سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

از : بندر جَز(بندرگز گرگان )
به : نراق(استان مرکزی)
گیرنده نامه: عمده الاعاظم والتجار آقا میرزا فضل الله معاون التجار نراقی

انا لله و انا الیه راجعون
قربانت شوم . ان شاءالله مزاج مبارک در کمال صحت و سلامتی بوده باشد و ملالی در وجود مبارکتان نیست . از حالات بخواهید سلامتی حاصل است و ملالی نداریم .
در چندی قبل میرزا محمودخان به استرآباد(گرگان) آمد و چند روزی متوقف نمود و در 7 ماه جَدی( 7 دی 1296) حرکت به بندر جَز(بندرگز در فاصله ۴۲ کیلومتری شهر گرگان) نمود . محض ورود به بندر جَز به اداره تحریر می رود و رئیس بندر جَز در اداره نبوده و میرزا زین العابدین در اداره بود.

بعد از مذاکرات زیاد بعد از 10 دقیقه رئیس بندر جَز(آقای شهاب حضور) می آید و بعد از احوالپرسی میرزا محمود خان بعضی توضیحات می خواهد . رئیس بندر جَز می گوید توضیحات کتبی یا زبانی ؟ اگر کتبی باشد خوب است بنویسید و اگر زبانی است که حضورا صحبت می نماییم .
در آن بین هم میرزا محمودخان شروع می کند به نگاه کردن دفاتر اداره و گویا دفاتر اداره در او خیانتی شده توضیح می خواهد . رئیس به میرزا محمودخان می گوید تو چکاره هستی و حُکمَت را بیرون بیاور تا من تو را به رسمیت بشناسم و اگر حُکمَت را نشان ندهی من تو را ابدا نمی شناسم و خیلی هم مذاکرات نامربوط از طرفین ظاهر می شود به همدیگر .
میرزا محمودخان هم بلند می شود و یک سیلی بگوش رئیس تحریر بندر جَز می زند و او هم بنای فحاشی را می گذارد و به همدیگر هرزگی و فحاشی زیاد می کنند . موقعی که میرزا محمودخان سیلی به گوش شهاب حضور رئیس بندر جَز(گز) می زند او هم در عَوض فحاشی می کند نسبت به میرزا محمودخان و میرزا محمودخان هم دست به هفت تیر می کند که رئیس بندر جَز را بزند که فوری میرزا زین العابدین خان ( کارمند اداره بندر جَز میرزا زین العابدین خان نراقی فرزند حاج عبدالمجید تاجر نراقی نواده ملا کوهی ملقب به پیر) بلند شده و مانع می شود .

 

در آن حین که بلند می شود جلوگیری بکند خود میرزا زین العابدین خان می ترسد نوئه(نوعی بیماری) عارض او می شود و می خوابد تا روز دیگر(8 دی 1296) و ابدا نهار و شام هم نمی خورد و روز دیگر صبحی بر می خیزد و چایی هم میل می کند و مجدد می خوابد و در آن حالت خوابیدن بی هوش می شود و کَف از دهانش و خونابه از دماغش بیرون می آید و مرحوم می شود .
پیش از مرحوم شدن دیگر حُکما داخل بندر جَز جمع می شوند و فوری دکتر می آورند که تازه است معالجه کند وقت می گذرد و مرحوم می شود .

بنده هم از استرآباد(گرگان) تلگرافی به میرزاعلی اکبرخان (حاج میرزا علی اکبرخان فرزند میرزا زین العابدین خان نراقی ابن حاج عبدالمجید تاجر نراقی) کردم که وجودت بندر جَز لازم و خودم هم همان ساعت حرکت کرده آمدم و بعد از چهار روز آقامیرزا علی اکبرخان تشریف آوردند و فعلا در بندر جَز هستیم و قاتلِ آن مرحوم را از حکومت و غیره می خواهیم .

بعضی ها می گویند قاتل میرزا محمودخان است و بعضی ها می گویند قاتل شهاب حضور که رئیس بندر جَز است می باشد . ولی فعلا معلوم و واضح نیست . میرزا محمودخان استشهادی تمام کرده که مرحوم میرزا زین العابدین خان را مسموم کرده و زَهر داده اند. رئیس بندر جَز می گوید این از ترس بوده و دل باخته است .
در هر صورت فعلا قاتل معلوم نیست و حُکمی هم از تهران از ریاست کُل تحریر رسیده است که آقای میرزا احمد خان(میرزا احمد خان نراقی فرزند محمد مهدی ابن میرزا زین العابدین ابن حاج عبدالمجید تاجر نراقی) مُفَتش کُل به بندر جَز بیاید به جهت رسیدگی و از بارفروش(سال 1310 شمسی شهر بارفروش به بابُل تغییر نام یافت) حرکت کرده اند . می بایستی امروز که یازدهم دلو(11 بهمن 1296) است وارد شود . فعلا منتظر ایشان هستیم که رسیدگی و تحقیق بنماید .
در هر صورت البته سَرسلامتی خدمت حاجی عمو بگویید و تسلیت عرض کنید . خودم هم عریضه علاحده خدمتشان عرض خواهم کرد و آقای آقا میرزاعلی اکبرخان هم حاضر عرض سلام می رساند و شرحی هم خودشان مرقوم داشتند و جناب عموآقا میرزانعمت الله
(میرزا نعمت الله فرخزاد نراقی برادر معاون التجار) کاغذی به بنده نوشته بودند و در ضمن ده تومان پول خواسته بودند؛ بجان شما وجه موجود نداشتم و الّا بندگی می کنم .

جواب به ایشان نوشتم و خودشان هم بایستی حتما حرکتی به تهران کرده اند و از قرار فرموده آقا میرزا علی اکبرخان گویا رفتن رامیان(رامیان شهری در استان گلستان) بنده موقوف شده و آقای میرزا احمدخان(نوه میرزا زین العابدین نراقی)  فرموده اند میرزا عباس(نویسنده نامه میرزا عباس خان نراقی مهدوی فرزند میرزا فضل الله خان معاون التجار) باید حتما در اداره استرآباد(گرگان) تحویلدار باشد و راضی نیستم به رامیان برود چونکه رامیان محل اعتبار نیست و حُکم بنده را مجدد مرقوم فرموده اند که تحویلدار استرآباد باشم .
دانسته باشید جواب این کاغذ را فوری به استرآباد بنویسید . اهل خانه را کُلُهم سلام برسانید . حضرات تجار را سلام برسانید . دوستان و احباب(یاران) را عرض سلام برسانید . رسید پنجاه تومان را فوری بنویسید که نگران نباشم . والده و والده عبدالله و معصومه خانم را سلام برسانید و سَرسلامتی به معصومه خانم(احتمالا همسر یا دختر مرحوم میرزا زین العابدین نراقی) بدهید .
آقا محمد تقی(حاج میرزا تقی خان بدیع الممالک مسعودی نراقی فرزند حاج میرزاعلی اکبر نراقی) عرض سلام می رساند .
همشیره طاهره خانم و قدسیه خانم را دیده بوسی نمایید. عبدالله و فتح الله و عطاءالله(مهدوی فرزندان فضل الله نراقی معاون التجار) را سلام برسانید .

اهل خانه حاج عمو را کُلهم سلام برسانید . عیال آقا میرزاعلی اکبرخان(ستاره بگم صبیه محمدباقر متوفی در مشهد خراسان) و عیالان آقا محمد تقی( ؟ ) و آقا محمدباقر( فرزند میرزا زین العابدین نراقی) و مرحوم میرزا زین العابدین را سلام برسانید و سَرسلامتی بدهید . زید زحمت است البته شرح سلامتی خودتان را مرقوم بفرمایید .

