود از جملهِ خُدّام من و بهتر از این
دعوی بنده کجا لاف مسلمانی داشت
پس آن حضرت به بالین من آمد،بعد از گفتگو فرمودند :خدا دست تو را قطع و صورت تو را سیاه وبا ظالمان تو محشور نماید.دعای او به اجابت رسید در حق من.
مظلوم حسین علیه السّلام
منبع: کتاب مقتل میرزا جان نراقی؛۱۳۱۳،نسخه خطی ،ص ۲۱
بازخوانی و تصحیح: مرتضی علی آقایی نراقی