سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب


تقدیم اثر از آقای غلامعباس عظیمی به 80 شهید شهر نراق و 6 شهید گمنام

 

.jpg

غلامعباس عظیمی


بُستان نراق عجب صفایی دارد*
پر سبزه و گل عجب بهاری دارد
جمعیت باصفاوباذوق و کمال*
درچشمه آن آب زلالی دارد
دروصف نراق و مردم و باهنرش *
هم گفتن و جای کتابت دارد
بوی خوش لاله ها که آید به مشام*
بوی خوشی از خون شهیدان دارد
سرها و بدن های به خون غلطیده*
زخمی که از ترکش خمپاره دشمن دارد
از جمع نوادگان واولاد علی*
درتربت خود زبیده خاتون دارد
شاهزاده سلیمان که بسی محترم است *
خوش نقش و نگارو صحن و سرائی دارد
درکسب فضائل علوم دینی *
علامه دین و دهر، چون فاضل دارد
درعرصه دین و دانش و فضل و ادب*
مردان بزرگ و نیک نامی دارد
درحفظ و حراست و حریم انسان*
مردان فداکار و غیوری دارد
درعرصه آبادی و ثابت قدمی *
مردان جهادی و بزرگی دارد

9.jpg
با تشکر از آقای غلامعباس عظیمی فرزند امیدعلی اهل شهر نراق 12/01/1393

 

۰ نظر ۲۴ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۱
سلحشوران شهر نراق

اینجانب حبیب حبیب زاده سال 1357 در شهرستان بندری آبادان استان خوزستان متولد شدم .

img_0794.jpg

حبیب حبیب زاده نوچی

پدرم محمد رضا حبیب زاده فرزند اسدالله متولد 1327 و استوار ژاندارمری در آبادان بود . 31 شهریور 1359 که عراق جنگ را به ایران تحمیل کرد به همراه مادرم سیده معصومه خدری فرزند سید خلیفه و برادرانم به دلیل بمباران های ارتش متجاوز عراق همراه سایر مردم آواره شدیم .

 .jpg         8.jpg                                          

                                                مرحومه معصومه خدری                        مرحوم محمد رضا حبیب زاده


به جز پدرم بقیه اعضای خانواده به شهرستان هشتپر استان گیلان مهاجرت و تا سال 1363 در هشتپر سکونت داشتیم . مادربزرگ مادری ام خانم سَنَمبَر نوذری فرزند علی جزء آمار جنگ زدگان بود ولی ما هنوز مستاجر بودیم .

9.jpg

پدر بزرگم سید خلیفه خدری از مسئولین پتروشیمی آبادان بود که قبل انقلاب فوت ومورد احترام بود بدین جهت بنیاد جنگ زدگان پیشنهاد داد مادرم در منازل 20دستگاه شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی اسکان یابد و تابستان سال 1363 یک باب منزل در اختیارش قرار گرفت . سه ماه بعد در مهر ماه 1363 جمع خانواده ما هم به نراق مهاجرت و در منزل مادرمان مستقر شدیم .

.jpg

فرد پشت فرمان ماشین : محمدرضا حبیب زاده - بهبهان - سال 1347

بنده و چهار برادرم آقایان شهرام ؛ شهریار ؛ اسدالله ؛ و جواد حبیب زاده به همراه مادرم و یک خواهرم به نام فاطمه که بعدا متولد شد مورد لطف و محبت اهالی مومن و خداجوی شهر نراق قرار گرفتیم .

1488325_193556484168161_2109876616_n.jpg


دو نفر از دایی هایم به اسامی اسماعیل و عباس خدری پاییز 1363 و بعد خاله ام به نام ملیحه خدری به همراه همسرش علی جمالی به نراق وارد و جزء جنگ زدگان محسوب شدند . مادر بزرگ پدری ام خانم نرگس خاتون ولی زاده نیز در آمار خانوادگی ما بود .

یکی از شوهر خاله هایم به نام علی بهمنی پور اهل آبادان کادر ارتش بود که در جبهه های نبرد عراق و ایران به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهیدان اهواز دفن گردید .

10.jpg

هفت ساله بودم که مهر 1363 سال اول ابتدایی را در مدرسه نراق شروع و تا دریافت دیپلم تحصیل کردم . در رشته حقوق دانشگاه آزاد اسلامی نراق قبول شدم که به دلیل مشکلات ادامه تحصیل مقدور نبود و ترک تحصیل کردم . انس و الفت با نراقی های مهربان و دلسوز باعث شد که برادرانم شهریار و اسدالله به ترتیب با محبوبه السادات و منصوره السادات موسوی فرزندان سید باقر ازدواج نموده ، خواهرم با  سید مجتبی میرسلطانی فرزند سید جعفر و خودم نیز با خانم وجیهه ایزدی فرزند هادی ازدواج و زندگی مشترک تشکیل دهیم .

 picture 028.jpg

                                                                                                                                                     یگانه حبیب زاده

نازنین دخترمان یگانه حبیب زاده برای زندگی ما با سعادت و گهربار است که خداوند بر ما منت نهاده است. پدرم که کادر ناجا بود در اوج دفاع مقدس از سال 1363 بین آبادان و نراق تردد داشت تا اینکه سال 1376 بازنشسته و او هم در نراق سکونت دایم یافت .

.jpg

نفر وسط : مرحوم محمدرضا حبیب زاده - جزیره خارک - سال 1361


پدرم یکسالی در امورات دفتری باربری آقای شعبان طالبی اشتغال داشت و مدتی هم راننده دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق بود تا اینکه تاریخ 7/7/1378 در سن 51 سالگی به علت سکته قلبی در شهر نراق فوت نمود و در قبرستان وادی السلام این شهر به خاک سپرده شد .

حدود 500 نفر از جنگ زدگان که بیشتر از اهالی اهواز ؛ آبادان و دزفول بودند مورد مهمان نوازی خونگرم نراقی ها قرار داشتند و تنها شهری که جنگ زدگان داخل حیاط صاحبان آن زندگی با اطمینان داشتند نراق بود .

.jpg

اینگونه که آوارگان جنگ نقل مکرر داشتند دی ماه 1359 در زیر بارش برف و باران ماشین های حامل جنگ زدگان در میدان نراق متوقف و با کمک بی دریغ مردم در حسینیه مقابل مسجد جامع که آنزمان از شکل و ترتیب زیبایی برخوردار بود اسکان یافتند . حجت الاسلام سید محمد باقر موسوی همدانی (1304- 1379) اولین امام جمعه و مردم مهمان نواز نراق مساعدت های شایسته ای مبذول داشتند .

 .jpg

    رحومه خدری

غم ها و شادی هایشان را با مهاجرین تقسیم کردند . بسیاری از جنگزدگان نیز با شرایطی که برایشان فراهم شد به بازار کار در این شهر رونق دادند .  در اینجا لازم است از مهمان نوازی و زحمات بی دریغ مردم خونگرم نراق تشکر داشته باشم .

img_0464.jpg

حبیب حبیب زاده فرزند محمد رضا اهل آبادان ساکن نراق06/10/1391

 
 

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۷
سلحشوران شهر نراق

حالا که رفته ای
هیچ اتفاق تازه ای نمی افتد
فقط من
ذره ذره
ایوب می شوم

دوشنبه تاریخ 26 آبان 1359 برابر با 9 محرم 1401 متولد شدی . تاسوعا و شب عاشورا بود و چون مناسبت داشت زیباترین نام دنیا یعنی " زینب " برایت انتخاب شد . ولی به جهت اینکه یک سال از تحصیل باز نمانی روز اول مهر 1359 تولدت معرفی شد .

 

okj.jpg

مرحومه زینب مبینی

 

زینب در معنی یعنی پاگیزگی . ولی در زبان عمومی مردم زینب یعنی فردی که توان مقاومت در برابر کوهی از مشکلات را دارد . یکی از مقاومت هایت صبر در فراق برادرت مجتبی مبینی رزمنده دفاع مقدس که چند سال در اردوگاه اسیران ایران در عراق به طور مخفی زندانی بود .همچنین شکیبایی و افتخار در شهادت جوان بسیجی ابوطالب مبینی در مصاف با ارتش متجاوز عراق کار آسانی نبود .

 

ytyt.jpg


خانواده مانده بودند که برای تولید و پویایی اقتصاد کشور روزی 12 ساعت در ایران خودرو شهرستان کاشان فعالیت می کنی ولی پس اندازی مناسبی برایت باقی نمی ماند ؛ تا اینکه متوجه شدند با حقوقت جهیزیه دو دختر کم توان را مهیا کرده ای تا در شادی های زندگی آنان شریک باشی و اجر معنوی ببری و قطعا پاداشت در روز رستاخیز محفوظ خواهد ماند .

33.jpg

 

زینب جان تو مهربان بودی ولی زمانی محبوب تر گردیدی که تنها یار و یاور پدربزرگ و مادربزرگت آقا ابراهیم عضایی و مرحمت خانم اکبری بودی و شب و روز خدمت به آنان را پاداش اخروی و تنها سرگرمی زندگی ات قرار دادی .

 

cimg1279.jpg

زینب جان ؛ شاید بهتر است بگویم خوب شد آنها زودتر از تو رفتند تا این داغ را نبینند که تحملش جانسوز و مشکل بود . حتی پدرت هم دار دنیا را ترک کرد و داغ جوانی ات را ندید . برای مادر صبور و باخدایت و سایر بازماندگان با ایمانت شکیبایی بیشتر از خداوند طلب می کنیم .

dsc01759 (1).jpg

زینب مبینی فرزند حسن سحرگاه دوشنبه  21/7/1393 از نفس افتاد و گریه و فغان و بی تابی را در طایفه عضایی و مبینی به وجود آورد .

تو جوان بودی و در عنفوان جوانی مُردنت حیف بود ولی کُرنش در مقابل عظمت و خواست خداوند یک شگرگزاری است . از خدای قادر خواهانیم هیچ خانواده ای داغ جوان نبیند .

 s6qr_khfssss.jpg

                                                                                                                         

 
۰ نظر ۲۱ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۹
سلحشوران شهر نراق

کتاب " مناجات الصالحین "


کتاب مناجات الصالحین شامل منتخب ادعیه جهت ارتباط با خداوند و یادنامه شهیدان نراق چاپ و منتشر گردیده است .

 

img_1705.jpg


64 صفحه ابتدایی کتاب مربوط به شهدا و 176 صفحه مجزای دیگر بعضی از سوره های قرآن و ادعیه های مختلف می باشد.


توضیحات سلحشوران شهر نراق :

 

در ابتدای این کتاب کوچک عکس رهبران معزز شهیدان نمایش شده و جمله ای متبرک از امام سید روح الله خمینی(ره) نوشته :
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان ؛ عارفان ؛ دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود .

img_1707.jpg


سپس عکس های شهیدان شهر نراق به همراه گزیده ای از وصیتنامه یا زندگینامه آنان اشاره گردیده است . یک صفحه نیز به شش آلاله گمنام و بی نام نشان در نراق اختصاص یافته و این شعر در وصف آنان نوشته شده :

کجایید مستان جام الست              دلیران عاشق ؛ شهیدان مست

همانان که از وادی دیگرند             همانان که گمنام و نام آورند


این کتاب در فروردین سال 1385 توسط ستاد یادواره شهدای شهر نراق در اختیار عاشقان و طالبان قرار گرفت .
پشت جلد کتابچه عکس بقعه متبرکه زبیده خاتون از نسل چهارم امام جواد علیه السلام و همچنین عکس گلزار شهدای نراق به نمایش در آمده است .

img_1709.jpg

صفحه آخر جمله ای از رهبر معظم انقلاب آیت الله سید علی خامنه ای در خصوص فاضلین نراق مرقوم شده : پدر ایشان (علامه ملا محمد مهدی نراقی) هم از آن کسانی است که قدرش مجهول تر از مرحوم فاضل نراقی است .

    img_1708.jpg


آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی فرزند محمد جواد نیز در همین صفحه در ارتباط با شخصیت گهربار فاضلین نراقی فرمودند : من خودم را کمتر از این می دانم که در باره تجلیل از شخصیت این دو بزرگوار و مقامهای علمی و عملی آنها و خصوصا تالیف و آثارشان نکته ای عرض کنم .