تحویلدار اداره تحریر استرآباد(گرگان) عباس نراقی(میرزا عباس  نراقی فرزند فضل الله معاون التجارابن محمدجواد ابن حاج محمد مهدی ابن استاد عبدالله نراقی)
ربیع الاول 1336 قمری(دی 1296 شمسی)


*******************


آقا میرزا فضل الله معاون التجار نراقی
تصدقت شوم
عرض می شود که از بارفروش (سال 1310 شمسی شهر بارفروش به بابُل تغییر نام یافت) در کاغذ آقامیرزانعمت الله
(میرزا نعمت الله فرخزاد نراقی برادر معاون التجار) عریضه ای عرض کردم ان شاءالله رسیده است . مطالب را آقای آقامیرزاعباس خان(میرزاعباس خان نراقی فرزند فضل الله معاون التجار) بعرض رسانده . حواس ندارم که چه عرض می نمایم(به دلیل فوت پدرش میرزا زین العابدین خان نراقی) .

آقای آقا میرزا احمدخان(احمدخان نراقی فرزند محمد مهدی نوه زین العابدین) امروز از بارفروش(شهر بابل) تشریف می آورند(به بندر جَز) .
بنده از طرف دریا آمدم به بندر جَز(بندرگز) آقای آقا میرزااحمدخان(از افراد عالیرتبه وزارت دارایی) از طرف خشکی تشریف می آورند . نتوانستم چه عرض کنم بیهوده ؛ حواس ندارم حالت کاغذ که عرض می نمایم ندارم  . جواب را به بارفروش(بابل) مرقوم می فرمایید چند روزی هستم مراجعت می کنم به بارفروش گرفتاری خیلی دارم . مطالب تازه نود و پنج تومان کسری صندوق داشتم ؛ یکصد تومان از آقای آقا میرزا احمدخان قرض کردیم در عَوض دادم .

مراجعت به بارفروش(بابل) رسیدگی به دفترها بنمایم از پی حواس و غصه پیدا می شود . چه کنم چاره ای نداریم در قربت خیلی سخت می باشد .
از احوالات دو کلمه اطلاعی بدهید
اقل علی اکبر (میرزا علی اکبرخان نراقی فرزند زین العابدین)
دی 1296

 

روی پاکت : حضور مهر انور حضرت مستطاب عمده الاعاظم والتجار... خدایکانی ام آقا میرزا فضل الله معاون التجار نراقی دام اقباله تعالی

از بندر جَز(بندر گز) عرض شده – نویسنده عباس نراقی

 

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی این سند 102 ساله و ارزشمند مربوط به قطره ای از تاریخ کُهَن شهر نراق قدردانی می نماید .

 

جهت شناسایی و معرفی افراد داخل متن نامه صد ساله تلاش و وقت زیادی صرف گردید ولی در عین حال اگر دوستان به موارد مستندی مواجه شوند که اسامی افراد دارای نقصان است اصلاح می گردد . 
 

۰ نظر ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۵۴
سلحشوران شهر نراق

نراق بخشی از دلیجان در استان مرکزى به شهر مشاهیرخیز و علم و ادب مشهور است. به یکی از یکصد مشاهیر دیگر شهر نراق می پردازیم: 

آیت الله آقامهدى فاضل نراقى فرزند ابوتراب بن حاج میرزافخرالدین نراقى بن ملا محمد مشهور به عبدالصاحب بن ملا احمد فاضل نراقى از علماى مبرز می باشد.

عالم شیعه شیخ مهدى معروف به فاضل نراقى, یکی از نوه هاى علامه ملا احمد  نراقى و از عالمان بزرگ معاصر بود. 
وى در بیت علم و عمل متولد شد و پس از طى مقدمات تحصیل به همراه آیت الله حاج رضا مدنى فرزند ملاعبدالرسول  وارد حوزه علمیه  قم شد و به درجه اجتهاد نایل گردید. سپس به کاشان بازگشت و در مسجد گذر باباولى به اقامه جماعت و تدریس علوم دینى  پرداخت.

عالم بزرگ آقا مهدى فاضل نراقى بن میرزا ابوتراب نراقى از شاگردان حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى بنیان گذار حوزه علمیه قم و آیت الله حاج محمدرضا نجفى  (مسجدشاهى) و از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم اجازه  اجتهاد داشت.

معظم له علاقه وافر به نراق و زادگاه نیاکانش داشت . وى سال ١٣٢٢ هجرى قمرى متولد و زودهنگام در ۴١ سالگى سال ١٣۶٣ هجرى قمرى دارفانى را وداع گفت.
از زمان رحلت این مجتهد و عالم ربانى  ۷۵ سال می گذرد.


منابع: 

کتاب گلشن ابرار جلد ۶ صفحه 280

و
کتاب علما و دانشمندان کاشان صفحات ٧٧٢ و ٧٧٣
و
کتاب تلخیص مرصادالعباد و چند مقاله صفحه ١٩٣

۰ نظر ۱۰ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۲
سلحشوران شهر نراق

به گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ در یکی از روزهای زیبای آذر 1372 رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله سید علی خامنه ای در همسایگی بیت خود در خیابان ولیعصر(عج) تهران به ملاقات خانواده معزز شهید مهدی قیومی مُشَرّف گردید .

مهدی قیومی سال 1349 در شهر تهران پایتخت ایران متولد شد . پدرش حاج سلطانعلی قیومی فرزند اسدالله اهل جوشِقان قالی از بخش قَمصر شهرستان کاشان استان اصفهان و مادرش بتول ماندنی فرزند حسین اهل شهر نراق از توابع دلیجان استان مرکزی می باشند .

 

* حاجیه خانم بتول ماندنی مادر بزرگوار شهید در خصوص ملاقات با رهبر معظم اظهار داشت :
عصر اواخر پاییز سال 1372 بود که رهبرمان آیت الله خامنه ای وارد منزلم شد . چون همسرم سال 1369 فوت نمود مسئولیت استقبال بر عهده من و فرزندانم بود .

بیشتر از هر چیز خوشحال بودیم که وجود نازنین رهبرمان و قدوم مبارکش در منزل ما قرار گرفته است . معظم له نیز احترام بی شائبه ای به ما و مهدی شهید 16 ساله و جگر گوشه ام داشت . این روز یکی از روزهای خاطره انگیز زندگی ما و فرزندانم می باشد که هر از گاهی به ذکر آن می پردازیم .

* خانم بتول ماندنی در خصوص سجایای اخلاقی فرزند شهیدش مهدی قیومی افزود:

مهدی آخرین فرزندم و پنجمین پسرخانواده است . بر این اساس موقع حرکت به جبهه گفت :
مادر بگذار من که فرزند پنجم تو هستم، خمس دارایی ات شوم . ترا به خدا مرا به خدا هدیه کن !
من مهدی را بعد از شهادتش بیشتر شناختم . قناعت، صرفه جویی و دراوج جوانی بی توجّه به تجملات از اخلاقیاتش بود .

اوّلین روزی که از منزل قبلی به این خانه آمدیم شب اول ماه رمضان بود و مهدی 9 سال داشت ، گفت مامان اگه من را از خواب بیدارنکنی بی سحری روزه می گیرم فلذا سحرهای ماه مبارک رمضان بیدارش می کردم .
مهدی بسیجی بود و بعد از یک ماه آموزش فشرده آماده ی اعزام به جبهه شد و در خصوص آموزش اعتقاد داشت هر چه اینجا عَرَق بیشتر بریزیم در جبهه خون کمتری ریخته می شود . و چون سن او 15 سال و 5 ماه بود با مشکل روبرو گردید فلذا خود را متولد 1348 معرفی کرد تا هم به جبهه برود و هم در خطوط مقدم مقابل دشمن بعثی قرار بگیرد .

او تنها 20 روز در جبهه بود و در لشکر 27 محمد رسول الله(ص) گردان حبیب ابن مظاهر سازماندهی شد و تاریخ 10 اسفند 1365 طی عملیات غرورآفرین کربلای 5 در جبهه شلمچه خرمشهر استان خوزستان به شهادت رسید .
نحوه شهادت مهدی، با قرارگرفتن یکی از پاهایش روی مین ازمچ قطع می شود و هنگام حمل او به عقبه خط برای مداوا یکی از فشنگ های تیربارچی نیروی ارتشی متجاوزعراق وارد گونه ی او می شود دندان ها را می شکند و ازطرف دیگر سَرخارج می شود و همین امرعامل شهادت او می شود .

