غیاث را بی سَر از شلمچه به نراق آوردند
شوق پروازی مرا آمد به سر
با خیالت گفت و گو دارم پدر؛
درد دل گویم، مدارا گوش کن
نقد آن با خالق خیرالبَشر
جان من! گر در برابر نیستی
نیستی جانم! تو غایب از نظر
لحظه دیدارت ار آید به یاد
همچو آتش میزند بر جان شرر
در کلاس درس و جمع دوستان
بودم آسوده ز هر جا بیخبر
لحظهای دیگر هیاهو شد به پا
مجتبی ! بابایت آمد از سفر
من سراسیمه شدم هر جا دوان
بهر استقبال تو بستم کمر
هر کجا سر میزدم در بسته بود
می کشیدم انتظارت پشت در
تا که ما را لحظه دیدار شد
در میان شعله گشتم شعله ور
خواستم تا بوسه بر رویت زنم
روی پنهان کرده بودی از پسر
تا که دیدم پای خاک آلوده ات
بوسه بر پایت زدم من جای سر
کودکی بودم کفایت شد مرا
حال مانده زخم کاری زان اثر
مانده بودم زین معما در عجب
بعد چندی شد عیان رازی دگر
تا که در تصویر دیدم پیکرت
سر نبوده با تو گویا همسفر!
هدیه کردی سر به اربابت حسین
تابع امر خمینی سینه را کردی سپر
سر سپردی چون سعیدبن جبیر
ظلم حجاج زمان آمد به سر
ای که عمری نام نیکت بر زبان!
شد ز سعی تو گلستان پرثمر
ای شهیدم نام پرآوازه ات
شد نمای هر دو عالم سر به سر
دست ما داماد تو روز وصال
شب چراغ راه پر خوف و خطر
یاد پایت جای پایت پا نهم
جان بابا ! راه تو گیرم ز سر
اشرف احمدیان
اشعار نافذ توسط سرکار خانم اشرف احمدیان شاعره توانا در خصوص شهید غیاث عابدی .
بسیجی غیاث عابدی فرزند کمال سال 1329 در شهر نراقِ دلیجان متولد شد و تاریخ 27 دی 1365 طی عملیات کربلای 5 در جبهه شلمچه خرمشهر جان تابناکش را هدیه به درگاه دوست کرد و سر از بدنش جدا شد . پیکر مطهر او با عزت و احترام توسط مردم شهید دوست و همسر و شش فرزند قد و نیم قد وی در گلزار شهدای نراق به خاک عاشقی رخ نهاد .