۰ نظر ۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۵
سلحشوران شهر نراق

از جمله دردناکترین برهه های زندگانی اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) دوران اسارت آن بزرگواران در شهر شام بود . آنان در دوران اسارت خود در شام سختی ها و مصایب فراوانی متحمل شدند که رنج آن کمتر از رنج میدان نبرد کربلا نبود. هم چنان که آمده است پس از ماجرای کربلا، شخصی از حضرت سجاد (علیه السلام) پرسید که دشوارترین مصیبت شما در کجا رخ داد؟ حضرت سه بار فرمود : الشام! الشام الشام! .

13920424110351794836994.jpg url.jpg

اسیران هشت سال دفاع مقدس ایران در اردوگاه ها یا بهتر بگوییم زندان های عراق آسیب های روحی و روانی زیادی به عده ای از اسیران و خانواده هایشان وارد ساخت . اینک یکی از نامه های اسارت اسیران شهر نراق در عراق را که در آن حماسه مقاومت به چشم می خورد نظاره گر باشیم :

نامه قاسم ابوالحسنی فرزند عزت الله از شهر نراق
به اسیران عباس باقری و قدرت الله ایزدی در اردوگاه موصل عراق
تاریخ نامه 4/3/1363
بسم الله الرحمن الرحیم


خدمت برادر عزیزم عباس باقری و قدرت الله ایزدی سلام . برادرم احمد قریب 4 ماه است یعنی از تاریخ 5/2/1363 آمده در اردوگاه شما ( از اردوگاه عنبر به اردوگاه موصل) . نامه برایم بده و از وضع خود و محل و اینکه چه کسی پیشنماز مسجد است و نماینده کیست بنویس .

.jpg


امیدوارم که سلام گرم و صمیمانه مرا که از اعماق قلبم سرچشمه می گیرد از راه بسیار دور بپذیری  . ای عزیزان اسلام ؛ درود خدا و اولیاءالله بر شما باد . عباس جان دوستان (شهدا) همه رفتند و ما تنها مانده ایم . خوشا به حال شماها که سعادت خوب زیستن و خوب مُردن را داشتید .

75762402907901666678.jpg   

   آزاده جانباز عباس باقری

اما به خدا چند باری خواستم نامه برایت بنویسم اما خجالت می کشم ؛ چطور و چگونه قلم روی کاغذ بگذارم و چی بنویسم ؛ از کجا برای چه کسی بنویسم ؟ دوستان همه این را بدانید که لحظه ای از یاد شما غافل نیستم و نمی توانم باشم

32.jpg

فاسم در زمان آزادی برادرش احمد

عباس جان نامه پُر مهر و محبت شما به دست غلام محمد(ابوالحسنی) رسید و بسیار خوشحال شد و من از قول آن برادران که روبروی شهرداری(بسیج شهر نراق) هستند یکی یکی سلام می رسانم .

30929216517273093030.jpg

آزاده جانباز قدرت الله ایزدی

تمام خانواده های شهداء خدمت شما سلام می رسانند . خانواده هایتان خدمت شما سلام می رسانند . مادرم و محمد(ابوالحسنی) خدمت شما سلام می رسانند . همگی الحمدالله سالم هستند و مادرت خدمت شما سلام می رساند .

97.jpg

مرحوم قاسم ابوالحسنی


عباس جان هر موقع که من زیر شهرداری(گلزار شهدای شهر نراق) می روم شما را دعا می کنم و لحظه ای از حال شما غافل نخواهم بود

قربان شما فدائیان اسلام ؛ قاسم ابوالحسنی


=-=-=-=-=-=

پاسخ نامه اسیران عباس باقری و قدرت الله ایزدی به قاسم ابوالحسنی
از اردوگاه موصل عراق به شهر نراق
تاریخ 25/6/1363
بسمه تعالی
خدمت برادر گرامیم یار باوفایم سلام . نامه از قول من و ایزدی خدمت شما و همه سلام می رسانیم . پس از عرض تقدیم سلام ؛ اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید شکر خدا سلامتم و راضی ام به رضای او و شاکر الطاف و عنایات خاصش هستیم .

34-1.jpg

امید است شما عزیزان در سایه نظام حق(جمهوری اسلامی ایران) سلامت و موفق بوده و غم تان درد و غم محرومان باشد و قلبتان به یاد خدای این عزیزان بتپد . عزیزم و برادرم ما در اینجا (اردوگاه موصل عراق) حرفی برای گفتن نداریم ولی از آنجایی که نیایش و دعا و راز و نیاز تنها آرامش بخش قلب هاست ؛ دوست داشتم از نیایش ها و ناله ها از ضجه ها و دعاهای آن دیار عشق(گلزار شهیدان شهر نراق) بشنوم . آن سرزمین لاله و گل ؛ آن هم از زبانی چون زبان شما . جدا لحظات دعا شیرین است .

.jpg

برادر جان ما در اسارت و در محیط محدود بدون هیچ رابطه با خارج هستیم بجز تکه نامه ؛ ولی همیشه به خداوند متکی و شما عزیزان که جان خود را در گرو گذاشته اید . و حاشا و هیهات که ضجه و ناله ای و یا شکوه و شکایتی از بابت اسارت داشته باشیم . مطمئن باش تنها ناراحتی فراق یار است . دوری معشوق است و بیگانگی با او آن هم انشاءالله به لطف خود او برطرف گشته و ارتباط با او محکم می گردد .

34-2.jpg

منتظرم بنویسی از لحظه های عرفانی عارفان ؛ از نیایشات آخر و از راز و نیازهای رفته گان با دوست ؛ بنویس از هر کجا که دوست داشتی و در پایان سلام گرم مرا خدمت غلام محمد(ابوالحسنی) و تمام اعضای خانواده گرامیت برسان . سلام خدمت طهماسبی(علی محمد) ؛ مرتضی و حسین محمودی ؛ مرتضی رضایی ؛ حسین نباتی ؛ قاسم جعفری ؛ حسینی نژاد(سید حسن) ؛ فروغی(عزیزالله) ؛ و کلیه دوستان و یاران برسان و از وضع ایشان کاملا مرا با خبر ساز .حقا که شیرینی سن و تعلم تو روان و پند دهنده است . سعی کن برایم در نامه های موعظه و شیرینی ........... سرود جدید و مطالب جالب برایم بنویسی . از قول من به غلام(ابوالحسنی) بگو انشاءالله کانون گرم خانواده تان ................... پُر مهر همسرتان ................. پرورش عزیزان برای اسلام باشد . امیدوارم که ما را فراموش از دعای خودتان نکنید . بگو ببینم نامه هایم برای افراد نامبرده فوق می رسد یا نه ؟ دیگر اینکه برایم نامه بنویسید . والسلام

عباس باقری . شماره کارت اسارت 3096

    56943425942805444906.jpg

                                                                                                                                    مرحوم قاسم ابوالحسنی

توضیحات سلحشوران شهر نراق

1- نویسنده و دریافت کننده نامه قاسم ابوالحسنی فرزند عزت الله متولد 1346 تاریخ 28/6/1390 به علت ایست قلبی در سن 44 سالگی به رحمت الهی پیوست . قاسم از اعضای بسیج و همچنین برادر آزاده جانباز حاج احمد ابوالحسنی بود .

 

 2- از هشت اسیر شهر نراق در مقطع دفاع مقدس سه نفرشان به اسامی قدرت الله ایزدی ، عباس باقری و احمد ابوالحسنی تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین در منطقه شوش استان خوزستان مجروح و بعد به اسارت نیروهای ارتش متجاوز عراق گرفتار شدند و پس از هشت سال و نیم مقاومت دلیرانه تاریخ 29/5/1369 به ایران و شهر نراق و آغوش خانواده بازگشتند .


۰ نظر ۱۹ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۵
سلحشوران شهر نراق

کتاب " مربیان آسمانی"

 

کتاب مربیان آسمانی در 146 صفحه به زندگینامه و فرازی از وصیت نامه 47 نفر از فرمانده هان و مربیانِ شهید پادگان خاصبان که چند سال است به "آموزشگاه درجه داری سیدالشهداء(ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریز " نام گذاری شده پرداخته است .

1.jpg

 

یکی از این فرماندهان سردار پاسدار سید حسین میرسلطانی اهل شهر نراق می باشد . اولین چاپ این کتاب زمستان سال 1388 توسط مرکز تحقیقات و فناوری آموزش سپاه پاسداران چاپ گردید و چند نوبت تجدید چاپ شده است .

0036.jpg

این آموزشگاه از قدیمی ترین و فعال ترین پادگان های سپاه در منطقه شمالغرب کشور می باشد که از سال 1358 به عنوان مرکز آموزش سپاه ؛ وظیفه و ماموریت آموزش و تربیت پاسداران استان های آذربایجان شرقی ؛ آذربایجان غربی ؛ اردبیل و زنجان را بر عهده داشته و به دوکوهه آذربایجان قلمداد می شود . آدرس آن 25 کیلومتری تبریز- جاده آذرشهر اول جاده ارومیه آموزشگاه درجه داری سیدالشهداء(ع) سپاه تبریز تلفن 03123322421

3.jpg


توضیحات سلحشوران شهر نراق:


سید حسین میرسلطانی سال 1340 متولد شد . مادرش حاجیه خانم اقدس دخت طالبی فرزند حسین و پدرش حاج سید آقا نصرت میرسلطانی فرزند سید محمود هر دو اهل شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی هستند .

mexkf0g5dnzunbfkcxd.jpg

سردار شهید سید حسین میرسلطانی در نوجوانی

 این زوج در زادگاهشان نراق دارای منزل و آب و مِلک هستند و طبیعتا فرزندشان سید حسین به این دیار تردد و علاقمند بود . نیاکان سید حسین از سادات مورد احترام و مشهور نراق می باشند .

  12487-45217.jpg 

سید حسین دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود که تاریخ 13 آبان 1358 به همراه سایر دانشجویان پیرو خط امام خمینی(ره) سفارتخانه ایالات متحد آمریکا در تهران را به اشغال خود در آورده و کارکنان جاسوس را به گروگان گرفتند . این اقدام دانشجویان انقلاب دوم نام گرفت و بر اساس اسناد معتبری که از این مکان کشف و منعکس گردید به لانه جاسوسی ملقب گردید

argo

5 اردیبهشت 1359 واقعه طبس رخ داد و آمریکائی ها در طرح حمله نظامی برای آزادی نیروهایش شکست خوردند . دانشجویان تصمیم گرفتند گروگان های آمریکایی را به شهر های مختلف انتقال دهند تا به طور متمرکز در تهران نباشند . یک تیم از دانشجویان تعدادی از جاسوسان را به تبریز انتقال می دهند که یکی از آن دانشجوها سید حسین میرسطانی بود .