هنگام تشییع پیکر مطهر او جمعیت زیادی همراه ما ازمسجد شیشه(مرحوم رضا شیشه) او را مشایعت نمودند و نهایتا در قطعه 29 ردیف 54 شماره 10 در کنار سایر شهدای دفاع مقدس در بهشت زهرا(س) تهران خاکسپاری گردید .
کوچه منزل ما در خیابان ولیعصر تهران - بالاتر از چهار راه سپه به نام دهقان بود که پس از شهادت دلبندم به نام شهید مهدی قیومی مزیّن و تغییر نام یافت .

به حرمت ما و ایثارگری های شهید در زادگاه بنده نیز سنگ یادبودی به نام مهدی قیومی در گلزار شهدای شهر نراق نصب گردید که ممنون متولیان امورهستم .

* شهید مهدی قیومی فرزند سلطانعلی وصیتنامه ندارد فلذا فرازی از زندگینامه اش به قلم خانم سیده محیا علیخان در کتاب " صحیفه عاشقان نور " که به زندگینامه و وصیتنامه شهدای نراق اختصاص دارد چاپ گردیده که به آن اشاره می گردد:

شهید مهدی قیومی درسال 1349 دریک خانواده زحمتکش درتهران چشم به جهان هستی گشود، او مراحل کودکی را در دامن پدر و مادری دلسوز، متدیّن و مذهبی تربیت یافت . درمرحله نوجوانی ضمن شرکت در کلاس درس، در مدرسه عشق نیز ثبت نام نمود و با عاشقان مخلص و بی ادعای حضرت امام خمینی(ره) درپایگاه بسیج مسجد شیشه (مرحوم رضا شیشه) انس گرفت و درس ایثار و شهادت را به خوبی ازهمرزمان آموخت تا اینکه با اصرار توانست رضایت اعزام به جبهه را ازخانواده بگیرد و به جمع رزمندگان اسلام بپیوندد.

وی توانست ندای هل من ناصرینصرنی حسین زمان خود را به اهداء جان خود به زیبایی پاسخ دهد. آری او همانند دیگرشهداء یکی ازفرزندان راستین مولایش بود، سَر را به عاریت حق در نبرد داد و دندان ها را بهم فشرد، گویی سَد سَدید تاریخ نیزجلودارش نبود .
مهدی قیومی هنوز 16 سالش تمام نشده بود، اما چه باک که عاشقان از خود سَرندارند که ببازند عاریتی است، گرفته اند و باز پس می دهند. همزمان با پدر رهسپارجاده های نورانی ابدیت شد و طریق بیداری پیمود و شب کجاست که بتواند پنجه در پنجه ی خورشید گذارد ؟

ازکوچه های فقرو نداری برخواسته بود، بالا بلند در راه گام می زد، کم می شود که آدم به این سن چنین ساخته شده باشد.
به کوه نورماند حجله ی تو
سرود عشق خواند حجله ی تو
سکوت کوچه ی خاموش ما را
به آتش می کشاند حجله ی تو
چه پرواز زود هنگامی داشتی ای پرستوی سرخ
ازپروبال خونین تو تا همیشه گل سرخ می ریزد برسرما


از من خواسته اند تا زندگی نامه ای برای شهید مهدی قیومی بنویسم. ابتدا به خلوتی پناه بردم اما هرچه اندیشیدم بهره ای نداشت. پس دوره افتادم و ازهمه درباره ی او پرسیدم، بازآنچه می شنیدم کافی نبود. پس چه باید می کردم؟ چند بارقلم را ازکاغذ دورکردم و حتی تصمیم گرفتم ننویسم، اما چنین کاری هم درست نبود. شما بگویید چاره ی من چه بود؟

آخر من برای کسی که از بَس کم زیسته گویی نزیسته چه باید می نوشتم؟ آخرمن برای کسی که فقط 16 سال عمرکرده که عمر"بازی" برخی هم نمی شود چه باید می نوشتم ؟ آخرمن برای شهیدی که از بَس متواضع بود حتی خانواده اش هم ازخدمات او بی خبرهستند چه باید می نوشتم؟
این سؤال و سؤال ها را که ازشما کردم از خود شهید هم کردم . رو به روی عکس او زانو زدم و عاجزانه با او سخن گفتم .
مهدی عزیز: می دانم که درسال 1349 به دنیا آمده ای تا کلاس اول دبیرستان درس خوانده ای، فرزند آخر خانواده بودی و می دانم بی توقع ترین و بی ادعاترین فرزند خانواده بودی ؛ می دانم... می دانم... می دانم از این گونه اطلاعات می دانم ، اما به من بگو چرا این همه بی سر و صدا می زیستی؟

مثل روحی آرام می آمدی و می رفتی و هرگاه که بودی گویی که نبودی و خدا می داند حال که نیستی چقدرهستی؟ مهدی جان با این جمع سخن بگو! با من سخن بگو! تو چقدرمهربان بودی که من ازهرکس درباره ی تو می پرسم یک چیز را تکرارمی کند: مهربان بود! مهدی مهربان بود!
مهدی، از کودکان کوچک کوچه دهقان وقتی که از تو می پرسم دست برگونه ها و سرخویش می گذارند و با هق هق جای بوسه ها و نوازش تو را نشانم می دهند. مهدی تو چه یتیم نوازبوده ای ؟
دیروزکودک یتیمی مرا به کنارکشید و گفت: مهدی پدرم بود! مهدی تو چه جوانمرد بودی! پیرمردان و پیرزنان کوچه ی دهقان منتظر تو مانده اند ... آنها بهانه ی شانه های مردانه ی تو را می گیرند . مهدی آنها نمی توانند بی عصا راه بروند!

ای سَرو سَبز که عصای دست سالخوردگان بودی ؛ کجایی؟ مهدی، معلم قرآنت درسوگ تو می گرید و می گوید که این روزهای آخر قرآن را زیبا می خواندی . مهدی به مردم بگو که تو چگونه یکشبه ، ره صد ساله را رفتی؟
مهدی عزیر، عزیزت می گوید که تو هیچگاه شیر بی وضو ننوشیده ای. مهدی شهید، مادرت می گوید که تو شیر و اشک ، درسوگ حسین را با هم نوشیده ای؟ مهدی به حق آن شیرهای پاک با من سخن بگو. یاری ام کن ! مهدی تو به قدری قشنگ مرده ای که همه زندگیت را از یاد برده اند
خودت زندگی ات را برایم بگو!
زیرعکسش زانو زده بودم و با چشمانی پر از اشک با او سخن می گفتم . وقتی که پرده های شفاف اشک چشمانم را بست و هق هق گریه ، لبانم را ناگهان گویی مهدی سکوت تلخ و سنگین تصویر را شکست و با من سخن گفت :

من ازکودکی چیزی را در درونم حس می کردم که آرام نمی گرفت ازاعماق دورترین زوایای وجودم مرا به امری مهم می خواند و من نمی دانستم کیست و چیست؟ در سن بازی، مثل همه ی کودکان می دویدم و بازی می کردم اما مثل همه نبودم . وقتی همه ی کودکان به خواب خوش پس ازبازی می رفتند من ابتدای بیداریم بود و آغاز نا آرامی ام .
در سن مدرسه مثل همه به مدرسه رفتم اما درتمام کلاس ها باز گویی جان و روح همه زود سیرمی شد اما من بازتشنه بودم . در کوزه کلاس ها و کتاب ها آن آب زلال که گلوی من می جست ، نبود . چند روزی هم به ورزش روی آوردم ، مثل قهرمانی درمیدان های ورزشی دویدم و خودم را در گرما گرم پیروزی ها و شکست ها افکندم . اما بازصدای هیاهوی پنهانی در اندرون من فرو نمی نشست. مثل توپی گرد سرگردان می گشتم و عطش زده دروازه ی نهایی را می جستم ، اما هرچه می گشتم کمترمی یافتم .

این یکی را هم کنارمی گذاشتم. همه چیز را کنارگذاشتم تا این که یک روزدرکلاس نشسته بودم و سردرگریبان برده و با چشم خویشتن خویش را می کاویدم که شاید گمشده ی اصلی ام را پیدا کنم . ناگهان احساس تنهایی عجیبی کردم، سربلند کردم ... آری تنها بودم، همه رفتند کلاس بزرگ و خالی و من!
پس دوستان! پس معلم! من بودم و کلاس خالی و فریاد مبهم در اندرون شلوغم . بیرون زدم، ازهمه پرسیدم که کجا رفتند؟ با انگشت راهی را نشانم دادند که پایان سرخی داشت. گویا خورشید آن انتها افتاده بود . وقتی رو به آن سوی کردم و گام درآن راه نهادم ناگاه آن فریاد مبهم خاموش شد و هم از آن خیزش بازایستاد و آرام گرفت . پس فهمیدم آن چه که درطول این سال ها می خواسته ام لقای او بوده است . پس دیگردرنگ نکردم!

شهید مهدی قیومی دیگردرنگ نکرد که با آن دل تنگ درنگ مصلحت نبود و به خانه آمد و زانو به زانوی مادر نشست و پرسید:
مادر، آیا فرزند را هم می شود یک جور دارایی دانست؟ و مادرجواب داد شاید! و مهدی ادامه داد: مادرجان مگر نباید یک پنجم دارایی ها را به خدا داد ؟ و مادرمشکوک و حیران سربلند کرد و گفت واضح ترحرف بزن دلبند مادر! و دلبند مادرآن مهدی مهربان گفت: مادر بگذار من که فرزند پنجم تو هستم خمس دارایی ات شوم، ترا به خدا مرا به خدا هدیه کن!

ای خدای شهیدان ببین که در داستان ابراهیم خلیل پدر به سراغ فرزند می آید و از او می خواهد که برای شهادت در راه خدا آماده شود و در داستان قیومی فرزند به سراغ پدر و مادرمی آید.
پدر! هدیه ام کن! مادر! مرا به خدا بده! و مادر رضا داد... و پدر رضا داد... و این مهدی کوچک به خدا هدیه شد.

تو ازاین کوچه ی بن بست رفتی
ازاین کهنه سرای پست رفتی

چنان مادرکه دست طفل گیرد
گرفتی دست دل دردست رفتی


۵ نظر ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۸
سلحشوران شهر نراق

جناب مستطاب قبله گاهی آقای معاون التجار(میرزا فضل الله نراقی ابن محمد جواد) دام جلاله

اولا انشاءالله مزاج مبارک سلامت خواهد بود و مرحمت خود را در باب عرایض فدوی(جان نثار) کوتاهی نکند ...... مامل شده شاید ....... هدایت خان هم ......... بیاورند نراق .

عرض دیگه عالی مشهدی غلامرضا دلیجانی ... سخت گرفته که جناب مستطاب محمد ... حاجی محمد جعفر سه ساله قصد دارند مِلک فیروزآباد ( فیروزآباد در جنوب امام زادگان معصوم دلیجان و نزدیکی رودخانه اناربار  واقع گردیده) را بفروشند باید .... خدمت حضرت عالی می دانید که بنده پول ندارم و مقروض شدم ......... هزار تومان ....... جمعی همراهان جناب حاجی حاضر شدم اگر میل دارند مطابق زمین بخرم گوسفند بدهم ..... راسی
میش کاو 35 راس – بز 1 راس – قوچ 5 راس - ... 5 راس – گندم 300 مَن


این هزار و دویست تومان می شود . گوسفندان فدوی مثل گوسفند مردم نیست تمام را قصاب جفتی 5 تومان می خرد . امروز ............. خریدار ندارد چنانچه میل دارند آدم بفرستد گوسفندها را تحویل بگیرد و گندم ....... را بدهد مشتری این ........ ندارد .

آنهم طلبکار فوری از این می گیرند حق حضرتعالی هم داده خواهد شد هر نوعی میل مبارک باشد حال وقت اقدام است .
مشهدی غلامرضا عرض می کند نقدی ............ خریداران

سال حدودی سند 1333 هجری قمری برابر با سال 1293 هجری شمسی



سایت سلحشوران شهر نراق از استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود اهل شهر نراق از بابت بازخوانی سخت این سند حدود 105 ساله قدردانی می نماید .

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۲
سلحشوران شهر نراق

در هر زمینه ای که رصد شود اهالی شهر نراق دارای استعدادهای پنهان و نهان می باشند که در صورت فراهم نمودن مقدمات کار شرایط رشد افراد فراهم می گردد .

 

آقای کیان خاکی فرزند مصطفی یکی از این نخبگان کوچک است که در سن پنج سالگی استعدادهایش درخشان گردیده است . وی سال 1391 در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی متولد گردید .

آقا کیان با داشتن پنج سال با موتورسیکلت 30 سی سی در حال حاضر زیر نظر هیات موتورسواری و اتومبیلرانی شهرستان دلیجان به مدیریت آقای حمیدرضا حسنی در حال تمرین و آمادگی می باشد .

از طرفی این موتورسوار کوچک با تفکرات بزرگ مورد توجه این رشته ورزشی و هیجان انگیز در اراک مرکز استان مرکزی نیز قرار گرفته و همه تلاش می کنند تا نونهال نراقی در آینده نزدیک پله های ترقی را پیموده و بر سکوی قهرمانی استان و کشور صاحب مدال شود .

 

آقای مصطفی خاکی فرزند ابوالفضل در کنار فرزند دلبندش آقا کیان با همکاری هیات موتورسواری دلیجان تلاش می کند تا این ورزشکار امید و آمال منطقه و کشور باشد .

۱ نظر ۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۰
سلحشوران شهر نراق

به نام خدا ؛ ضمن تشکر ؛ به درخواست سایت سلحشوران شهر نراق خلاصه ای از فعالیت های تحصیلی و فرهنگی ام را جهت مطالعه علاقمندان خودنوشت می کنم :
اینجانب سلطانعلی جعفری فرزند مرحوم شیخ محمد جعفری فروروین 1335 در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی متولد شدم .


سلطانعلی جعفری

از کلاس دوم ابتدایی در ذهنم به شغل معلمی علاقمند شدم و معمولا بازی های کودکانه ام درآن دوران بیشتر معلم بازی ، نمایش، اردو و،،، بود .

بعد از اتمام تحصیلات دوره اول متوسطه نظام قدیم سال 1351 در آزمون ورودی دانشسرای مقدماتی شرکت کرده وقبول شدم که عکسی از آن زمان به یادگار دارم .

پس از فراغت از تحصیل در سال های تحصیلی 1353 – 1354 به مدت یک سال در دبستان فاضل نراقی زادگاهم درکلاس پنجم تدریس نمودم که 45 دانش آموز داشتم و همه در امتحانات نهایی آن سال قبول شدند . لیست نمرات نوبت اول آنان در آذر ماه 1353 را تقدیم می کنم :

شش نفر از این 45 دانش آموز در لباس سربازی و بسیج طی هشت سال جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران از مرزهای میهن اسلامی دفاع مقدس نموده و جانفشانی کردند و به خیل شهدا پیوستند :

ابوالفضل بیانگرد فرزند حسین – سید غلامرضا باشی فرزند سید علی – محمدرضا بخشی فرزند عباس – محمدرضا چارپاداران(پورصادقی) فرزند علی اکبر – عباس رمضانی نراقی فرزند حسن – جعفر کمره ئی(کمره ای) فرزند فتحعلی
آبان ماه 1354 به خدمت سربازی رفته و پس از پایان آموزش درکِسوت سپاهی دانش در روستاهای شهرستان رضاییه(ارومیه فعلی) استان آذربایجانغربی مشغول به خدمت شدم .

به دلیل اینکه منقضی خدمت سال 1356 بودم از اوایل جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران از تاریخ 1 تیر 1360 لغایت 1 دی 1360 به همراه سایر سربازان فراخوان شدیم و در لشکر 21 حمزه گردان 144 به مدت 6 ماه دیگر برای خدمت به سرحدات استان خوزستان به جبهه های جنوب اعزام شدیم که یک قطعه عکس یادگار آن دوران تقدیم می گردد .

پس از پایان خدمت از سال تحصیلی 1356 بعنوان کفیل و آموزگار دبستان فارابی روستای مشهد اردهال که قبر مطهر امامزاده علی ابن محمد باقر(ع) در آنجا می باشد به کار معلمی ادامه دادم . یکی از عکس های تاریخی ام با دانش آموزان این دبستان در 40 سال قبل موجود است .

 

لازم به ذکر است چون در دوران سپاهی دانش در روستا اقدام به فعالیت درزمینه تکمیل و بازسازی مدرسه روستای ایروانلو در دهستان نازلو ارومیه نمودم درآن سال به عنوان سپاهی برگزیده دوره 27 انتخاب شدم . با این تشویق سال 1357 پس از شرکت در آزمون مربوطه به عنوان سپاهی دانش ممتاز به دانشگاه اصفهان دانشکده علوم پزشکی رشته علوم آزمایشگاهی معرفی شدم .

پس از فراغت از تحصیل سال 1364 در رشته کارشناسی علوم آزمایشگاهی در آموزش و پرورش اصفهان ادامه کار دادم که بعد به مدت دو سال به آموزش و پرورش منطقه میمه اصفهان بعنوان دبیر بهداشت هنرستان های آن منطقه مشغول به کار شدم و سال 1367 پس از پایان ماموریت مجدا به شهر اصفهان بازگشتم .

در آموزش و پرورش ناحیه چهار اصفهان ادامه فعالیت دادم تا اینکه مهر ماه سال 1382 به افتخار باز نشستگی نایل شدم .

 

پس از بازنشستگی همچنان مورد توجه قرار گرفتم و به علت علاقه به شغل شریف معلمی مدت 13 سال است که درمدارس غیر انتفاعی شهر اصفهان مشغول به کار هستم و با یاری خدا توانسته ام خدماتی را در این زمینه ارائه دهم .

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

 

سایت سلحشوران شهر نراق از معلم دلسوز و متعهد جناب آقای سلطانعلی جعفری قدردانی می نماید .

۳ نظر ۳۰ تیر ۹۶ ، ۱۳:۴۵
سلحشوران شهر نراق

بتاریخ ۱۱ شهر صفر 1244 (برابر 8 فروردین 1188)

سرای .......... شرفیاب حرمت جناب آقا حسین آقا توتونچی میاندوآبی مشرف شود

کارسازی دارم

عرض می شود مشروحات از قرار کاغذ الآخره است اساعه مبلغ یکصد تومان از آقا اسداله خان تاجر همدانی دریافت نمودم و این ورقه به حواله شما دادم که بعد از رویت برات سه یوم دیگر کارسازی  آقا محمد آقا تاجر همدانی فرمائید ....................

این بَرات را قبول نکردم نکول(خودداری کردن از پرداخت وجه حواله) کردم

سایت سلحشوران شهر نراق از بابت ارائه سند ارزشمند 214 ساله توسط جناب دکتر محمودرضا رضایی نراقی فرزند حسن ابن محمود و از جناب استاد سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به دلیل بازخوانی این سند قدیمی که در شهر همدان تنظیم گردیده صمیمانه قدردانی می نماید . این سند مربوط به خاندان آقای محمود رضایی نراقی فرزند رضا است که از نراق به همدان نقل مکان نموده اند .

۰ نظر ۲۹ تیر ۹۶ ، ۰۹:۴۴
سلحشوران شهر نراق

ای خدا دانی که کافر نیستم
بلکه در توحید خود فانیستم
مر ترا هستم دخیل ای ذو الکرم
آمدم تا درگهت با صد ندم
یک نظر کن از عنایت سوی من
فارغم گردان ز قید خویشتن
زین رفیقان تنگ شد یا رب دلم
کن تهی ز ایشان خدایا محفلم
بلکه دل از این دیارم سیر شد
جان از این آب و گلم دلگیر شد
گو مبارک بی‌دلیلی کز نراق
محفل ما را کشد سوی عراق

http://www.aftabir.com/lifestyle/images/4f604ef4f52fa0ff0cdf25cf30af0408.jpg

غزلی از  مثنوی طاقدیس اثری جاودان از علامه حاج ملا احمد نراقی متخلص به صفایی

۰ نظر ۲۹ تیر ۹۶ ، ۰۸:۱۵
سلحشوران شهر نراق

وقع النکاح المبارک کما سطر فیه ......الاحقر
کلثوم بیگم خانم
وکیل مطلق شرعی خود نمودم اقل العباد ابوالقاسم ابن مرحمت پناه آقا محمد رضا تاجر نراقی و وکیل در توکیل(کسی را وکیل خود کردن) هم نمودم ایشان را به اینکه صبیه جناب مستطاب جناب آقای حاج محمود صدیق الاشراف را به عقد دائمی برای حقیر در آورند به صداق مبلغ یکصد و شصت تومان از قرار نقل ذیل :

..............و دو هزار رواج یکصدو ده تومان
خرس( خرسک) چهار زرعی
کناره یک زوج
میان فرش یک تخته
پنجاه تومان
جمع یکصد و شصت تومان
و وکیل و وکیل در توکیل هستند
بتاریخ ۲۷ شهر صفر سنه 1331(برابر 16 بهمن 1291)

جناب آقا ابوالقاسم اقرار به مراتب مسطوره نمود. مُهر ابوالقاسم
اعتراف به مراتب مسطوره نمودند. مُهر فضل اله

http://bayanbox.ir/view/4978157251466167492/IMG-20160314-WA0000.jpg  http://bayanbox.ir/view/1272035359028420215/3.jpg

سایت سلحشوران شهر نراق از بابت ارائه سند ارزشمند 107 ساله توسط جناب دکتر محمودرضا رضایی نراقی فرزند حسن ابن محمود و از جناب استاد سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به دلیل بازخوانی این سند قدیمی که در شهر همدان تنظیم گردیده صمیمانه قدردانی می نماید.
۰ نظر ۲۸ تیر ۹۶ ، ۱۶:۳۷
سلحشوران شهر نراق

پنج شهید گمنام دفاع مقدس پنج شنبه تاریخ 20 دی 1380 مصادف با 25 شوال 1422 سالروز شهادت مؤسّس مذهب شیعه اثنا عشری، حضرت جعفر بن محمّدٍ الصادق(ع) در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر نراق خاکسپاری گردیدند .

 🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀

16 سال از آن روز تاریخی می گذرد و نراقی ها به همراه دانشجویان و اساتید و مومنین به این امامزادگان عشق  ارج می نهند .

۰ نظر ۲۷ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۹
سلحشوران شهر نراق

وقع ما رقم فیه لیله بعد معرفته
مصالحه شرعیه نمود     عالیقدر استاد نعمت اله نجار ولد مرحوم کربلائی محمد رضا با عالیحضرت آقا محمود(محمود رضایی) تاجر نراقی  مقدار پانزده من روغن زرد خالص ...........................در  عوض مال المصالحه دوازده تومان و چهار هزار ( ۱۲۴ ریال) نقد سفید چرخی معوض باقراره مدت .....از حال الی یکسال قمری  است .
صیغه جاری شد تحریر فی پنجم ربیع الثانی سنه ۱۳۲۶
5 ربیع الثانی 1326 (برابر 17 اردی بهشت 1287)

سایت سلحشوران شهر نراق از بابت ارائه سند ارزشمند 112 ساله توسط جناب دکتر محمودرضا رضایی نراقی فرزند حسن ابن محمود و از جناب استاد سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به دلیل بازخوانی این سند قدیمی که در شهر همدان تنظیم گردیده صمیمانه قدردانی می نماید.

۰ نظر ۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۹:۴۵
سلحشوران شهر نراق

چون کودکی در کنار مادرم مرحومه طلعت محمودی قالی بافی یاد گرفته بودم در مقطع اسارت از این تجربه استفاده کردم و برای اینکه در عراق سرگرمی سالمی داشته باشم و کنار فعالیت های دیگر به گلدوزی می پرداختم.

سال 1362 در اردوگاه اسرای عَنبر محل نگهداری قسمتی از اسرای ایرانی در شهر انبار استان الانبار عراق روزگار سپری می کردم.از پارچه های دشداشه که توسط عراقی ها در اختیارمان قرار می گرفت یک گلدوزی نسبتا بزرگ و چند جانبه و چندمنظوره را شروع کردم و سه ماه زمان بُرد تا با استفاده از نخ حوله کار را به اتمام برسانم .

یک شاخه گل را در نظر بگیرید که قرینه همدیگر طراحی شده ؛ سمت راست شاخه ای متشکل از پنج گل یا اصطلاحا پَرو پایین تر برگ گل می باشد . در داخل برگ ها نام یکی از فرزندان خواهران و برادرانم را نوشتم .

سمت راست تابلو اختصاص به فامیلی پدری ام دارد و در مرکز گل نوشته ابوالحسنی و به زیبایی نام پدرم عزت اله نوشته شده و همچنین نام : خود و برادرم فرج الله، محمد ، قاسم ، احمد .

سمت چپ تابلو اختصاص به فامیلی مادری ام دارد که در مرکز گل نوشته محودی و به زیبایی نام مادرم طلعت نوشته شده و همچنین اسامی خواهرانم : گوهر، فاطمه ، زهره و برادر کوچکترم محمد .

یکی از استثنائات خانواده ما این است که دو نام محمد در خانواده وجود دارد و برای تمایز پسر بزرگتر که محمد است به نام غلام محمد خطاب می شود .

در جای جای این تابلو اسم وجود دارد . ابتدا نام شهدای شهر نراق که تا آن زمان مطلع از شهادتشان بودم را نوشتم تا یادآوری نام و سیره شان باشم .
اسامی افراد دیگری که در این طرح به چشم می خورد اسامی اسرایی است که در اردوگاه عَنبر بیشترین ارتباط دوستی را با هم داشتیم که از جمله آنان اسرای شهرستان محلات استان مرکزی می باشد .

دو تَن از همشهری های خوبم آقایان قدرت اله ایزدی و عباس باقری از اهالی نراق که با همدیگر طی عملیات فتح المبین به اسارت در آمدیم نیز طراحی گردید. البته ایزدی و باقری تاریخ 4/4/1361 از عَنبر به اردوگاه موصل جابجا شدند و من تاریخ 21/1/1363 به آنها ملحق شدم و تا انتهای اسارت در عراق با هم بودیم .
طرح ابتدایی و خطاطی زمینه تابلو را دو نفر از اسرای اهل شهرستان رفسنجان به اسامی مجید فصیحی هرندی و محمود اسماعیلی انجام دادند .

اینک علل و توضیحات برخی دیگر از اسامی را در این تابلو شرح می دهم : **

 بسم الله الرحمن الرحیم

* کاظم : پسردایی ام کاظم محمودی فرزند علی که طی عملیات محرم تاریخ 16 آبان 1361 به شهادت رسید.
*عبدالله : پسردایی ام عبدالله محمودی فرزند علی که تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید .
* نصرت اله: پسردایی ام نصرت اله محمودی فرزند یوسف تاریخ 22 آذر 1359 در جبهه ذهاب سرپل ذهاب استان کرمانشاه به شهادت رسید .
* احمد : پسردایی ام احمدرضا محمودی فرزند یوسف تاریخ 13 تیر 1361 طی عملیات رمضان به شهادت رسید.

* باشی : دوست نراقی ام سیدغلامرضا باشی فرزند سیدعلی تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید.
* ابوالفضل : دوست نراقی ام ابوالفضل بیابان گرد فرزند حسین تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید.
* عباس : دوست نراقی ام مهدی عباسی فرزند غلام محمد تاریخ 2 فرودین 1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید.
* بخشی : دوست نراقی ام محمدرضا بخشی فرزندعباس تاریخ 24 تیر 1361 طی عملیات رمضان به شهادت رسید.
* پورآغاسی : دوست محلاتی ام علی اکبر پورآغاسی فرزند علی اصغر تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید.

 

* محمود اسماعیلی : دوست رفسنجانی ام محمود اسماعیلی فرزند عبدالکریم و بسیجی بود که در عملیات فتح المبین تاریخ 2 فروردین 1361 اسیر شد.
* امیری : دوست محلاتی ام مهدی امیری فرزند پرویز تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به اسارت عراقی ها درآمد.
* باقری: دوست نراقی ام عباس باقری فرزند حسینعلی تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به اسارت عراقی ها درآمد
* ایزدی : دوست نراقی ام قدرت اله ایزدی فرزند عباس تاریخ 2 فروردین 1361 طی *عملیات فتح المبین به اسارت عراقی ها درآمد .
*صادق زاده : دوست شیرازی ام ابوالفضل صادق زاده در اردوگاه عَنبر با هم بودیم .

* حضوری : دوست محلاتی ام مهدی حضوری فرزند حسینعلی تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به اسارت عراقی ها در آمد .
* حمیدرضایی : دوست محلاتی ام حمید رضایی فرزند فرج اله تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به اسارت عراقی ها درآمد.
* رجبی : دوست محلاتی ام محمد رجبی فرزند غلامعلی تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به اسارت عراقی ها درآمد.
* مجید هرندی : دوست رفسنجانی ام مجید فصیحی هرندی فرزند اکبر تاریخ 3 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین مجروح و به اسارت عراقی ها درآمد .
* تیمور قنبری : دوست کرمانی ام که پاسدار بود و سن او بالاتر بود و انسان معنوی بود که به اسرا روحیه مقاومت می داد .
* رضا غریب : رضا غریب اهل دزفول و در عملیات فتح المبین اسیر شد . در مصاحبه اش با رادیو عراق گفت وقتی به دپوی عراقی ها می رسیم الله اکبر می گوییم و سربازان عراقی فرار می کنند و ما دنبالشان می کنیم و بعد بابت این مصاحبه از عراقی ها کتک خورد . از این فعالیت حماسی اش لذت بردم و نام او را در طراحی ام آوردم تا این فداکاریش به یادگار بماند .

* طحانیان : مهدی طحانیان اهل اردستان اصفهان رزمنده دلاورجبهه بود که در تاریخ 19 اردیبهشت 1361 طی عملیات الی بیت المقدس در سن 13 سالگی به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق درآمد . عدنان خیراله وزیر دفاع عراق با او ملاقات داشت و همچنین با خانم شارما خبرنگار هندی در سال 1362 در اردوگاه رمادی دو مصاحبه داشت که در سطح جهان منعکس گردید .
* یوسفی : دوست کرمانی ام بود و مثل من سن پایین تری داشت
*نوروزی : دوست بوشهری ام که در عملیات فتح المبین اسیر شد
*جواد معصومی : دوست کاشانی ام که در لباس بسیجی طی عملیات بیت المقدس اسیر شد
* نفیسه : داخل برگ سمت راست واهرزاده ام نفیسه رضایی فرزند حسن
*حسام : برادرزاده ام حسام ابوالحسنی فرزند فرج الله
* حامد : خواهرزاده ام سید حامد مهرزاد فرزند سیدعلی
* سعید : خواهرزاده ام سعید غفاری فرزند علیرضا
* تُرک : دوست محلاتی ام غلامرضا تُرک (معصومی فر) فرزند صفرعلی تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به اسارت عراقی ها در آمد.

 وقتی به این تابلوی خاطره انگیر نگاه می کنم لحظات متفاوت و تلخ و شیرین اسارت در اردوگاه عَنبر در خاطرم تجلی می گردد که آنجا اسرای کم سن را داخل یک آسایشگاه کرده بودند و نامش را آسایشگاه اطفال گذاشته بودند غافل از اینکه همین مردان کوچک بیشترین خدمات را در دفاع مقدس داشتند .


۱ نظر ۲۵ تیر ۹۶ ، ۱۰:۳۲
سلحشوران شهر نراق
بفروخت به مبایعه سلفه    عالیقدر آقاحسین برفخینی ولد مرحوم کربلائی کاظم به جناب عمده التجار آقا محمود(محمود رضایی نراقی اهل نراق ساکن همدان) صراف زیده مجده مقدار بیست و پنج مَن گندم به وزن معمول از جنس ...  پرفخین که از بعد تحریر الی دو ماه کامل هلالی دیگر بار کرده در شهر تسلیم نماید در عوض مال المبایعه مبلغ چهار تومان و پنجهزار(۴۵ریال) پول سفید چرخی خزانه که نقدا باقراره واصل شده است .
صیغه جاری شد مورخ ۲۷ شهر شعبان المعظم مطابق 1336( برابر با 16 خرداد 1297)

سایت سلحشوران شهر نراق از بابت ارائه سند ارزشمند 102 ساله توسط جناب دکتر محمودرضا رضایی نراقی فرزند حسن ابن محمود و از جناب استاد سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به دلیل بازخوانی این سند قدیمی که در شهر همدان تنظیم گردیده صمیمانه قدردانی می نماید.
۰ نظر ۲۴ تیر ۹۶ ، ۲۱:۳۱
سلحشوران شهر نراق

دومین راند از مسابقات سرعت موتورسواری قهرمانی کشور جمعه 23 تیر 1396 در پیست آزادی تهران برگزار شد .

 

دومین راند از راندهای 5 گانه مسابقات موتورسواری سرعت کشور به ترتیب در کلاس 125 سی سی – کلاس 250 سی سی – کلاس 600 سی سی – کلاس 1000 سی سی برگزار گردید .

 

آقای سلمان عُضایی قهرمان سَکودار موتور در کلاس 600 سی سی از استان تهران و از باشگاه عاج این بار نیز با جَهد و تلاش زایدالوصف توانست مقام اوّل این رشته را در میان دوستدارانش با سربلندی کسب نموده و کاپ ارزشمند آن را از مقامات مسئول دریافت و بالای سر ببرد . 

شرکت کنندگان کلاس های مختلف اوج هیجان را به پیست و به میان تماشگران می کشانند و با تب سرعت و تکنیک ترسیم گر نقطه پایانی رویداد مهم روز مسابقه  را رقم می زنند .

   

رقابت های سرعت در دنیا و ایران در بخش موتورسواری همواره برای بینندگان و تماشاگران جذاب و لذت بخش می باشد .

برای آقای سلمان عُضایی و سایر قهرمانان رشته موتورسواری موفقیت های پی در پی خصوصا در سطح مسابقات موتورسواری در خارج از کشور آرزومندیم .

۳ نظر ۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۱
سلحشوران شهر نراق

به عرض مقدس عالی میرساند ؛ در خصوص چشمه زیر اطاق گوشواره خانه مرحوم آقا عبدالصمد طاب ثراه که الحال مِلک آقای محمد رضای نراقی است بیان فرمائید که چشمه مزبور و مجرای آن تازه احداث است یا کهنه ؟ از قدیم بوده ؟
و چندین سال قبل از این که جناب شریعتمدار عالی در آن خانه تشریف داشتید گماشتگان استعمال آب از آن چشمه داشتند یا از جای دیگر ؟
مستدعی است که آنچه بر خاطر مبارک ظاهر و هویدا است در این خصوص بطور تفصیل در صدر عریضه مرقوم و به خاتم شریعت مزین فرمائید که عندالجاهد حجت است .

21 شهر ربیع الاول فی شهور سنه 1313(برابر 20 شهریور 1274)

بسم الله تعالی
از وقتی که ما آمدیم به همدان(از شهر نراق) منزل در خانه مرحوم آقا عبدالصمد طاب ثراه بود ودر همان اطاق که چشمه زیر آن است منزل ما بود و مترصد در آن چشمه آب جاری بود و هرگز انقطاع از آن چشمه نشد از آن وقت تا بحال که قریب به سی سال است از احدی نشنیدیم که ممر آب از مجرای دیگر بوده .
مُهر : آقای ... رضایی نراقی

سایت سلحشوران شهر نراق از بابت ارائه سند ارزشمند 125 ساله توسط جناب دکتر محمودرضا رضایی نراقی فرزند حسن ابن محمود و از جناب استاد سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به دلیل بازخوانی این سند قدیمی صمیمانه قدردانی می نماید.

۰ نظر ۲۲ تیر ۹۶ ، ۱۰:۳۱
سلحشوران شهر نراق

به گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ آیین میش شویی و میش واچینی یکی از سنت های رایج در شهر نراق است . هم زمان با شروع گرما دامداران گله های خود را کنار سِلخ(استخر) یا به کنار مکان هایی که دارای آب روان است برده و به شستن آنها می پردازند .

دامداران اغلب به صورت مشترک به میش شویی و میش واچینی(چیدن پشم گوسفندان) می پردازند تا فشار کار بر آنها زیاد نباشد . در ابتدا حیوانات را به کنار رودخانه می آورند و تک تک آنها را وارد آب می کنند.

یکی از افراد مسئول گرفتن حیوان می باشد و دیگری نیز آن را می شوید. معمولا محدوده ای از آب رودخانه برای شستشو انتخاب می شود که ارتفاع آن اندکی پایین تر از ارتفاع حیوان می باشد به طوری که سر حیوان بالای آب قرار گیرد.

با توجه به عدم استقبال حیوانات و ترس آنها از رفتن به داخل آب ، این آیین یکی از سخت ترین کارها برای دامداران می باشد و بدین سبب است بیشتر دامداران سعی دارند این کار را به صورت گروهی انجام دهند .

این شستشو مزایایی را برای حیوان در بردارد که از جمله آنها می توان به تمیز شدن پوست بدن و پشم های حیوان اشاره نمود. در واقع این کار مقدمه ای برای پیرایش حیوان نیز می باشد. روز بعد یا چند روز پس از میش شویی به میش واچینی می پردازند که باز تلاش می شود به صورت جمعی انجام پذیرد .

همچنان مثل گذشته از وسیله دوکارد(قیچی) برای چیدن پشم گوسفندان استفاده می شود و لیکن در حال حاضر با توجه به پیشرفت تکنولوژی و افزایش امکانات، این کار به وسیله ی ماشین های برقی مخصوص انجام می گیرد که در نراق نیز این وسیله در حد محدود وجود دارد .

دامداری یکی از پیشه های پربرکت لیکن طاقت فرسا برای عده ای از مردم در شهر نراق می باشد .

به هنگام استفاده از این پست ذکر نام منبع ضروری می باشد .

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۰:۳۳
سلحشوران شهر نراق

دستخط شهید غلامحسین کریمی فرزند حسین اهل شهر نراق به دوستش و همرزمش محمد(محمدنبی) قاسمی فرزند خیرالله اهل خان آباد(محمدیه) خمین استان مرکزی دو ماه قبل از شهادتش

بسم رب الشهداء والصدیقین
اینجانب غلامعباس کریمی قول می دهم که اگر شهید راه خدا شوم حتما در آن دنیا محمدنبی قاسمی را شفاعت کنم ان شاءالله
والسلام – امضا
یادگاری از طرف غلامعباس کریمی مورخ 26/10/1366


سایت سلحشوران شهر نراق نوشت : آقای غلامعباس کریمی تاریخ 5 مرداد 1347 در نراق متولد گردید و در کلاس دوم دبستان تحصیل می کرد که قبل از انقلاب به همراه خانواده به الیگودرز نقل مکان و تا قبل از دریافت دیپلم ادامه تحصیل داد .

پدرش حسین کریمی فرزند علی اکبر اهل روستای خاوه اردهال و مادرش زهراالسادات هاشمی فرزند سید علی اهل نراق می باشند.
یادشده از نوجوانی و از سال 1361 جذب بسیج شهرستان الیگودرز گردید و سابقه حضور در جبهه را در کارنامه دارد تا اینکه دوران سربازی اش را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان آغاز و مجدد راهی سرحدات میهن اسلامی گردید .

سرباز وظیفه غلامحسین کریمی تاریخ 26 اسفند 1366 طی عملیات والفجر 10 در جبهه حلبچه عراق پس از خَلق حماسه های جاودان به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای الیگودرز خاکسپاری گردید. در نراق نیز سنگ یادبودی به پاس گرامی داشت رشادت هایش در گلزار شهدا نصب گردیده است .

یادآوری می گردد پسر دایی شهید کریمی به نام سید محسن هاشمی فرزند سید حسن نیز تاریخ 19 تیر 1367 در ارتفاع مرزی سورکوه بین بانه و مریوان استان کردستان توسط نیروهای متجاوز عراق به شهادت رسید .

آقای محمد(محمدنبی) قاسمی در حال نجوا بر قبر همرزم شهیدش غلامعباس کریمی نراقی

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب آقای محمد قاسمی فرزند خیرالله از بابت ارسال تصویر دستخط شهید غلامعباس کریمی مبنی بر شفاعتش سپاسگزار است .

۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۰
سلحشوران شهر نراق

یاهو
اقل یهودی کاشی
تمامی طلبی که از جناب آقا ابوالقاسم نراقی و مرحومان مغفوران آقا محمد رضا(نراقی) و آقا محمد(نراقی) مرحوم داشتم تمام کمال را گرفتم دیگر به هیج وجه من به آنها حقی ندارم .
این دو کلمه جهت یادداشت قلمی گردید .

بتاریخ ۳ شهر ذی الحجه الحرام 1326 ( برابر با 6 دی 1287)



یاهو
اقل اسحق کاشی
تمامی طلبی که از جناب آقا ابوالقاسم نراقی و مرحومان مغفوران آقا محمد رضا(نراقی) و آقا محمد(نراقی) رحمت الله داشتم تمام کمال را گرفتم  و دیگر به هیج وجه من به آنها حقی ندارم .

بتاریخ  19 شهر ذیقعده الحرام 1326 ( برابر با 22 آذر 1287)

سایت سلحشوران شهر نراق از بابت ارائه سند ارزشمند 112 ساله توسط جناب دکتر محمودرضا رضایی نراقی فرزند حسن ابن محمود و از جناب استاد سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به دلیل بازخوانی این سند قدیمی که در شهر همدان تنظیم گردیده صمیمانه قدردانی می نماید.


۰ نظر ۱۹ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۲
سلحشوران شهر نراق

بر اساس گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ نراق بخشی از شهرستان دلیجان در استان مرکزی واقع است . یک اصله درخت توت کهنسال و تنومند به قدمت 800 سال در محله سفلی نراق جنب میدان عَصارخان و در منزل شخصی رزمنده ارزشمند دفاع مقدس پاسدار مرحوم سیف اله اکبری فرزند شکرالله قرار دارد .

 

این درخت در مسیر نهر آب دشت پایین که از داخل شهر می گذرد قرار دارد و به علت قرار گرفتن در حریم خصوصی دسترسی گردشگران به آن کمتر ایجاد می گردد و یا به دلیل عدم معرفی و نداشتن تابلو کسی به آن آشنا نیست . حتی بعضی از بومیان نیز آگاهی کامل به قدمت و ارزش درخت ندارند .

شاخه های درخت به علت بلند بودن و همچنین قرار گرفتن در مسیر عمومی بارها هرس گردیده تا خطری از نظر شکستن توسط باد و همچنین کسانی که از توت آن استفاده می کنند نداشته باشد .

درخت توت 800 ساله نراق قبل از ساخت مسجد پایین(مسجد امام حسن) وجود داشته و قدمت طولانی دارد و چون در مسیر آب قرار گرفته همچنان سبز و شاداب است و اثر خشکی، پوسیدگی تنه و یا بیماری به خود ندیده است.

ارتفاع درخت توت حدود 13 متر و قطر تنه آن چهار متر و هشتاد سانتی متر(4/80) است .
یکی از مشکلات این درخت 800 ساله این بود که در حریم خصوصی قرار داشت که با راه اندازی مغازه فروش " گلاب و عرقیات سنتی فاضل " این معضل مرتفع و بازدیدکنندگان علاوه بر مشاهده گلابگیری و انواع عرقیجات بومی نراق از درخت توت نیز بازدید و عکس یادگاری می گیرند .

 

این مغازه توسط یکی از سلحشوران شهر نراق به نام حسن اکبری اداره می شود که در مقطع جنگ تحمیلی به همراه برادرش غلامحسین و پدرشان سیف الله اکبری در حمایت از دفاع مقدس نقش داشتند .

امید است بر اساس این گزارش که برای اولین بار توسط سایت سلحشوران شهر نراق تهیه و تحقیق گردید زمینه لازم به عنوان یک اثر طبیعی در فهرست آثار ملی کشور ثبت گردد .

 

یادآوری می گردد چندین اصله درخت های دیگر با قدمت بالا در شهر نراق و مزارع اطراف وجود دارد که نمونه های آن عبارت است :

درخت توت منزل مرحوم ماشاءالله اکبری
درخت چنار مزرعه گلیجه
درخت چنار محله پاچنار قاضی
درخت چنار مزرعه حسین آباد
درخت چنار مزرعه کُدورا
درخت توت محله شاطری ها
درخت توت خانه بوم گردی خانه نخجیر
درخت چنار شبستان مسجد امام حسن(ع)
درخت گردو مزرعه آبشتا
درخت گردو قنات بالا مزرعه پودنا
درخت چنار پایین آبشار گیسو آبشتا
درخت چنار مزرعه نصرت آباد
درخت توت منزل مرحوم حاج عزیزالله رزاقی
درخت چنار مزعه طالبه
درخت چنار مزرعه بیدشک علیا
درخت چنار مزرعه بیدشک سفلی
درخت توت مزرعه قنات نو
درخت توت منزل مرحوم غلام باقری
درخت طاق در مزرعه آبشتا

درخت شاه توت منزل غلامحسین خان نراقی

درخت توت سیاه منزل مرحوم رضا قجری
درخت چنار مزرعه شورَکو


بعدی را شما بفرما


۲ نظر ۱۸ تیر ۹۶ ، ۱۸:۴۲
سلحشوران شهر نراق

مسئول از حضرات مومنین و متدینین سلسله تجار و اعیان و کسبه نراق بر اینکه کمترین حسین ابن الحاج حاجی میرزا ابوتراب نراقی در سیّم شهر(شرح) حال دکان عطاری که از آقا محمد تقی آقا نصراله خریدم آقا علی اکبرحاجی ملا آقاجان که مستاجر دُکان می باشد اظهار دارد که دکان مال است بحق متصرف .
لهذا از شماها مسئلت می نمایم که هرگاه دُکان مال محمد تقی نام می باشد دوکلمه به خط شریف و به خاتم شریف در زیر این ورقه مزین فرمائید و هرگاه مال علی اکبر نام می باشد آنهم دو کلمه به خط شریف و به خاتم شریف مزین فرمائید که عنداله و عندالرسول باعث اجر عظیم خاهد(خواهد) بود .
شهر ربیع الثانی سال ...(حدود 1318 هجری قمری)

دکان مزبور ملکی آقا محمد تقی بوده قرار حقوقی فروخت به سائل(سوال کننده)

دکان مزبورمال محمد تقی بوده و فروخت به آقا محمد حسین سائل. امضاء الحاج محمد رضا نراقی

بموجب قباله که در دست آقا محمد تقی می باشد و ظهرآن قباله منتقل نموده به آقا محمد حسین همه دکان مال آقا محمد حسین می باشد. احدی را حقی نیست

دکان عطاری مرقوم حق محمد تقی آقا نصراله بوده بموجب قباله و بعد انتقال قطعی یافت به آقا محمد حسین سائل(سوال کننده)

دکان عطاری بازار نراق که آقا علی اکبر خلف مرحوم حاجی ملا آقاجان نشسته است مِلک و مال محمد تقی آقا نصراله نراقی بوده و حالا که سائل(سوال کننده) خریده بموجب قباله انتقالی حق صرف سائل است

بموجب قباله دکان مزبور مال آقا محمد تقی است و انتقال به آقا محمد حسین نموده

  

سایت سلحشوران شهر نراق از بابت ارائه سند ارزشمند 120 ساله توسط جناب مهندس محمود فروغی پور فرزند حبیب الله و از جناب استاد سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به دلیل بازخوانی این سند قدیمی صمیمانه قدردانی می نماید.

۰ نظر ۱۵ تیر ۹۶ ، ۲۰:۰۹
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook