خانه مِهر نراق
خانه ای را که مِهر در آن نیست
همچو جسمی است کاندر او جان نیست
رخت بندد صفا از آن منزل
که در آن بویِ خوی انسان نیست
مرد میدان راستی و صفا
هیچ در بَند نقش ایوان نیست
دیو در آن سَرای گیرد جای
که در آن پرتوی ز قرآن نیست
دل بریدن ز خانمان و منال
خاصه وقت رَحیل ،آسان نیست
گاه رفتن چه خِشت زر،چه مُغاک۱
کیست گوید که هر دو یکسان نیست
چه زیاد است پند و عبرتها
حیف عبرت پذیر چندان نیست
حال لُبّ ِ۲ سخن بباید گفت
گرچه اکنون قلم به فرمان نیست
زیستگاهِ نراق دل افزا است
کمتر از خاستگاهِ گیلان نیست
گر چه گیلان به "دَرفَکش۳" نازد
کَرکَس و اُل که کمتر از آن نیست
خاصه این خانه ای که مَامنِ ماست
غیر ماوای حق گزاران نیست
همه جا صوتِ مِهر و بانکِ صفاست
جز محبت در آن نمایان نیست
مشهد اَردهال بس زیباست
در گهی چون مزارِ "سُلطان۴" نیست
هر که بر تُربَتش نَساید سَر
به گمانم که اهل ایمان نیست
شاعری ۵ در جوار او خفته است
طالبش دَر سخن به دوران نیست
حیف این دُرّ ِ بی بَدیل ادب
دَر درون صدف به سامان نیست
راستی پاسِ نخبگان خداست
خاصّ ِ آئین این یا آن نیست
هر که را چشمِ مصلحت بین است
فهمد هر چند هم سُخندان نیست
همه جای دیارِ ما نیکوست
هیچ خاکی چو خاک ایران نیست
۱-مُغاک گودال عمیق
۲-لُب گزیده چیزی،لُبّ ِ مطلب
۳-قلّه ای از سلسله کوه های البرز در دیلمان
۴-مراد حضرت سلطانعلی ابن محمد باقر(ع)
۵-سهراب سپهری
کتاب سرود خاک صفحات ۱۳۸ و ۱۳۹ تاریخ نشر تیر ۱۳۹۷
شاعر :حسنعلی محمودی متخلص به سروش گیلانی - پاییز ۱۳۸۶
توضیحات سایت سلحشوران شهر نراق:
استاد حسنعلی محمودی متخلص به سروش گیلانی در سال ۱۳۱۵ در لنگرود متولد شد و در رشته حقوق از دانشگاه تهران فارغ التَحصیل گردید . شاعری است خوشقریحه که در همه شیوهها طبعآزمائی کرده است.
چند کتاب شعر به فارسی و گیلکی از او به چاپ رسیده که نمونه های آن عبارتند از:
نیلبک (مجموعه ۶۰ ترانه)- کومه (مجموعه اشعار فارسی)- اتکلمتکل (اشعار گیلکی). سرود خاک
استاد سروش گیلانی به دلیل دوستی و آشنایی با خانواده های معززی همچون محمدی و عبدالله زاده به شهر زیبای نراق تردد دارد و هر بار که تشریف می آورد به عشق خونگرمی نراقی ها اشعاری در خصوص عظمت نراق دیار ماندگار به زیور طبع آراسته می کند که نمونه آن قطعه قشنگ کوه اُل بود که تاریخ 18 اسفند 1393 در سایت سلحشوران شهر نراق نمایش گردید :
بال در بال داده کَرکَس و اُل
سایه گستردند بر نَخجیر
اُل چو آبستن حوادث بود
در تف آتش تنور کویر
غرشی کرد و ناگهان زایید
کودکی همچو غار چال نخجیر
کودکی همنواز دسته گل
کودکی همتراز ماه منیر
چشم دل شد ز دیدنش روشن
نور باران گرفت کنه ضمیر
پس بود مادرش نراق کهن
کو دهد طفل خود ز پستان شیر