شهید سیدحسین میرسلطانی جوانترین دانشجوی خط امام و فاتح لانه جاسوسی

شهید سیدحسین میرسلطانی جوانترین دانشجوی خط امام و فاتح لانه جاسوسی

سید در این شهر توسط دوستش دکتر عبدالرحمان دادمان(وزیرشهید راه و ترابری تاریخ 27/2/1380) اهل اردبیل که فرمانده سپاه تبریز بود اردیبهشت سال 1359جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می شود . عبدالرحمان با سید حسین در لانه جاسوسی آشنا بودند . بر این اساس سید حسین در پادگان خاصبان در حومه تبریز به عنوان مربی تاکتیک و فرمانده آموزشگاه فعالیت می کند .

v9857fqfipejfrnllf56.jpg

31شهریور 1359 جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران آغاز می شود و سید حسین فعالیت هایش مضاعف می گردد . سردار در مدت شش ماه حضورش در تبریز و این پایگاه به همراه سایر مربیان نیروهای زیادی را آموزش می دهند . دوستان تبریزی اش علی تجلایی(شهادت 25/12/1363) حسین یحیوی ناصر بیرقی(جانباز قطع دو پا )خلیل فاتح(شهادت 15/4/1362 اردوگاه موصل عراق) و ... بودند .

qd88fvph9hmwm0q4bpum.jpg

همرزمانش از سپاه تبریز برای آزاد سازی سوسنگرد استان خوزستان در محاصره قرار می گیرد و عده ای به شهادت می رسند تا اینکه رهبر عظیم الشان انقلاب آیت الله سید روح الله خمینی(ع) فرمان می دهد سوسنگرد را از اشغال متجاوزین عراق نجات دهید .
سردار میرسلطانی علی رغم مخالفت فرماندهان مسئولیت یکی از واحدها را بر عهده گرفته و با حدود 45 نیرو در سه گروه با قطار عازم خوزستان می گردند .

wbnosl6zvuox1ogkbu2z.jpg

حماسه های جاویدان از دو اعزام رزمندگان آذربایجان شرقی (تبریز) در کتاب ها چاپ و یا به عنوان خاطره تعریف می شود . سردار سید حسین تنها ترین نیروی غیر بومی بین آذری های غیور به صورت گمنام فعالیت داشته است .سرانجام تاریخ 27/8/1359 مصادف با روز تاسوعای اباعبدالحسین(ع) در حماسه مقاومت سوسنگرد داخل ورزشگاه سنگر بندی شده این شهر به وسیله ترکش به آرزویش شهادت می رسد .

ni0prf4kcniwvgf4l6o.jpg

پیکر مطهر سردار شهید سید حسین میرسلطانی

به پاس رشادت های سردار آموزشگاه خاصبان تبریز از اوایل آذر ماه 1359 به نام شهید میرسلطانی نام گذاری می گردد . چند سالی است پادگان میرسلطانی به نام " آموزشگاه درجه داری سیدالشهداء سپاه تبریز" تغییر نام یافته است . دوستان و مسئولین آموزشگاه سالانه از تبریز به تهران می آیند و با خانواده شهید میرسلطانی ملاقات می کنند .پدر شهید به نام سید آقا نصرت میرسلطانی بازنشسته وزارت پست و تلگراف و تلفن بود که تاریخ 16/2/1390 در زادگاهش شهر نراق فوت نمود و جنازه اش به بهشت زهراء(س) تهران منتقل و در قطعه 45 مربوط به خانواده شهدا در دل خاک آرام گرفت .

b5y7b8puylum7xbfbnm2.jpg

سردار سید حسین میرسلطانی نراقی اولین فرمانده و مربی شهید آموزشگاه خاصبان و همچنین جوانترین فاتح لانه جاسوسی ، اولین شهید دانشجوی خط امام در جبهه ، اولین شهید دانشگاه صنعتی شریف در دفاع مقدس و حماسه مقاومت سوسنگرد در کشور پهناور ایران لقب گرفته است .

5.jpg


مطالب نوشته شده در کتاب مربیان آسمانی در خصوص سردار شهید سید حسین میرسلطانی نراقی اشاره می گردد :

-
سید حسین میرسلطانی فرزند سید نصرت الله شماره شناسنامه 965 تاریخ تولد 1340 در تهران
-
تاریخ ورود به سپاه پاسداران : اردیبهشت 1359
مسئولیت زمان شهادت : مربی تاکتیک و فرماندهی آموزشگاه خاصبان در سال 1359-
-
نام عملیات : حماسه آزاد سازی سوسنگرد
-
تاریخ و نحوه شهادت : در تاریخ 27/8/1359 در روز تاسوعی حسینی در حین آزاد سازی سوسنگرد بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گشت .
سوابق آموزش و مربیگری : بعد از ورود به سپاه پاسداران در آموزشگاه سیدالشهدا(ع) تبریز (خاصبان) به عنوان مربی تاکتیک شروع به فعالیت نمود و بعد به سمت فرماندهی آموزشگاه انتخاب گردید و پس از شش ماه به جبهه های حق علیه باطل روانه شد .

8.jpg

خلاصه زندگینامه سردار سید حسین میرسلطانی نراقی در کتاب مربیان آسمانی :

سید حسین میرسلطانی تاریخ 21 آذر 1340 متولد شد . تحصیلات ابتدایی را تا کلاس سوم ابتدایی به صورت عادی ادامه داد و در تابستان همان سال کلاس های چهارم ؛ پنجم و ششم را امتحان داده و به صورت جهشی وارد مقطع دبیرستان شدپنج سال اول دبیرستان را در دبیرستان آزادگان و سپس ششم دبیرستان (دیپلم) را در دبیرستان خوارزمی شماره یک گذرانده و در سال 1356 پس از موفقیت در کنکور وارد دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی شیمی گردید .

6.jpg

سید حسین در دوران تحصیل در دانشگاه با انجمن اسلامی دانشگاه شریف همکاری می نمود و از فعالان انجمن بود . در دوران پیروزی انقلاب همگام با دانشجویان و مردم انقلابی فعالیت داشته و از سال 1358 به همراه دانشجویان دانشگاه شریف در جهاد سازندگی در لرستان فعالیت داشت . پس از پذیرش شاه مخلوع توسط آمریکا با همکاری دانشجویان پیرو خط امام خمینی(ره) تاریخ 13 آبان 1358 نسبت به اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران اقدام و تا زمان آزاد سازی گروگان ها با این دانشجویان همکاری فعال داشت .

4.jpg
در این مدت پس از تهدیدات استکبار جهانی برای آزاد سازی گروگان ها به همراه چندین تن از جاسوسان به تبریز اعزام می شود و تا پایان تحویل جاسوسان در تبریز اقامت داشت . در طول مدت اقامت در تبریز وارد سپاه پاسداران شده و فعالیت های خود را در سپاه آغاز نمود . شهید سید حسین میرسلطانی با توجه به علاقه و استعداد وافر خود به سرعت با گذراندن دوره های ویژه نظامی در مدت کوتاهی به سمت فرماندهی پادگان خاصبان نائل گردید .با شروع جنگ تخمیلی عراق علیه ایران و با سخنان امام راحل و تاکید شهید آیت الله سید اسدالله مدنی امام جمعه تبریز به همراه یک گروهان از نیروهای داوطلب تبریز که توسط این شهید آموزش نظامی دیده بودند وارد شهر سوسنگرد شده و به همراه شهید مصطفی چمران و سایر لشکریان دلیر اسلام در آزاد سازی شهر سوسنگرد فعالیت داشت .

9.jpg

تاریخ 27آبان 1359 در روز تاسوعای حسینی بر اثر ترکش خمپاره در شهر سوسنگرد به درجه رفیع شهادت نائل و به اجداد مطهش سیدالشهداء و یاران با وفایش ملحق می شود . پیکر پاک این شهید به همراه چند شهید دیگر از مقابل لانه جاسوسی به طرز با شکوهی تشییع و سرانجام در قطعه 24 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران در کنار سایر شهدا به خاک سپرده شد .پس از شهادت ایشان پادگان خاصبان به نام شهید میرسلطانی نامگذاری و بعدها به نام آموزشگاه سیدالشهداء(ع) تغییر نام داده شد .

 

7.jpg

 

 سفارش های سردار شهید سید حسین میرسلطانی نراقی در کتاب مربیان آسمانی :

حاج حسین یحیوی از دوستان و فرماندهان دوران دفاع مقدس آموزشگاه سیدالشهداء(ع) اظهار داشت : سید حسین تاکید زیادی بر حمایت از ولایت فقیه داشت و این کار را از امورات اصلی می دانست و آرزویش فدا شدن در راه ولایت بود و همیشه گوش به فرمان ولایت بود و پیام های امام خمینی را تابع و عامل بود .

thumbs_laneh-6.jpg
همیشه تاکید می کرد مشکلات و سختی ها را برای خود آسان بگیرید و خودش نیز عامل به این بود و همیشه سختی ها بر خودش آسان و سهل بود . همیشه حضور در خط مقدم جبهه را دوست داشت و آرزو می کرد که آموزش را ترک کرده و به خط مقدم اعزام شود . همیشه در جنب و جوش بود که در خط مقدم حضور داشته باشد و نمی توانستیم جلوی او را بگیریم . اراده ایشان جهت رفتن به خط مقدم وصف ناشدنی بود .

2.jpg


خاطراتی از سردار شهید سید حسین میرسلطانی نراقی در کتاب مربیان آسمانی :

همیشه لبخند به لب داشت و طبع شوخ و مهربانی داشت . از دوران کودکی نبوغ و استعداد خود را به امور فنی به خصوص برق و مکانیک نشان داد . در مدت حضور در سپاه پاسداران برای ساخت مواد منفجره دست ساز و خشاب 32 تایی کلاشینکف اقدام نمود . در کلاس های قرائت و آموزش قرآن به علت علاقه وافر به همراه برادرش سید حسن و دوستانش شرکت می کرد .

 12431.jpg

در تمام مدت ماه محرم به همراه خانواده در مراسم عزاداری سید و سلار شهیدان شرکت می نمود . در ماه های مبارک رمضان در مراسم ها به قرائت قرآن می پرداخت . حداقل دو روز در هفته روزه می گرفت و در انجام آن همت وافر داشت .

ضمائم:

در صفحه 12 کتاب مربیان آسمانی عکس هایی از سردار میرسلطانی همراه با همرزمان تبریزی اش نمایش داده شده است .

10.jpg


در صفحه 135 این کتاب عکس ملاقات فرماندهان آذربایجانی آموزشگاه سیدالشهداء(خاصبان) با پدر و مادر نراقی الاصل سردار شهید میرسلطانی در منزلشان تهران به نمایش در آمده است .

==

در آستانه سی و چهارمین سالگرد شهادت مظلومانه سردار سید حسین میرسلطانی در حماسه آزاد سازی سوسنگرد و سی و پنجمین سالگرد تسخیر لانه جاسوسی توسط سید حسین و دانشجویان پیرو خط امام خمینی(ره) کتاب مربیان آسمانی به خانواده شهید و مردم شهید پرور شهر نراق و منطقه دینمدار دلیجان تقدیم می گردد .

img_1662.jpg

یادمان شهید میرسلطانی در گلزار شهدای شهر نراق


جا دارد از جانباز و رزمنده دفاع مقدس سرهنگ سید مهدی موسوی فرزند سید احمد در معرفی بیشتر شهید در نهاد سپاه پاسداران و تهیه تعدادی از کتاب ارزشمند منتسب به این سردار تشکر و قدردانی داشته باشیم .


۰ نظر ۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۹
سلحشوران شهر نراق

از آقای محمد(غلام) ابوالحسنی بارها خواهش کردیم تا رازهای سینه اش در خصوص رزمندگان و شهیدان نراق را بازگو کند . زندگی سردار کاظم محمودی دریچه های مختلف الهی دارد که آقا غلام زمان شهادت پسر دایی اش را با احساسات درونی به رشته تحریر در آورد .

img_1054.jpg

محمد(غلام)ابوالحسنی به همراه همسرش سرکار خانم محمودی

هنگام تهیه متن همسر مکرمه اش حاجیه خانم محمودی(دختر عموی چهار نفر ازشهیدان محمودی) نیز همنوا با شوهرش اشک ریختند و به نشان تبرک بر قلب هایشان کشیدند تا از شفاعت این راد مرد بزرگ شفاعت جویند .

===-===

... حسین انصاری فرزند رضا) محلات 1339 شهادت 1365 ) فرمانده گردان محمد رسول الله (ص) و کاظم محمودی جانشین فرمانده گردان بین رزمندگان محبوبیت ویژه ای داشتند .

                        tumacc9j3jjw51u51tp.jpg      0034ansarihosein.jpg                                                   

                                                        شهید حسین انصاری                       شهید کاظم محمودی


دوشنبه 10آبان 1361 برابر با 14 محرم 1403 عملیات محرم با رمز یا زینب(س) طی سه مرحله در محور عین خوش موسیان از توابع دهلران استان ایلام و زبیدات عراق آغاز و تا 16 آبان با موفقیت به پایان رسید .

t8xr84jzjkevo35yzt.jpg

از راست : شهید کاظم محمودی ، شهید مظاهر لطفی ، محمد(غلام)ابوالحسنی


سردار پاسدار مظاهر لطفی اهل شهر نراق فرمانده یکی از دسته های گردان وابسته به تیپ 17 علی بن ابیطالب(ع) تاریخ 11/8/1361 آسمانی شد و شهادتش به تایید فرشتگان رسید . علاوه بر خودم شش رزمنده دیگر نراقی طی عملیات محرم مجروح شدند : مرتضی فروغی ، تقی باقری ، علی کمره ای ، هادی ایزدی ، سید مرتضی میرسلطانی و علی کاظمی .

125 (2).jpg

سردار پاسدار کاظم محمودی اهل شهر نراق شش روز در عملیات محرم حضور داشت و با درایت فرماندهی منطقه عملیاتی را عهده دار بود . سرانجام تاریخ 16 آبان 1361 فرا رسید و حدود ساعت 30/21 بر اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به سرش در همان لحظات اولیه به شهادت رسید .

image7812.jpg

    پیکر مطهر سردار شهید کاظم محمودی

پیکر مطهر او را به ستاد تخلیه شهدای لشکر امام حسین علیه السلام در نزدیکی بیمارستان صحرایی که در بین تپه های عین خوش نزدیکی سه راه دهلران و موسیان قرارداشت انتقال داده بودند. من نمی دانستم پیکر پاک او را به آنجا برده اند ، تصورم این بود که جنازه مطهرش را به ستاد تخلیه شهدای تیپ علی ابن ابیطالب(ع) انتقال داده باشند .

107.jpg

بنده مسئول تعاون گردان بودم و بعد از راست و ریست کردن کارهایم به ستاد تخلیه شهدای تیپ 17 علی ابن ابی طالب(ع) که بعد ها به لشکر ارتقاء یافت رفتم تا برای آخرین بار او را ببینم و برای همیشه با او خدا حافظی کنم .

scan0111.jpg     59.jpg

شهید کاظم محمودی درزمان خدمت مقدس سربازی

 

بغضی نفس گیر گلویم را فشار می داد ولی اشکم جاری نمی شد . با سرعت رانندگی می کردم تا خود را به مقر و ستاد تخلیه شهدا ی تیپ علی ابن ابیطالب(ع) رساندم . سریع از تویوتا پریدم پائین و افتان و خیزان خود را به کامیون های یخچالدارکه روشن و در کنار هم بطور منظم پارک شده بودند رساندم . در همین حین چند نفر از برادران مسئول تخلیه شهدا از چادر صحرایی به استقبالم آمدند .

1 (105).jpg

یکی مرا با اسم صدا زد ولی من او را نشناختم و از احوال رزمندگان سوال و احوالپرسی کرد . با دست دادن و روبوسی با تک تکشان ، گفتم آمدم تا آخرین بار با کاظم خداحافظی کنم ، با تعجب وصف ناپذیری با کمی مکث مگر ... الله اکبر ... مگر سردار کاظم شهید شد ؟ گفتم آره مگر او را اینجا نیاورده اند ؟

28.jpg

با چهره های اشک آلود جملگی گفتند نه . مطمئن شدم پیکر مطهر او را به ستاد تخلیه شهدای لشکر امام حسین(ع) برده اند . عجله داشتم تا به آنجا بروم آبی برایم آوردند و اطلاعاتی پرسیدم که از خطوط مقدم چقدر شهید آورده اند ؟

0017.jpg

آنان نیز سوال هایی از اوضاع خط و موفقیت های عملیات پرسیدند . زود از آنان خداحافظی کردم مرا تا کنار ماشین همراهی و بعد از حرکت هم دست تکان می دادند و از آئینه ماشین آنان را بر انداز می کردم . همه ی این همراهی و بدرقه با حزن و اندوه بخاطر شهادت کاظم بود که با من همدردی می کردند.

1 (102).jpg

با اینکه مقاوم بودم در این زمان بغضم عین گلوله توپ ترکید با صدای بلند اسم پدر و مادر و برادران کاظم بخصوص اسم شهید عبدالله محمودی برادرش به زبانم جاری می شد ؛ مثل ابر بهار اشک می ریختم در غبار حاصل از سرعت ماشین به ستاد تخلیه شهدای لشکر امام حسین(ع) رسیدم .

1 (114).jpg

پیکر شهدا را که از خطوط مقدم درگیری و بیمارستان صحرایی می آوردند بطور منظم و مرتب با احتیاط کامل چینش می کردند به نحوی که لباس و نشانه های شناسائی و مدارک هویتی همراه شهدا محفوظ و مشخص باشد تا در شناسائی و محل اعزام مشکلی بوجود نیاید .

35.jpg                                                                 

سرداران شهید کاظم محمودی و مظاهر لطفی


با کمال خوشروئی و محبت با من برخورد کردند . وقتی خواسته ام را مطرح کردم آنان زود سردار کاظم را شناختند و گفتند در حدود دو ساعتی است که پیکر مطهرش را در کامیون یخچالدار گذاشته اند .

125 (16).jpg

در مقابل درخواست من گفتند که روی پیکر سردار شهدای دیگری گذاشته اند و امکان جابجائی تابوت ها وجود ندارد و برای اطمینان من درب اطاق کامیون را باز کردند و مایوس از رویت او شدم .

69.jpg

خوب یادم هست پیکر کاظم دو ردیف جلوتر و از کف ردیف چهارم بود . مسئول گفت برادر ابوالحسنی درکت می کنیم ولی می بینی که امکان تکان دادن تابوت ها سخت است .

96.jpg

با دیدن اوضاع و احوال دیگر اصرار نداشتم ولی انگار برای دیگر برادران هم مسبوق به سابقه بوده که برادرانی بخواهند فرزند و یا پدر و یا برادر و یا اقوام و دوستان خود را برای آخرین بار ببینند و چنین مشکلی پیش رو داشته باشند .

125 (11).jpg

از چهره شان مشخص بود که من زود راضی شدم و همینکه درب کامیون را می بست با تمام پیکر شهدا و پیکر کاظم دست تکان دادم و خداحافظی کردم و در وجود خودم یک احساس رضایت داشتم ؛ انگار برای آخرین بار او را دیده ام ؛ آخر خیلی به هم وابسته بودیم و جدائی از دوست و فامیلی که سالیان سال با هم بودیم برایم سخت بود .

                           image7869.jpg     scan0099.jpg                                                

یاد صحبت های روز قبل از عروجش افتادم که رو کرد به من و گفت پیش برادرم عبدالله می روم و تو باید صبور باشی چون برای همیشه از تو دل می کنم .

125 (10).jpg

آخر الامر با کلی غم و حسرت از پیکر سردار و برادران مستقر در ستاد تخلیه شهدا خداحافظی کردم و رفتم بطرف ماشین تویوتا ، اما اینبار آرام و آهسته همچنانکه نگاهم به عقب کامیون های یخچالدار که بدن های پاک بهترین مردان خدا را درخودشان جا داده بودند و پدر و مادران و خواهران و برادرانشان خبرنداشتند که چند روز آینده باید شنونده چه اخباری وشاهد چه صحنه های باشند .

125 (15).jpg

سوار ماشین شدم و به عقبه جبهه رفتم و مهمات و گونی خالی برای سنگر سازی و دیگر ملزومات را بارگیری و به طرف خطوط مقدم حرکت کردم .

scan0087.jpg

وقتی بطرف خط مقدم باز می گشتم نیروهای ارتش متجاوزعراق منطقه را از زمین و هوا گلوله باران و بمباران می کردند .

129.jpg

درهمین حین پاسدار رضا اسماعیلی فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات و پاسدار علی رعیتی راد نراقی از فرماندهان بزرگوار را دیدم که از این اتفاق غمگین بودند .

94401886620938998574.jpg

آنها گفتند آمده بودیم تا سردار کاظم را از جبهه به محلات بازگردانیم زیرا وی را برای فرمانده عملیات سپاه در شرف تشکیل شهرستان دلیجان در نظر گرفته بودند . باید در مقابل معیشت الهی تسلیم بود ...

 

79231267480984377691.jpg

محمد(غلام) ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق07/07/1393

 

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۱
سلحشوران شهر نراق

سال 1367 سال پایان جنگ بود و ما هم توفیق داشتیم در رکاب پیشکسوتان باشیم . محل استقرار ما داخل یک روستایی ما بین کرمانشاه و اسلام آبادغرب بود.

29446425328633060411.jpg

احمد مرادی

یک روز صبح من و آقایان ابوالفضل عابدی فرزند قنبر و غلامرضا حسینی فرزند شعبانعلی از رزمنده های نوجوان شهر نراق تصمیم گرفتیم برای استحمام و خرید مایحتاج به کرمانشاه برویم.

                      1 (32).jpg                                           02.jpg

                                                       غلامرضا حسینی                                                            ابوالفضل عابدی

این کار احتیاج به مرخصی ساعتی داشت تا دژبان اجازه خروج دهد . پاسدار محمد رضا عابدینی همشهری ما فرمانده گروهان بود به ما 4 ساعت مرخصی داد یعنی باید ساعت 12 داخل پادگان باشیم .

 رضا عابدینی (2).jpg

                                                                                                                                                 محمد رضا عابدینی

به راه افتادیم و با ماشین های تویوتا به شهر کرمانشاه که آن زمان باختران هم می گفتند رسیدیم .اول رفتیم به میدان اصلی شهر که یک حمام در آن قرار داشت به اسم حمام رضوان. این حمام ساعتی بود و بعد از ساعت مقرر پول اضافی درخواست می کرد .

 4nnf_1_(7).jpg

ما هم مجبور بودیم خودمان را گربه شور کنیم و خارج شویم. بعد از استحمام برای گردش به پاساژهای شهر سر زدیم. غلامرضا حسینی داخل یکی از مغازه های داخل پاساژ رفت و هراسان با رنگ پریده خارج شد .

1 (59).jpg

غلامرضا حسینی

من و ابوالفضل عابدی که این حالت او را دیدیم پرسیدیم چی شده ؟ هیچی نمی گفت. فقط می گفت زود برویم. ما تازه کنجکاو شدیم و فهمیدیم که هر چه هست توی این مغازه اتفاقی رخ داده و داخل آن شدیم .

     13.jpg

                                                                                                                                                  ابوالفضل عابدی

تا چشممان به اطراف افتاد حال ماهم دگرگون شد و مثل غلامرضا پا به فرار گذاشتیم چرا که آنجا آرایشگاه زنانه بود و ما با لباس های بسیجی سرمان را پایین انداخته و رفته بودیم داخل . می ترسیدیم که حالا زنان داخل آرایشگاه سر و صدا کنند و از مردان سبیل کلفت آنجا کمک بخواهند و کتک خوبی نوش جان کنیم.

ui1b_img_6143.jpg 

ولی نمی دانم چرا آرایشگاه زنانه در و پیکر درست حسابی نداشت و فقط یک پرده جلوی آن آویزان بود. گذشت تا اینکه قرار گذاشتیم برای خوردن ناهار به ایستگاه صلواتی که برای رزمندگان در شهر اختصاص داشت برویم ولی برگه مرخصی ما تا ساعت 12 بود و فیش غذا برای افرادی بود که بعد از ساعت 12 مرخصی داشتند. باید ساعت برگه مرخصی را دستکاری می کردیم 4 ساعت را به 14 تبدیل کرده و فیش غذا را گرفتیم و غذا را نوش جان نمودیم .

           hhhh.jpg                                                        9knm_picture_110.jpg

ابوالفضل عابدی                                              غلامرضا حسینی

هنگام خروج به یکباره آقای عابدینی با تعدادی دیگر از کادرهای گردان وارد ایستگاه صلواتی شدند وبه محض دیدن ما سه نفر متعجب شدند و فرمانده گفت چرا شما اینجا هستید؟ اکنون باید در پادگان باشید. چگونه فیش غذا گرفتید؟ برگه مرخصی را بدهید ببینم. یکی گفت دست اون است اون یکی گفت دست من نیست.

  rrree.jpg

دیگر کار از کار گذشته بود و بالاخره برگه مرخصی را از ما گرفت و زمانیکه دید در برگه دست بردیم و ساعت آن را اضافه کرده ایم به آرامی دستش روی گوش غلامرضا نوازش شد  . برگه را به ما داد و گفت چرا اینکار را کردید ما هم گفتیم شما که میدانستی مرخصی های تا 12 را ناهار نمی دهند چرا یک ساعت به ما اضافه ندادی و مجبور شدیم شیطنت کنیم. گفت کار خودتان را کردید حالا بروید تا خدمتتان برسم .

 09748278663206532727.jpg

برای برگشت به پادگان خیلی سخت بود و باید تیکه تیکه سوار ماشین ها می شدیم. همان لحظه به فکرمان افتاد که به محمد رضا عابدینی بگوییم ما هم با شما بر می کردیم . شده بودیم مثل گدایی که توی ده راهش نمی دهند سراغ خانه کدخدا را می گرفت.  آقای عابدینی چاره ای نداشت بعد از کمی نه گفتن و کلمات قلمبه سلمبه ، راضی شد و به خاطر اینکه دیگر نیروهای گروهان از موضوع بو نبرند ما حرفی نزدیم و او هم صدایش را نیاورد.

etdv_img_5857.jpg

جانباز احمد مرادی فرزند علی محمد اهل شهر نراق 31/06/1392

 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۱
سلحشوران شهر نراق


 

http://upcity.ir/images2/00608087244020894576.jpg

جشن عید غدیر خم در مسجد جامع شهر نراق سال 1381

ایستاده ها از راست : سید معبود پورشرف هاشمی فرزند... سید...حسینی فرزند سید محسن مرحوم سید علی(سید غلامرضا) جوادی فرزند سید ماشاءالله سید ابوالفضل جوادی فرزند سید ماشاءالله سید روح الله حسینی فرزند سید محمدمهدی یوسفی فرزند عباس غلامحسین حیدری فرزند علی محمد داود حبیبی فرزند اکبر

نشسته ها از راست : سید احمد موسوی فرزند سید مهدی سید محمد میرسلطانی فرزند سید ابوالفضل سید ماشاالله جوادی فرزند سید جوادسیدجواد جوادی فرزند سید ابوالفضل  سید نصرت الله باشی فرزند.... سید احمد باشی(موسویان) فرزند سید کاظم قدرت الله کمره ای فرزند محمدرضا  – ناشناس سید جعفر میرسلطانی فرزند سید محمود سید غضنفر باشی فرزند سید کاظم سید حسین هاشمی فرزند سید علی حجت الاسلام علی محمد مهدیزاده نراقی فرزند ابوالفضل سید غلامرضا باشی فرزند سید کاظم مرحوم سید جمال موسوی فرزند سید مصطفی

 

87078295494823112933.jpg

برگزاری آیین های عاشورایی در شهر نراق و مراسم علامت گردانی سال1369

عکس های قابل مشاهده : علی اشرف عضایی فرزند عباس علیرضا عضایی فرزند عباس مرحوم ابراهیم عضایی فرزند ماشاءالله

 

77364512434446175245.jpg

مزرعه آقا در شهر نراق - سال 1374

از راست : مرحوم علی عابدینی فرزند محمد - سید ابوالفضل میرسلطانی فرزند سید قاسم

نفر جلو : سید محمد میرسلطانی فرزند سید ابوالفضل

96537401614249538910.jpg

 

مهد کودک شهر نراق - سال 1376

 

24537399931998573451.jpg

 

 آیین عاشورایی عزاداری محرم در شهر مذهبی نراق و اجرای مراسم کفن پوشان ظهر عاشورای سال 1371

عبور هیئت کفن پوشان از مقابل شهرداری نراق

34309016375430932238.jpg

 

تشییع پیکر مطهر چهار شهید شهر نراق طی عملیات فتح المبین تاریخ 13 فروردین 1361

مرحوم غلام محمد عباسی فرزند ماشاءالله شگرگذار خداوند با در دست داشتن شاخه گل به استقبال جنازه دستهِ گلش مهدی می رود .
چهار شهید نراق در فتح المبین : سید غلامرضا باشی عبدالله محمودی ابوالفضل بیابانگرد مهدی عباسی

عکس های قابل مشاهده از سمت راست : مرحوم یوسف قجری فرزند محمود(پدر سردار شهید محمدعلی قجری) مرحوم شکرالله اکبری فرزند رضا حمید اشرفی فرزند نادرعلی مرحوم سید محمد موسوی فرزند سید آقامیر مرحوم قاسم یوسفی فرزند رضا علی آقا بیابانگرد فرزند غلامرضا(علی اکبر) سید علی موسوی فرزند سید حسین

42611572837660423340.jpg

صعود معلمان شهر نراق به کوه اُل -  سال 1351

نفر چهارم از سمت چپ مرحوم ماشااله رحیمی فرزند اسکندر

نفر نشسته سید مصطفی غفاری فرزند سید محمود

dr79i.jpg

دانشگاه آزاد اسلامی واحد نراق - سال 1371

از راست : رضا(حمید) قاسمی فرزند حسن - عزیزالله فروغی فرزند ابراهیم - اکبر نوری فرزند ... - مهدی آعلی فرزند ماشاالله - علی اکبر پیشه ور فرزند نعمت الله - حجت الاسلام علی اکبر حیدری نراقی فرزند حسین - مرتضی رادفر فرزند شکرالله - سید محسن حسینی فرزند سید حسین - اسماعیل عضایی فرزند ابراهیم - سعید رمضانی فرزند.... - سید جمال موسوی فرزند سید محمد - علیرضا حیدری فرزند سلطانعلی

75470289625801190189.jpg

بهشت آباد ( آبشتا) - نراق - سال 1381

ایستاده از راست : علیرضا اشرفی فرزند اکبر - جواد بهجتی فرزند محسن - سید مسعود موسوی فرزند سید هادی - محمدرضا بهجتی فرزند محسن - سید میثم میرقاسمی فرزند سید جواد

نشسته از راست : مرتضی (موسی) خاکی فرزند ابوالفضل - حسن قجری فرزند رمضان - حمید رضی فرزند گل محمد

33844987477654665147.jpg

 

طبیعت شهر نراق - سال 1359

از راست : مهدی قجری فرزند یوسف - محمد صادقی نراقی فرزند حسین رحمت - ابوالفضل قجری فرزند رحمت الله - مرحوم محمد قجری فرزند رحمت الله - عباس صادقی نراقی فرزند حسین رحمت - علی قجری فرزند رحمت الله

89403185690497242786.jpg

 

مزرعه محمد آباد شهر نراق سال 1356

نفر جلو : ماشاءالله یوسفی فرزند قاسم 

محمد (غلام) ابوالحسنی فرزندعزت الله -سیف الله شریفی فرزند اسماعیل - حسین نباتی فرزند مندعلی

 

ytyt.jpg

گروه تأتر دبیرستان حاج عباس معصومی شهر نراق تحت عنوان « مردی که مرده بود خود نمی دانست»  - سال 1355

ایستاده از راست : غلام مظفری فرزند عزیز - علی عضایی فرزند ابراهیم - عباس رضایی فرزند غلامرضا - کاظم محمودی فرزند علی (شهید) - حسن طالبی فرزند سلطانعلی - فرهاد خسروی فرزند غلامرضا - مرحوم سید عباس حسینی فرزند سید حسن - کیقباد غلامی اهل شمال (معلم)

نشسته از راست : حسین شریفی فرزند حسن - سید غلامرضا موسوی فرزند سید حسین - سید مهدی میرسلطانی فرزند سید جعفر - سید غلامرضا موسوی فرزند سید محمد - جعفر کریمی فرزند اکبر

25022984547015745688.jpg

گلزار شهدای شهر نراق - سال 1370

مراسم استقبال از دکتر عبدالله جعفرعلی جاسبی فرزند اسکندر ریاست وقت دانشگاه آزاد اسلامی و هیئت همراه به نراق

 

 

 

 این عکسها گویای خاطرات قشنگ زندگی است .خاطراتی که هنوز با وجود گذشت سالها از آن  بوی تازگی و عطر خوش مهربانی می دهد . هنوز هم که هنوز است وقتی  آلبوم خاطرات آن روزگار را مرور می کنیم اشک شوق و لبخند دلنشین  دوستی با هم در می امیزند و ساعت ها وقتمان صرف مرور این خاطرات می شود.

 

خاطرات خوش گذشته را با هم ورق می زنیم تا.............

 

 

سایت سلحشوران شهر نراق

 

 

۰ نظر ۱۱ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۹
سلحشوران شهر نراق

سوم فروردین 1347 در شهرستان دلیجان استان مرکزی کودکی متولد شد که نامش را حسین نهادند .

28516699378021616518.jpg

شهید حسین سعادت

 

پدرش خیرالله سعادت فرزند ماشاءالله متولد 1307 و مادرش ماه منیره مقدم پورآزرانی فرزند علی احمد متولد 1312 هر دو اهل روستای آزران از توابع شهر بَرزک در 72 کیلومتری شهرستان کاشان استان اصفهان می باشند که سال 1342 به شهرستان دلیجان نقل مکان نمودند .

771967754577420912.jpg
دو پسر دیگر این خانواده نورالله و داود سعادت و چهار دختر نیز دارند . این خانواده اقوام و فامیل هایی نیز در شهر نراق دارند . خانم مقدم پور در تاریخ 26/09/1382 به رحمت خداوند پیوست و در قطعه خانواده های شهدا جنب گلزار شهیدان دلیجان به خاک سپرده شد

.jpg

 

آقا خیرالله که قبلا به شغل کشاورزی مشغول بود پس از فوت همسرش با خانم صغری محمدی اهل نخجیروان محلات ازدواج و همچنان در دلیجان به زندگی ادامه می دهند .  حسین سعادت برای کسب دانش سال 1354 به مدرسه رفت و خرداد ماه سال 1361 از دبستان حافظ دلیجان گواهینامه پایان تحصیلات ابتدایی دریافت نمود .

3015748967874381832.jpg

وی آرام و قرار نداشت و با اینکه محصل بود ولی اوقات فراغتش را به کاشی کاری ساختمان می پرداخت . تحصیلات اول راهنمایی را در سال 1362 با موفقیت سپری می کرد که ارتش متجاوز عراق به اشغال گری اش بر علیه ایران ادامه داد و اینجا بود که حسین درس و مدرسه را رها و در سن 15 سالگی وارد عرصه جهاد گردید .حسین به رهبر کبیر انقلاب آیت الله سید روح الله خمینی(ره) عشق می ورزید و به ندای هل من ناصرا ینصرنی حسین زمان گوش فرا داد و راهی جبهه های حق علیه باطل گردید .

5805271394991643535.jpg

محل اولین جبهه وی منطقه عمومی شهرستان بانه استان کردستان بود که آنجا رزمندگان در دو جبهه یکی مقابله با تهاجم مرزی و هوایی ارتش عراق و دیگری مقابله با تجزیه طلبان گروه های کم خردی مثل دمکرات و کومله فعالیت داشتند . دو تن از همسنگران ایشان آقایان علی اکبر پیشه ور فرزند نعمت الله اهل شهر نراق و محمد مصلحی اهل روستای ورکان از توابع شهرستان کاشان استان اصفهان می باشند پیشه ور می گوید : اواسط سال 1362 در جبهه بانه داخل سنگر بودیم که در اثر سهل انگاری تیری از تفنگ مصلحی به سمت سعادت شلیک شد که لابلای پتوها گیر کرد و آسیبی وارد نساخت و آن روز خداوند نخواست به این شکل مشکلی برای حسین به وجود بیاید .

kjjjjjjjjjjjjjjjj.jpg

حسین با دوستانش دی ماه 1363 از ناحیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دلیجان با لباس بسیجی راهی جبهه شد و اینبار جبهه های جنوب کشور و استان خوزستان به نامش رقم خورد . حسین سعادت با سلحشورانی از شهرهای دلیجان ؛ محلات و نراق و روستاهای تابع در پدافندی جبهه طلائیه استقرار یافتند .


رزمنده جانباز محمد کمالی فرزند رمضان اهل شهر نراق اظهار می دارد :

در جبهه ویران شده و مرزی طلائیه از توابع هویزه استان خوزستان در لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) با نیروهای ارتش متجاوز عراق نبرد می کردیم . تاریخ 03/12/1363 بیست روز به عملیات بدر مانده بود که خمپاره دشمن در سنگر ما فرود آمد .

70427695367119721849.jpg    img_2241.jpg

محمد کمالی

ترکش از ناحیه کمر و ستون فقرات به من آسیب زد و همزمان یکی از رزمنده های دلیجانی به نام حسین سعادت فرزند خیرالله نیز به شدت مجروح و از ناحیه ران پا به پایین مجروح شد . حسین را می شناختم چون اقوامی هم در نراق داشت و خانواده اش اهل آزران کاشان می باشند و پنجاه سال پیش به دلیجان آمده اند . حجم آتش دشمن زیاد و سنگین بود ولی در آن شرایط دشوار دو نفر از رزمنده های شهرستان محلات به سمت حسین سعادت آمدند و بدن مجروحش را با مشکلات عدیده جمع و جور کردند و با برانکارد تا پای قایق ها انتقال دادند .

2913147396763396124.jpg

من هم با اینکه مجروح بودم کمی به حسین کمک کردم و با هزار بدبختی با کمک دوستان و حمل با برانکارد تا قایق ها منتقل شدم . دژی که ما استقرار داشتیم با کمبود دارو و درمان مواجه بود و حتی مُسَکِن و یا آمبولانس به سختی پیدا می شد . قایقران من و حسین را به خشکی یا همان پد رساند که در آنجا سردار قدرت الله کمره ای فرزند رمضان اهل شهرنراق (1340 شهادت1367) را بر حسب اتفاق دیدم و کمی به ما کمک و روحیه داد . ما را با آمبولانس به بیمارستان صحرایی خاتم الانبیاء منتقل کردند که بعد از جزیره مجنون قرار داشت .

5788798607054026964.jpg

اقدامات اولیه درمان روی ما دو نفر انجام گرفت و با آمبولانس به بیمارستان شهید مجید بقایی اهواز مرکز استان خوزستان روانه شدیم . من و حسین تا اینجا با هم بودیم . وضع سعادت به گونه ای بود که سریع او را به اتاق عمل بردند و بعد از تلاش دکترها برای بهبودی بیشتر به بیمارستان دیگری در اهواز منتقل گردید . حال عمومی حسین وخیم شد و لاجرم جهت اقدامات بیشتر پزشکی با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری گردید .

total1 copy 170.jpg 

من نسبتا بهبود یافتم و مرخصی استعلاجی گرفتم تا به زادگاهم نراق بازگشته و دوره نقاهت را سپری کنم ولی به جهت نیاز به نیرو در دژ طلائیه و بالا نگه داشتن روحیه همرزمان و احساس مسئولیت به اصرار خودم مجددا به خط مقدم بازگشتم و تاریخ 23 اسفند 1363در عملیات بدر شرکت نمودم .

.jpg

در هر حال نگران وضعیت دوستم حسین بودم تا اینکه پس از 33 روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ سرخ به دلیل عفونت های زیاد پاهایش در بیمارستان مصطفی خمینی تهران تاریخ 7 فروردین 1364 به آرزویش شهادت نایل آمد . پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه توسط مردم مومن و شهید پرور در گلزار شهیدان شهرستان دلیجان آرام گرفت . پسر عموی شهید به نام عمران(عمرانعلی) سعادت فرزند غلامعلی متولد 1342 تاریخ 25اسفند 1364 طی عملیات والفجرهشت در اروند رود به شهادت رسید و در گلزار شهدای آزران کاشان خاکسپاری گردید .

99729836657160621006.jpg

     شهید عمران سعادت

پسر عمه شهید به نام علی رودی فرزند حسن در مرداد 1367 اواخر جنگ عراق بر علیه ایران طی عملیات مرصاد در جبهه اسلام آباد غرب در مصاف با اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) شربت شهادت نوشید و در گلزار شهیدان شهرستان دلیجان دفن شد .

81865339858564020250.jpg

      شهید علی رودی
وصیت نامه شهید حسین سعادت فرزند خیرالله اهل شهرستان دلیجان
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام ودرود بی کران بر امامی( خمینی کبیر) که حسین گونه فرمودند که جبهه ها را خالی نگذارید و کمک به رزمنده ها کنید ودر راه خدا جهاد کنید .ای خالق بی همتا می دانم که به خودم ظلم کردم و بنده خوبی برایت نبوده ام .احکامت را زیر پاگذاشتم و یا به آنها بی اعتنا بودم یا اینکه سَبُک شمرده ام و شُکر هیچیک از نعمت هایت را به جا نیاورده ام ، خدایا مرا حلال کن و مرا در نزد خود قرارده .

5560424542076111772.jpg

ای مردم مسلمان وغیور پرور انقلاب اسلامی با ضد انقلاب با قاطعیت برخورد کنید .
خداوندا خانواده مرا خشنود بگردان .
خداوندا اگر من شهید شدم با شهدای انقلاب در یک خط قرار ده .
خداوندا اگر من به کسی ظلم کرده ام مرا ببخش .
خداوندا من که قدم در راه حق برداشته ام پس چه خوب است که شهادت نصیبم کنی .
خداوندا کسانی که ضد انقلاب هستند نابودشان کن .
ای مردم با رهبر کبیر انقلاب(امام خمینی) خوب باشید و جبهه ها را خالی نگذارید .رزمنده ها را تنها نگذارید و در نمازتان رهبر وامام را دعا کنید . خداوندا امامی که قلب میلیون ها انسان مستضعف است را تا ظهور حضرت مهدی(عج) نگهدار و به مستضعفان جهان یاری بده .

49207125176922830.jpg

من حالا چند کلمه با پدر ومادر و دوستان صحبت دارم : ای پدر ومادر گرامی ؛ اگر من شهید شدم به هیچ عنوان گریه نکنید، خواهرانم زینب وار رفتار کنید . پدر ومادر گرامی؛ اگر شما بخواهید گریه کنید باید گریه ای بکنید که مشت محکمی به دهان ابر قدرتها باشد .
مادر جان شیری که به من دادی را حلالم کن ؛ شبها که کنار گهواره من بیدار مانده ای حلالم کن. خواهران وبرادران گرامی : اگر من برای شما برادر بدی بوده ام مرا حلال کنید ؛اگر من به شما بی اعتنا بودم مرا ببخشید .دوستان من شما بروید ودرس بخوانید وآن درس که شما می خوانید مشت محکمی خواهد بود به دهان ابر قدرتها .

2587805021641957773.jpg


مادر جان به خواهرانم بگو اگرمن شهید شدم گریه نکنید و با مردم خوب رفتار کنید

مادر جان من آماده ام که شهید بشوم و شما در هر شب جمعه به گلزار شهدا بروید وروح من ودیگرشهدا را شاد گردانید .
مادرجان ؛ به برادران و خواهران بگو که در نماز جمعه و دعای کمیل ودعای توسل شرکت کنید و شرکت در نماز جماعت مشت محکمی به دهان آمریکاست ؛ پس در این مجلس ها شرکت کنید .پدر جان آیا می دانید خدا امانتی پیش شما داشت و آن امانت من بودم ؟ آیا می دانید خدا از آن امانت یک امانت خوبی می خواست ؟ مثلا در راه خدا جهاد کنیم ؛ نماز بخوانیم .

2433664440965020210.jpg


پدر جان ؛ می دانی که چه شیرین است در خون خویش غلتیدن و نهال اسلام را آبیاری کردن ؟پدر جان حالا این امانت در راه خدا می خواهد جهاد کند و در راه خدا شهید شود که هم خدا از او راضی باشد و هم شما .اگرمن شهید شدم جنازه ام را به پدر ومادرم نشان دهید که آنها از من راضی شوند .
در آخر هم می گویم سیاه به تن نکنید ؛ گریه نکنید ؛ دعا برای جان امام و رزمندگان و شبهای جمعه گلزار شهدا بیایید .ای مردم شما در راه خدا جهاد کنید و بپا خیزید

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
متن وصیت نامه حسین سعادت 1363/10/17 شمسی                                                         

 

 996203194458552987.jpg                             


                                                                                                                                        شهید حسین سعادت فرزند خیر الله

مدت عمر : 17 سال محل دفن:گلزار شهیدان دلیجان
محل تولد :دلیجان تاریخ تولد :3/1/1347
محل شهادت:طلائیه تاریخ شهادت:7/1/1364

 

 

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۱
سلحشوران شهر نراق

اقوامم در کرج و تهران سکونت دارند و تابستان ها که از تحصیل در دبیرستان حاج عباس معصومی نراق تعطیل می شدم یک سری به آنان می زدم .

1 (23).jpg

حاج حسین نباتی

31 شهریور 1359 و آخرین روز تابستان بود و قصد داشتم به زادگاهم نراق برکردم که ارتش رژیم بعث عراق مراکز چندین شهر از جمله فرودگاه مهرآباد تهران را بمباران و جنگ را بر ایران تحمیل نمود .

73591510946797334656.jpg
با پسر دایی اسماعیلم به نام محمود یوسفی قرار شد به شرط اینکه من راننده باشم با ماشین نیسان به سمت محل های مورد اصابت موشک ها برویم . آنقدر هرج و مرج شد که اغلب جاده ها بسته و تردد با مشکل مواجه گردید .

1 (28).jpg

حسین نباتی در سالهای دفاع مقدس

ما به سمت اکبرآباد کرج رفتیم که بین راه هوا تاریک شد و نیروهای گشتی مرتب از رانندگان درخواست می کردند چراغ ماشین هایشان را خاموش کنند تا به اصطلاح دوباره هواپیماهای متجاوز عراق بمباران نکنند .

img_0364.jpg

در همین اثنا یک عابر را زیر ماشین گرفتم و نقش بر زمین کردم . آمدیم پایین و دیدیم مردی غرق در خون است و حسابی ترسیدم . محمود داد زد نگاه کن وانت بار قرمز بود که داره فرار می کنه .

1 (43).jpg
مصدوم را توی ماشین انداختیم و بردیم بیمارستان کسری و 180 تومان خرجش کردیم  . حالش که نسبتا خوب شد به او گفتم ما داشتیم گشت می دادیم که مشاهده کردیم توی جاده افتادی . بگو ببینم چه اتفاقی برایت رخ داد ؟ گفت خدا از تقصیراتش بگذره راننده یک وانت بار قرمز رنگ مرا زیر گرفت و از صحنه فرار کرد تا شما آمدید و به من خدمت کردید .

1 (72).jpg

از راست : حسین نباتی، شهید مندعلی نباتی ؛ سردار شهید مظاهر لطفی

دنیا با همه بزرگی اش باز هم کوچک است چون تابستان دو سال بعد توی میدان کرج نزد دایی ابوالفضلم ایستاده بودم که آن فرد مصدوم را دیدمآثار13 بخیه روی صورتش نمایان بود . به او گفتم شما دو سال قبل و در اولین روز جنگ تو جاده اکبر آباد تصادف نکردی و همه مشخصات حادثه را گفتم . او متعجب شده بود و گفت مثل فالگیرها حرف می زنی . نهایتا به ایشان گفتم آن فردی که با ماشین به تو زد من بودم و وانت قرمز رنگ یک شیطنت بود .

gcc.jpg

حانباز حسین نباتی فرزند مندعلی اهل شهر نراق18/12/1391

 
۰ نظر ۰۹ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۷
سلحشوران شهر نراق

شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان در استان مرکزی واقع است . زبان مردم شهر نراق فارسی است ولی گویش های متفاوتی بین آنان رایج است.

10313838_556436244472297_5902525976917297584_n.jpg

تعدادی از اصطلاحات که بیشتر در قدیم بین مردم بیان می شد را به دوستاران فرهنگ زادگاه دوست داشتنی و زیبایمان تقدیم می کنیم :

 

عابور بخیر : کجا میخواهی بروی                         آسه : یواش

 آسمون قرمبه : رعد و برق                                آغوندن : فشار دادن

 بِکَپ : بخواب                                                     بیاقون : فشار بده

 بِچَپون : فشار بده                                             تُوجه : سبد بافته شده از ساقه گندم

 تَرکه : باریکه شاخه درخت                       روئه : وسیله ای جهت پایین ریختن بادام و گردو

هرش : دفعه ، مرتبه                                 چَنغَذه : چه مقدار

اَنقَذه : این مقدار                                         سُقُلمه : مُشت

مَزَنه : میزان ، قیمت                                   تُرشباله : آبکِش

جَخدی : تازه ، الان                                      جَخدَم بلا : همین الان

بَرکَش : جابجا کردن                                    چِقوله : اندک

پَرقاشه : کم                                               یَبار : یکبار

پَسّا : دفعه                                                 لیسَغَن : سبک سری کردن

10509517_1476125342626881_7434317052379838789_n.jpg

 تلیده : له شده                                               لَقَت : لگد الاغ

 پابرنه : پابرهنه                                                پَک و پوز : لب و دهان

 پِخ : ترساندن                                                  دَن یابه : خمیازه

 دَرگیرونه : خار و خاشاک جهت روشن کردن آتش      

 دَس به آب : توالت                                            سِرکو : هاون

 سیفال : ساقه گندم و جو                               سُده نار : سرما خوردگی شدید                    

مِس مِس کردن : کاری را با حوصله زیاد انجام دادن

واردی کردن : شوخی کردن                             تَحر و جوش کردن : ایحاد ناراحتی

جِلَغ : بی مزه و سبک                                     کَماشدون : نوعی قابلمه مسی

اجباری : سربازی                                           دُوری : بشقاب

حَرَّمَه ای : هرج و مرج                                   اَلِنگاز : معطل

قاشق پَسا کردن : همکلام شدن                    پخته خوره : تنبل و آماده خور

جَلَب : بدجنس                                              دَرق : صدا

پِِلون پِلون شده : نوعی دشنام                       یتیم غوره : نوعی دشنام

حروم زاده گری : زیرکی بیش از حد                مِجری : صندوقچه

1947955_10201537791148111_781622979_n.jpg

هیشا سقط مرده : فرمان ایست به الاغ

 شَفتر : شبدر                                                    شاپره : پروانه

 دوکونه : لگد الاغ همزمان با دو پا                        چاچَپ : چادر شب

 چراغا کور کن : چراغ یا برق را خاموش کن           چوسونک : سوسک صحرایی

دِشنوم : دشنام                                                    دِشمون : دشنام

حزب اللهی سخت : مذهبی شدید                         پِرَخه جاری : جای فراخ

بِش کَش برویی : سرسری انجام دادن کار             گُنده : غذای سگ

سِمِنت : سیمان                                                 نَرمَ مولَه ای : زیرکی

ایشدی : ایستادن کودک                                     به چَشم کشیدن : اهمیت دادن

گَل : وسط ، میانه                                              قلا : زیر گلو

سوراخ و بِرین : نقاط مخفی داخل منزل               آلّا : زود باش   

1897803_10201537935231713_1773287265_n.jpg

چُلاغ : دست و پا شکسته                           جونم مرگ شده : جوانمرگ شدن

چوخط : چوب خط برای حسابرسی              بابجیدا : با وجود اینکه

چِمدُنم : نمی دانم                                       ناتالی : شکم

گاس : شاید                                              سنگلخده : سنگلاخ

 چس بارش نکن : لوسش نکن                    کلوپه : متلک

 اسکنو : سکسکه کردن                             خَرتپون: پُر و انباشته

 عَم قِزی : دختر عمه                                 دایی قِضی : دختر دایی

آخاله : پسر خاله                                       آغ عمو  : پسر عمو

سَرِش میشه : درک کردن موضوع              زوک زوک کردن : دل دل زدن

زَغون کردن : خوردن غذا با ناراحتی              پا گرفته : توانایی ایستادن

کِ تا کِ : از زمانی تا زمان دیگر                     اِنجَه اِنجَه شی : تکه تکه بشوی

1800226_1428235367415879_70504080_n.jpg

خَسرو : مادر زن                                   به کوه جستن : حاشا کردن

 پاشید : پخش شدن                             قوتولو : چاق و فربه

 پاشیدون : بلند شدن                            بو : رتیل

 غاذی : ساندویچ صبحانه                    چٍنگول : نیشگون

 رُنَکی : تسمه ای که به پشت پالان چهارپا بسته میشود

 کَردو : اصطلاحی در تقسیم بندی مزارع کشاورزی به قطعات کوچکتر

  کُنه : پارچه بی ارزش                        شُورَه : پارچه بی ارزش

قورماست : نوعی غذای محلی             قاتق : نوعی غذای محلی(ماست و شیر)

قُلُمبَه : حمع کردن ، متورم شدن                تحفه تیغال : متاع بی ارزش                

1508002_622992114416184_270726841_n.jpg

کولومه : پل زیر دیوار روی جوی آب                          کُلُم : قفل درب

 کوئنده : چغاله بادام                                                کودو : کدو تنبل

کوله مال : تکه خمیری که از تنور جدا می شود

 کوناله: استخوان لگن                                             جوال : بافتنی ضخیم جهت حمل علوفه

سوک دادن : انگولک کردن                                       سوند : انگولک

گُله : مکان                                                             هلنجاب : شور

1383103_1380666428839440_344455808_n.jpg

گر و گر : تند تند                                                 هلشه : حمله کردن

 شتر کردن : تقسیم خربزه                                 قره مونی بگیری : بمیری   

 مرقونی گرفتن : شلوغ کردن                            طناف : طناب

 باربند : طویله                                                   مورچونه : مورچه

 قناره : نوعی گونی بزرگ                                 خاک و خل : گرد و خاک 

مَجمع : سینی مسی بزرگ                              تُک : نوک هر چیزی

 شید و بِل : رها شدن بر روی زمین                  بِلون و بَلامون : آواره و سرگردان

بی همه کس شده : نوعی دشنام                   یَبارَگیشا کَرده : پررو شدن

حرف کَترَه : سخن بیهوده                               پشم و بُغار : مو

1011056_1428236097415806_570173283_n.jpg

میخ طبوله : میخ آهنی بزرگ که به انتهای افسار الاغ بسته میشود جهت کوبیدن به زمین

 طاقاره : ظرف سفالی بزرگ که قدیم بیشتر در آن خمیر درست می کردند

 وگ : آب دهان                                                   لیباس : ریواس

 نمدُنم : نمی دانم                                               شُله : تنبل و بی خاصیت

 شُوره بَستَنَه : بُقچه لباس                                 بَرغَلتید : غلتیدن

آلَه افتادن : دراز کشیدن                                    پیش اُفتادَه گری : فضولی

آدم همه جا حساب : فرد مورد احترام                  گَلونَه کردن : به نخ کشیدن

بوخواب به جَعدَه : آماده حرکت شو                      نَگیری : انگار

148714_375657915824468_1498748420_a.jpg

هَر دم بیل : همینطوری ، الکی                                   ورزو : گاو نر

 یاده : جاری ، زن برادر شوهر                                     دَن : دهان

یخته : میزان کم                                                         خِرِش گیره : تیغ     

 بِشتَم : به او گفتم                                                         ترشاله : برگه زردآلو

 هَم بَر نَرو : معطل نکن                                             بانکَه : دبه

پَت و پَن : توپول                                                      هَلَه پَرتویی : حرکت های مارپیچ

شَق و رَق : اتو کشیده و مرتب                                دَقَّه ای یَه بار : دقیقه ای یکبار

گربه کوره : بی چشم و رو                                     هَمِش گیرید : اورا احاطه کنید

کُ : که                                                                شَلم بَزاز : دغل کار

253114_335363409908867_676718468_n.jpg

پِرَخ : گشاد                                                  پِرَخَه جاری : جای وسیع و بزرگ

 آله : نصف ، نیم                                           آلشی : اشتباهی

 بوبوئه چشم : مردمک چشم                        بِتَپون : بخور

بِلَّه : گروه                                                    دَلّار : دلال

سَرزیری : سرازیری                                     این دور و پَرا : این اطراف

بِشِش گفت : به او گفت                               یَه پارا : عده ای

بِشِم گفت : به من گفت                               بِلومبون : بخور

امنیه : سرباز                                              تومّون : تنبان ، شلوار

چراغ را فوت کن : برق را خاموش کن           باچِقا : صبر و حوصله

تِرک افتادن : پرخوری زیاد                           مِثِّ : مانند

 

همشهریان دوست داشتنی : اگر شما هم تمایل داشتید اصطلاحات دیگر را معرفی نمایید تا به این لیست بیافزاییم . مواظب باشیم مطالب عامه پسند و در خور شان و فرهنگ شهرمان باشد .

10259740_10201792754002023_7005964682273958172_n.jpg

 

                                                                                                                                                                       وبلاگ سلحشوران شهر نراق

 

 

۱ نظر ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۱:۵۹
سلحشوران شهر نراق

به همت حوزه 2 ثارالله شهر نراق در سی و چهارمین سالگرد دفاع مقدس همایش پیاده روی عده ای از مردم شهر نراق برگزار گردید .

img_3674.jpg

 

پس از پایان دعای ندبه صبح جمعه 4 مهر 1393 علاقمندان در همایش پیاده روی تحت نام از نشان تا بی نشان از گلزار شهیدان تا گلزار شهدای گمنام در دانشگاه آزاد نراق شرکت داشتند. سرگرد مهدی نباتی ضمن تشکر از فرمانده پایگاه بسیج جناب سروان محمد شریفی سخنرانی کوتاهی ایراد کردند .

img_3778.jpg


در پایان مراسم طبق شماره هایی که در اختیار افراد قرار داشت قرعه کشی انجام گرفت و به عده ای جوایزی به رسم یادبود تعلق گرفت .

 

img_3786.jpg


از دست اندرکاران از جمله حجت الاسلام موسوی ، کارکنان درمانگاه حاج شنتیایی و آقای سید حسین حسینی و همچنین از فرماندهی محترم نیروی انتظامی شهرستان دلیجان و پرسنل محترم کلانتری13 شهر نراق که در تمامی مراسم ها به ایجاد نظم و مساعدت در رفت و برگشت ماشین های عبوری زحمت می کشند تقدیر می گردد.  .

download-new-music-1.gif

 

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۵
سلحشوران شهر نراق

پنج شنبه 3 مهر 1393 در آیین های با شکوه هفته دفاع و در ششمین همایش خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس شهر نراق " کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نراق " فعالیت هایی در خور توجه داشتند که از مربیان آنان علی الخصوص خانم مریم میرسلطانی تقدیر و تشکر می شود .

دلنوشته ای از نوجوان محمد عابدی فرزند مجتبی در بیان پدر بزرگش شهید غیاثعلی عابدی در ششمین همایش قرائت گردید و مورد توجه رزمنده ها و مردم قرار گرفت که اشاره می گردد :

img_1224.jpg

محمد عابدی

در لحظه های بغض ،اشک و دلتنگی با تو درد دل می کنم و می دانم که حرف هایم را می شنوی چرا که شنیده ام شهیدان زنده اند. پدر بزرگ مهربانم سلام چقدر دل تنگت شده ام هر وقت عکس تورا می بینم چیزی جز صفا و صمیمیت ،اخلاص و مهربانی و صبر را نمی بینم .

پدر بزرگ عزیزم تو در کنار ما نیستی اما بودنت را احساس می کنم . وقتی پدرم از تو و خاطراتت تعریف می کند دلم برای عمو مهدی و عمه هایم که کمتر با تو خاطره داشتند می سوزد . خیلی سخت است که فرزندی کمتر روی پدر خودرا به یاد بیاورد .

kfww_0028.jpg

راستی پدر بزرگ عمو مهدی خود پدر است اما آرزوی گفتن کلمه ی بابا بر دلش مانده است و سنگینی می کند و جای تو خالیست که مثل تمام پدر بزرگها من و محمد امین را روی زانوهای خود بنشانی و نوازش کنی .

img_1227.jpg

وقتی پدرم از زمانی حرف می زند که پیکر گلگون شما را به نراق آوردند جگرم می سوزد .پدرم می گوید وقتی شنیدم بابا غیاثعلی شهید شده بود نفهمیدم خودرا چگونه به بسیج رساندم تا اورا ببینم وهنگامی که به بسیج رسیدم با کلی خواهش و التماس داخل بسیج شدم ولی وقتی با پیکر غرق به خون پدرم روبرو شدم خشکم زد .

.jpg

بابایم سر به تن نداشت که بتوانم لبهای او را غرق بوسه کنم. او سر به تن نداشت تا بتوانم بار دیگر چهره ی خندان و مهربانش را به قاب ذهنم بسپارم .پدر بزرگ مهربانم بابا می گوید با رفتن تو همه چیز تغییر کرد همه چیز از بین رفت همه چیز .زنِ قهرمانی به نام حاجیه صنعت باقری ماند با شش فرزند قد و نیم قد که هم برای بچه ها پدر بود و هم مادر .

img_1229.jpg

آخ که گفتن این حرفها چقدر سخت است . پدر بزرگ عزیزم خیلی دوست داشتم که تو بودی و ما از تجربیات و محبتهای تو در زندگی الگو می گرفتیم و آنها را سر مشق قرار می دادیم چه قهرمانانه و شجاعانه دل از این دنیا کندی ؟و جوانیت را نثار آزادی خاک این سرزمین کردی .چه عهدی با خدای خویش بستی که این گونه شجاعانه در برابر دشمن ایستادی ؟

izf69gzuzp7wfpyf11t3.jpg

شهید بی سر غیاثعلی عابدی

 یاد شما در این دنیا آرام بخش است .اما حالا که به ظاهر نیستی و از آرمانها و ارزشهای کشورت دفاع کرده ای و پر کشیده ای ما نیز می کوشیم چون تو هدف والایی داشته باشیم و راهت را ادامه دهیم و با اقتدار و شجاعت درراه حفظ استقلال کشورمان قدم برداریم تا باعث افتخار تو و کشورمان شویم .    پدر بزرگ مهربانم دوستت دارم .خداحافظ

img_3607.jpg 

محمد عابدی فرزند مجتبی اهل شهر نراق 03/07/1393

 

 یادآور می شود غیاثعلی عابدی فرزند کمال متولد 1329 تاریخ 3/11/1365 طی عملیات کربلای 5 در جبهه شلمچه خرمشهر استان خوزستان به شهادت رسید و سرش را به مولایش هدیه نمود و پیکر مطهرش در گلزار شهیدان شهر نراق آرام گرفت .

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۱
سلحشوران شهر نراق

به همت بسیج شهر نراق پنج شنبه 3 مهر 1393 ششمین همایش خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس نراق در گلزار شهیدان این شهر برگزار گردید . گلباران قبور مطهر شهیدان و روح معنوی حاکم در کنار شهدا به زیبایی این مراسم افزود .

img_1161.jpg

روز 31 شهریور 1359 با حمله هوایی عراق به چند فرودگاه ایران و تعرض زمینی همزمان ارتش بعث به شهرهای غرب و جنوب ایران، جنگ 8 ساله حکومت صدام حسین علیه ایران آغاز شد. این جنگ 19 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و چند روز پس از آن اتفاق افتاد که صدام پیمان الجزایر را در برابر دوربین‌های تلویزیون بغداد پاره کرد. صدام در نطقی با تأکید بر مالکیت مطلق کشورش بر اروند رود که وی آن را شط‌العرب نامید و ادعای تعلق جزایر ایران به «اعراب» جنگ را در زمین، هوا و دریا علیه ایران آغاز کرد .

img_1166.jpg


حماسه دفاع مقدسی که برکات و دستاوردهای بی نهایتی را برای ملت ایران به ارمغان آورد و جهاد و شهادت مردمان با ایمان و مخلص این سرزمین، ستون های نظام اسلا می را تا مدت ها مستحکم نمود. به مناسبت بزرگداشت این همه مجاهدت و ایثار هر سال
سی و یک شهریور تا ششم مهرماه به عنوان هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است .

img_2183.jpg


قسمتی از پیام امام خمینی(ره) راجع به قطعنامه 598 و شرایط سیاسی آن روز چنین است : من با توجه به نظر تمام کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم و خدا می‌داند که اگر نبود انگیزه‌ای که همه‌ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی‌بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود

img_1325.jpg

خوشا به حال شما ملت، خوشا به حال شما زنان و مردان، خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‌های معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز مانده‌ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیده‌ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می‌کنم، و بدا به حال آنان که در این قافله نبودند، بدا به حال آنهائی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت، بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند .

 

download-new-music-1.gif


 
۰ نظر ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۷
سلحشوران شهر نراق

گلزار شهدا : ای پر از نوای ثناگویان , ای مثنوی معنویت بسیجیان , آمده ام کنار تو , کنار شانه های سِتَبر تو و بر زخمهایت بوسه می زنم .

img_3789.jpg


گلزار شهیدان : ای دیوان خاطرات سرخ , آمده ام تا با تو از دلتنگی بسیجیان بگویم . آمده ام بگویم تنها تو نیستی که تنهایی , ما نیز تنها شده ایم و دلخوشی مان مُشتی خاطرات است . گلزارعزیز : آمده ام بگویم تو از همه به خدا نزدیکتری و بهتر از هر کس دیگر از دل بسیجیان خبر داری .

img_3791.jpg

 

آری , اکنون بسیجیان از هر زمانی تنهاترند و دلشان انبوه درد است . درد نامهربانی , بی توجهی , فراق دوستان , زیر سئوال رفتن ارزشها و... آری آنان که خود نام آور بیشه های خوف و خطر بودند و فریاد رسایشان کمر دشمن را می شکست , گمنامتر از همیشه اند.

img_3800.jpg

 

تو تنها یادگار زمزمه بسیجیانی . خوشا به حالت گلزار , تو میزبان هشت ساله بهترین لاله های این سرزمین بودی , لاله هایی که در دامان سبز تو پرورش یافتند و آگاهانه به خدا رسیدند. گلزار شهدا : با تو باید سخن گفت .

img_3792.jpg

-با سنندج و محمدعلی قجری اولین شهید دفاع مقدس استان مرکزی
-
با سرپل ذهاب و شهید احمد ابراهیمی
-
با بستان و شهید محمدرضا پورصادقی در عملیات شهید مدنی
-
با شیاکوه و شهید غریب و بی مزار علی اصغر مهدوی طی عملیات مطلع الفجر
-با بستان و اسدالله خسروی اولین شهید پایگاه بسیج نراق در عملیات طریق القدس

img_3795.jpg
-
با شلش شوش و عملیات فتح المبین و شهادت گلچین شده چهار نفر از هسته تشکیل دهندگان بسیج ؛ شهیدان سیدغلامرضا باشی، عبدالله محمودی ،  ابوالفضل بیابانگرد و مهدی عباسی
-
با خرمشهر و عملیات بیت المقدس و شهادت غلامرضا قجری ، علیرضا قجری و محمدرضا رمضانی
-
با پاسگاه زید و عملیات رمضان و شهادت محمدرضا بخشی و عباس رمضانی

img_3797.jpg

- با سومار و عملیات مسلم بن عقیل و شهادت غلامعباس علی آقایی
-
با عین خوش و عملیات محرم و شهادت سرداران مظاهر لطفی و کاظم محمودی
-
با پاسگاه شرهانی و پدافندی عملیات محرم و شهادت مندعلی نباتی و علیرضا رزاقی
-
با زبیدات و عملیات والفجر 1 و شهادت مصطفی طالبی
-
با فاو و انرژی و عملیات والفجر 8 و شهادت محمدعلی نوری ؛ حسین قجری و حسن کرباسی
-
با شهر اهواز مرکز استان خوزستان و شهادت سید حسن جوادی
-
با شلمچه و عملیات کربلای 5 و شهادت غلامرضا یوسفی ها ؛ قاسم جعفری و غیاث عابدی
-
با سومار و شهادت غلامرضا حسینی
-
با کوره شیر سردشت و شهادت جعفرعلی کمره ای
-
با حلبچه و عملیات والفجر 10 و شهادت حجت الله ایزدی
-
با شلمچه و شهادت آخرین شهید سردار قدرت الله کمره ای

img_3794.jpg


ای گلزار به خون خفته شهیدان با تو سخن خواهم گفت :
از سنندج سرپل ذهاب بستان شیاکوه شلش شوش خرمشهر پاسگاه زیدسومار عین خوش پاسگاه شرهانی زبیدات بندر فاو عراق انرژی اتمیاهواز شلمچه کوره شیر سردشت حلبچه عراق و باز شلمچه .
جور دیگری باید سخن گفت . باید با واژه های آسمانی از شما سرود.
گلزار شهدا : تو ناب و بهترین جایگاه و پناهگاه برای گریه های دلتنگی ام هستی .
گلزار مظلومان : تو هنوز قیام مانده ای . کنار تو تمام زمزمه هایم را برای یافتن آرامش گمشده هایم می آورم , ما همهِ خویش را در تو پیدا می کنیم . نمی توان بسیجی بود و تو را نشناخت , نمی توان دل بسیجی داشت و تو را فراموش کرد.


img_3802.jpg


گلزار شهیدان : ای مَحرم راز بسیجیان , دلتنگی هایم را فقط در فضای تو پرواز می دهم و می دانم تو برای زخمهایم التیام خوبی هستی .
ای یادگار رزمندگان, ای صبور غریب , ای میعادگاه یاران زهرا(س ) , در آن دوران , علی (ع ) با چاه درد دل می کرد و اکنون در این دوران ما با تو دردمان را بازگو می کنیم . ای میقات وارستگان خاک ؛ دلتنگی هایمان را دریاب .


۰ نظر ۰۲ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۹
سلحشوران شهر نراق

image6988.jpg

image7266.jpg

image7267.jpg

image6976.jpg

image7331.jpg

image7351.jpg

 

download-new-music-1.gif


۰ نظر ۰۲ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۵
سلحشوران شهر نراق

در سی و چهارمین سالگرد هفته دفاع جانانه مردم ایران و به همت حوزه مقاومت ثارالله شهر نراق ؛ ششمین همایش خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس در گلزار شهدای شهر نراق برگزار می گردد .

image4900.jpg


به درخواست امت شهید پرور مراسم باشکوه خاطره گویی ایثارگران برای اولین بار در حضور آنان و در فضای معنوی قبور مطهر شهیدان منعقد خواهد شد .محل تجمع اولیه مردم در بسیج و با حرکت دست جمعی به سمت گلزار ؛ قبور پاک شهدا گلباران و با سرود مقدس جمهوری اسلامی مراسم آغاز می شود .

1 (11).jpg

          پنجشنبه : 03/07/1393                شروع مراسم : 30/16

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

به مناسبت سی و چهارمین سالگرد هفته دفاع غیورمندانه مردم ایران ؛ اولین همایش خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس شهرستان دلیجان برگزار می گردد .

gjkc.jpg
زمان :جمعه 1393/7/4                   مکان : محوطه سپاه پاسداران ناحیه دلیجان
ساعت شروع : 17

hgf.jpg

حضور رزمندگان دفاع مقدس شهر نراق در این مراسم را قدردان هستیم .

 

حوزه مقاومت ثارالله شهر نراق                                 سلحشوران شهر نراق

 


۰ نظر ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۵
سلحشوران شهر نراق


بهمن 1361 طی عملیات والفجر مقدماتی پس از خلق حماسه های جاودان ،  فرماندهان دستور عقب نشینی دادند . اغلب رزمندگان بند حمایل خود را باز و تجهیزات و حتی اسلحه انفرادی را برای سهولت انداختند و به مقرهای قبل عقب نشستند .

 

on9fkejzn8lwfg9mkqp.jpg

علی اکبر باقری نراقی

حسین کرباسی اهل شهر نراق یک قبضه خمپاره 60 میلیمتری داشت که با خود به عقب حمل نمود و اجازه نداد در اختیار نیروهای عراقی قرار گیرد .

image3329.jpg    image3276.jpg

مرحوم حسین کرباسی

در بین راه که بودیم یک موشک خمپاره داشت که گفت حیف است این موشک را به سمت متجاوزین عراق شلیک نکنم . حسین کرباسی انصافا در واحد ادوات و خمپاره انداز مسلط و مهارت داشت .

img_6223.jpg

علی اکبر باقری نراقی فرزند حبیب اهل شهر نراق02/09/1393

 

 
۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۳۲
سلحشوران شهر نراق


زمستان سال 1366 با عده ای از رزمندگان دلیجان و نراق در خط پدافندی شلمچه خرمشهر استان خوزستان حضور داشتیم .

 

7iszcbmdastv1qyq7ps.jpg

حسن نباتی

 

یکی از نیروهای متدین دلیجان هادی فدایی بود که ضعیف الجثه بود . باران که می بارید رَمل ها به کَف پوتین هایش می چسبید و به سختی می توانست آنها را پا کند .

sau6_image2461.gif

     هادی فدایی

 

با هم دوست بودیم و اغلب که می خواست پوتین هایش را به پا کند صدا می زد آخاله حسن بیا کمک کن تا این پوتین ها را پا کنم . لبه های پوتین هایش را بالا کشیده و با کمک خودش کار را به سرانجام می رساندیم .

 

g.jpg

فرماندار شهرستان دلیجان، برادر هادی فدایی

 

 

فدایی جوانی بود که جانش را برای آرمانش فدا می کرد . ما بعد از شلمچه در جنوب به غرب در استان مرزی کرمانشاه ماموریت یافتیم و در پدافندی عملیات والفجر 10 در حلبچه در شمال عراق حضور داشتیم و همراه عده ای از رزمنده های منطقه روز 13 فروردین 1367 مجروح شیمیایی شدم .

 

img_2724.jpg

جانباز شیمیایی حسن نباتی فرزند شهید مندعلی اهل شهر نراق14/06/1392

 

 
۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۴
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook