سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

 بسیجی جانباز سید احمد باشی(موسویان) فرزند سید کاظم اهل شهر نراق در بستر بیماری قرار دارد . 
تاریخ یکشنبه 10/7/1391 عمل موفقیت آمیز بر روی قلب نامبرده در بیمارستان ساسان تهران انجام شده است .ایشان در دی ماه 1365 طی عملیات پیروز کربلای پنج در جبهه شلمچه مجروح گردید و اکنون از جانبازان 45 درصد می باشد .

 

 

 

4m6ljfajg0cuemm5r.jpg

 

 

 

دو فرزند نامبرده به اسامی سید محمد باشی(موسویان) دارای جانبازی 15 درصد طی عملیات والفجر مقدماتی و سید صدر باشی(موسویان) جانباز 40 درصد طی عملیات والفجر هشت در جنگ تحمیلی می باشند .

 

برای همه بیماران خصوصا این سید بزرگوار آرزوی بهبودی و شفای عاجل از خداوند تقاضامندیم .

  

۰ نظر ۱۲ مهر ۹۱ ، ۱۷:۱۵
سلحشوران شهر نراق

در پی توقف عملیات رمضان در دشت شرق بصره به دلیل تمرکز قوا و مانور زرهی دشمن ، نیروهای خودی جست وجوی منطقه ی کوهستانی و محدود برای تحت فشار قراردادن ارتش عراق بودند تا ضمن شکستن تبلیغات دشمن، ابتکار عمل را حفظ و نبرد منطقه ی ناهموار را تجربه نمایند . برای دستیابی به این هدف ها منطقه ی عملیاتی سومار استان کرمانشاه درجبهه ی میانی برگزیده شد .

منطقه ای که سومار در قلب آن قرار دارد، از شمال به نفت شهر، از غرب به مندلی ، از جنوب به میمک و از شرق به گیلانغرب منتهی می شود و ارتفاعات مرزی واروالین ، گیسکه، کله شوان، کهنه ریگ، سان واپا و سلمان کشته ، سارات ، دروازه تپه شلوغ ، سیدک ازشاخصه های آن است . ارتفاعات مزبور بر شهر مرزی سومار ایران و شهرمندلی عراق اشرافیت دارند و عراق در عقب نشینی اجباری خود، با حفظ آنها سومار و جاده های ارتباطی سومار ، نفت شهر ، قصر شیرین را درزیر دید و تیر خود نگه داشت و ارتباط این جبهه با مناطق شمالی را با مشکل روبه رو ساخت.

عملیات مسلم بن عقیل با هدف حفظ تحریک جبهه ها، منفعل کردن دشمن، ارتقای کیفی و کمی سازمان رزم خودی و آزاد سازی مناطق اشغالی طراحی شد . پس از شناسایی منطقه عملیات مسلم ابن عقیل در تاریخ 9/7/1361 با رمز یا ابوالفضل العباس(ع) به فرماندهی قرارگاه عملیاتی مشترک نجف اشرف سپاه و ارتش آغاز شد . برای این عملیات که محدود به ارتفاعات گیسکه تا سان پاوا را در برمی گرفت، 38 گردان نیروی رزمی پیش بینی شده بود .

بدین ترتیب قوای خودی ضمن تثبیت موقعیت، بیش از 150 کیلومترمربع از مناطق اشغالی ایران آزاد و نزدیک به 30 کیلومتر مربع از خاک عراق را تصرف کردند و علاوه بر تامین دشت سومار بر تنگه مرزی تسلط یافتند . همچنین شهر مندلی عراق در دید و تیر رس آنان قرار گرفت .

 

خلاصه گزارش عملیات مسلم ابن عقیل(ع (

 

زمان اجرا 09/07/1361 لغایت 13/7/1361 به مدت هفت روز
مکان اجرا : سومار کرمانشاه در جبهه میانی جنگ
رمز عملیات : یا اباالفضل العباس (ع)
تلفات دشمن : 4275 نفر کشته ، زخمی و اسیر
ارگان های عمل کننده : سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی
اهداف عملیات : تصرف بلندی های مشرف به شهر مندلی عراق و تامین مرز جبهه میانی و آزاد سازی بخشی از خاک ایران به همراه پس زدن دشمن از غرب شهر سومار

در جای جای هشت سال دفاع مقدس رد پای سلحشوران شهر نراق در حفظ و حراست از کیان میهن اسلامی به چشم می خورد .

 

9dpxbqlkl9h27l25lt54.jpg

                                                                                                                                                                    شهید امیر محمودی

 

در عملیات مسلم ابن عقیل نیز دو پرنده عاشق به اسامی غلامعباس علی آقایی فرزند یوسف اولین روز عملیات در تاریخ 09/07/1361 و امیر محمودی فرزند اکبردر پدافندی این عملیات تاریخ 22/7/1361 پس از ایثارگری های قابل ستایش به شهادت رسیدند .

 

قسمتی از زندگینامه شهید غلامعباس علی آقایی

 

شهید غلام عباس علی آقایی در سال 1338 در شهر مذهبی نراق در یک خانواده زحمتکش پا به عرصه گیتی نهاد. پس از گذراندن دوران کودکی تحصیلات خود را در نراق شروع و تا مقطع سوم راهنمایی به درسش ادامه داد . او محصل مؤدب و برخوردش متین و خیلی خوب بود. از آرزوهای ایشان پیروزی انقلاب اسلامی بود که در حد توان و امکان در به ثمر رسیدن این مهم فعالیت کرد و یکی از وفاداران به انقلاب و رهبرش آیت الله سید روح الله خمینی بود. سال 1357 مادرش خانم منیر رزاقی به رحمت خداوند پیوست . در سال 1358 با دختر عمویش خانم عشرت علی آقایی ازدواج و در تهران پایتخت ایران سکونت می یابند . غلامعباس در سازمان صنایع دفاع قسمت مهمات سازی مشغول به کار می شود . تاریخ 24/1/1359 فرزند دلبندشان مریم علی آقایی به دنیا می آید .
وی ضمن کوشش در سنگر پشتیبانی جنگ و صنایع مهماتسازی از آرزوهایی که داشت شرکت در جبهه حق علیه باطل در کنار رزمندگان اسلام در خطوط مقدم بود که در تاریخ 18/06/1361 با شرکت در جبهه های غرب کشور به آرزوی خود رسید و مدتی کمتر از یک ماه در منطقه عملیاتی سومار با دشمن بعثی به نبرد مشغول بود

 

fzsdvcavtbxfyaa71fx.jpg

 

غلامعباس علی آقایی درعملیات پیروزمندانه مسلم ابن عقیل در منطقه عملیاتی سومار استان کرمانشاه شرکت نمود و پس از حماسه های ماندگار طی اولین روز این عملیات تاریخ 09/07/1361 بر اثر ترکش خمپاره به پهلویش سر به افلاک نهاد و در سن 23 سالگی به شهادت رسید . جنازه مطهر شهید توسط مردم خداجو و شهید پرور با شکوه خاص تشیع و در گلزار شهدای شهر نراق در کنار سایر شهیدان در دل خاک آرام گرفت .

 

x59gdpz8bgjs3webez.jpg

                                                                                                                                                                                مریم علی آقایی در آغوش پدر شهیدش

 

زمان شهادت این بزرگوار دختر دو ساله ای به نام مریم علی آقایی به یادگار مانده که اکنون پس از سی سال از شهادت پدرش ، زن مومنه و ولایتمدار می باشد و دو فرزند پسر به اسامی علیرضا و امیر حسین رزاقی فرزندان محسن دارد که در راه شهید و راه مقدس اباعبدالحسین(ع) که خط آزادگی و صداقت است پرورش می دهد .

 

vs3sjeiuhuyjp38630f5.jpg

      مریم علی آقایی در سنین کودکی در حال قرائت قرآن

 

خانم عشرت علی آقایی فرزند علی اکبر همسر مکرمه شهید نیز پس از عمری استقامت ، وصیت شوهرش مبنی بر تربیت فرزندشان مریم بر اساس آئین اسلام را محقق نمود . پس از ازدواج با برادر شوهرش غلامرضا علی آقایی اکنون دارای دو فرزند به اسامی غلامعباس و حمید علی آقایی می باشند . همانگونه که مشخص است نام و راه شهید همچنان استوار مانده و نام غلامعباس بر فرزندان به برکت شهید تکرار می گردد . این بدان معنا است که پرچمی که شهید برای مجد و عظمت اسلام بر افراشته است هیچوقت از اهتزاز نمی افتد و همیشه سربلند و با عزت بر قلل جهان بر افراشته می ماند .

 

 

وصیت نامه شهید غلامعباس علی آقایی

 

 

  3mmn24fi5y2knab8qbu.jpg      gblxu9wmqjbhuy2ho.jpg          3s232ahfn8dcp01ga9q8.jpg

 



سایت سلحشوران شهر نراق سی امین سالگرد شهادت شهیدان غلامعباس علی آقایی و امیر محمودی طی عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار کرمانشاه را گرامی داشته و علو درجات شهدا و توفیق ره پویی از خط آنان را از خداوند مسئلت می نمائیم .

 


 

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۱ ، ۱۷:۱۵
سلحشوران شهر نراق

31/6/1359 انقلاب نوپای اسلامی ایران در حال شکوفه زدن بود که خصم دون با حمایت جهانی زمان و زمین را بر هم ریخت . هشت سال جنگ ناخواسته را بر ملت ایران تحمیل کردند . اکثر خوزستانی و نیروهای اعزامی با دست خالی و سلاح های ابتدایی و آموزش های ضعیف ابتدا مقاومت جانانه ای از خود نشان دادند . اما ارتش کلاسیک و مجهز به انواع سلاح های پیشرفته و نقشه های خاص نظامی شهرستان بندری خرمشهر را تسخیر و خوزستان را با نام عربستان عراق ضمیمه نقشه جغرافیایی خود نمود . اهواز را الاهواز آبادان را إبادان و خرمشهر را المعمره نامگذاری کرد .

 دفاع مقدس شروع شد . ارتش ، سپاه ، بسیج ، جهاد و همه در یک صف ایستادگی کردند ولی دشمن وارد سرزمین شد و خانه و کاشانه هموطنان را مورد تاخت و تاز قرار داد . یک فصل از جنگ گذشته بود و دی ماه 1359 فرا رسید . برای شهر مهمانان عزیزی در راه بود . حجت الاسلام سید محمد باقر شریف موسوی همدانی فرزند سید هادی امام جمعه شهر نراق با بسیج همگانی مردم را مهیج نمود تا از آوارگان جنگ که بعد به جنگ زدگان مشهور شدند استقبال گردد . هوای سرد زمستان و باران شدید می بارید . زلزله خفیفی هم کمی ایجاد رعب و وحشت انداخته بود .

 بیش از 450 نفر خوزستانی که اغلب از شهرهای آبادان و اهواز و به ویژه از دزفول بودند مستقیما به حسینیه بزرگ نراق مقابل مسجد جامع اسکان گردیدند . همان شب مردم نراق غم دار مهاجرین شدند و توانستند اندک شادی خود را بین هم تقسیم کنند . زنان و مردان توانستند غذا چراغ والور پتو زیرانداز لباس های گرم و مایحتاج اولیه مهمانان را فراهم کنند . چند روز بعد مهمان هایی که بعضی از آنها به زبان عربی هم مسلط و هر کدامشان انسان های نسبتا متمولی بودند در اثر عارضه جنگ آواره و در منازل مردم اسکان داده شدند و زندگی نو را آغاز کردند .

 حجت الاسلام سید محمد باقر شریف موسوی امام جمعه وقت شهر نراق مساعدت های زیادی نسبت به تغذیه و اسکان جنگ زدگان داشت و با حمایتهای ایشان و کمک های دولتی و خیرین شهر نراق و قم علاوه بر منازل عمومی مردم تعداد بیست دستگاه منزل مسکونی در شهرک فاضل برای آنها ساخته شد و عده ای از این افراد در آنجا رحل اقامت گزیدند. بهمن ماه 1359 نیز در مسجد حاج شیخ عباس در بالای بازار شمس السلطنه به نام " دفتر رسیدگی به امور جنگ زدگان " راه اندازی شد که زیر نظر بنیاد امور جنگ زدگان شهرستان دلیجان مستقر در مساجد اعظم و رضوی قرار داشت . و همیشه مثل یک انبار توزیع آذوقه کالا و اجناس روی هم چیده بود . مسئول بنیاد دلیجان آقای.... مهدیزاده اهل خوزستان و از کارمندان جهاد سازندگی اراک و دلیجان بود . یکی از معلمین آموزش و پرورش به نام آقای حسینعلی محمودی فرزند علی ( برادر شهیدان عبدالله و کاظم محمودی) سرپرستی دفتر نراق را بر عهده گرفت و تا سال 1362 به مدت چهار سال به صورت افتخاری انجام وظیفه نمود .

پس از آقای شریف موسوی حجت الاسلام هبت الله نوروزی فرزند حسنعلی اهل همدان از ابتدای سال 1361 به عنوان دومین امام جمعه شهر نراق توجه به جنگ زدگان خوزستان مستقر در نراق را مورد توجه قرار داده و فعالیت برای جلب رضایت آنها ادامه پیدا کرد .

  صندوق قرض الحسنه مهدیه جهت سهمیه وام بین مهاجرین در میدان شهر نراق ایجاد شده بود و دو نفر از زحمت کشان آن آقایان عزت الله اکبری فرزند حسن و علی محمد احمدی فرزند عبدالکریم از خدمتگذاران صدیق این صندوق بودند .

 چند نفر از دختران و زنان جنگ زده ها توسط خانم های نراقی هنر قالی بافی یاد گرفتند و مدتی بعد به مثابه یک شغل برای خودشان دار قالی بافی بنا نهاده و مشغول کار شدند . کلاس های نهضت سواد آموزی هم برای زنان و مردان کم یا بیسواد نراق و همچنین چند نفر از جنگ زدگان دایر بود و یکی از معلمین افتخاری آن بسیجی عبدالله محمودی فرزند علی بود که ایشان تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین حومه شهر شوش که مقبره دانیال نبی در آن قرار دارد به شهادت رسید و روز اعزام به جبهه اش به برادرش حسینعلی محمودی سفارش کرده بود که کلاس ها نهضت سواد آموزی از رونق نیافتد . ایشان نیز به سفارش برادرش احترام نموده و تا پایان دوره تکمیلی معلم این کلاس ها بود .مشاهده مشکلات آوارگان جنگ مردم و خصوصا جوانان وطن دوست نراق باعث شد مردم با جنگ و دفاع آشناتر باشند . و تجاوز و خصومت دشمنان ایران زمین را بیشتر درک و بشناسند . بالطبع عشق و علاقه شان نسبت به رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله سید روح الله خمینی افزایش یافته و خود را برای دفاع از دین و مملکت آماده کنند .

 

به زودی صفا و اخوت و حتی ازدواج بین نراقی ها و جنگ زدگان ایجاد شد . از جمله قرابت های مشهور ازدواج خانم هما نساج فرزند عبدالنبی اهل دزفول با پاسدار حسین نباتی فرزند مندعلی در شهریور 1360 بود . شهید مندعلی نباتی در زمان حیات تعدادی از اتاق های منزل خود را در اختیار جنگ زدگان قرار داده بود .

مهاجرین خانواده هایی متدین ، با فرهنگ و با اصالتی بودند که وجود هر کدامشان نعمت و برکت بود . اطاعت آنها از ولایت و عشقشان به امام خمینی زبانزد خاص و عام بود . با وجود جنگ اکثر مردان خانوار در شهرهای خودشان از جمله دزفول همچنان فعالیت و تردد داشته و همسر و فرزندانشان در نراق زندگی می کردند . تعدادی نیز مشاغلی همچون رانندگی دوزندگی بنایی و شغل های دیگر را در نراق پیشه معاش خود کرده بودند . چندین نفر از جوانان دختر و پسر آنان نیز در بسیج نراق به فعالیت پرداختند . آقای غلامعلی خاشع اهل دزفول نیز از مداحان اهل بیت بود که طنین صدایش در مسجد جامع نراق آوازه شده بود . وی مدت کوتاهی نیز به آموزش نظامی بسیجیان مبادرت ورزید . دانش آموزان دختر و پسر خوزستانی نیز در مدارس نراق ثبت نام و مشغول تحصیل شدند . مرداد 1367 رهبر کبیر انقلاب خمینی تاریخ ساز قطعنامه 598 را پذیرفت و جنگ پایان یافت و مردم کفر ستیز ایران یک وجب از خاک میهن اسلامی را به دشمن واگذار نکردند و سازمان ملل متحد کشور عراق را آغازگر جنگ محسوب نمود و پیروز میدان رزمندگان سلحشور ایران گردیدند .


 اکنون انس و الفت بین نراقی ها و جنگ زدگان خصوصا اهالی دزفول و اهواز برقرار است و خاطرات تلخ و شیرین مقطع دفاع مقدس در اذهان نقل مجالس می باشد .

 

اینک اسامی عده ای از جنگ زدگان محترم ذکر می شود :


 

1-عبدالنبی نساج فرزند احمد شناسنامه 39961 متولد 1313     9 نفر

2-عبدالرضا دارسنج فرزند     6 نفر

3-عیدی نساج فرزند      8 نفر

4-احمد دارسنج فرزند        6 نفر

5-کبری دارسنج فرزند

6-گوهر شمسی زاده فرزند

7-حسن ولی زاده فرزند              9 نفر

8-احمد هلالی فرزند احمد شناسنامه 518 متولد 1344            9 نفر

9-مجتبی هلالی فرزند احمد

10-ناصر هلالی فرزند احمد

11-ناهید هلالی فرزند احمد

12-کرمعلی گوشتی فرزند      7 نفر

13-سید علی رجبی فرزند   10 نفر

14-سید حسن رجبی فرزند         2 نفر

15-عبدالسلام غدیریان فرزند           4 نفر

16-علی محمد تره کار فرزند             7 نفر

17-نورالله توکلی فرزند سردار شناسنامه 145 متولد 1319                                        7 نفر

18-نورالله نوریوندی فرزند            4 نفر

19-فاضل چراغی فرزند               7 نفر

20-زهرا پورخرمیان فرزند              5 نفر

21-مهین پور تقی فرزند                5 نفر

22-محمدحسن پورتقی فرزند                 8 نفر

23-عوض عنبرسر فرزند                  6 نفر

24-کریم عنبرسر فرزند               4 نفر

25-رحیم بافته فروش فرزند              5 نفر

26-خانم صدف غلامی فرزند علی                1 نفر

27-محمدرضا ذاکری فرزند           8 نفر

28-عبدالرضا ذاکری فرزند

29-حسین یوسفعلی ملاغلام فرزند

30-مرتضی یوسفعلی ملاغلام فرزند

31-خانم هاجر جلیل زاده فرزند

32-سیب فلاح زاده فرزند                 10 نفر

33-شیرعلی فلاح زاده فرزند               3 نفر

34-حسینعلی فلاح زاده فرزند               10 نفر

35-موسی فلاح زاده فرزند                        3 نفر

36-منده محمد فلاح زاده فرزند شیر شناسنامه 1084 متولد 1331                                   6 نفر

37-عیدالحسنی ظهورسلیمانی فرزند

38-حسن یک فعلی فرزند محمدطاهر شناسنامه 49392 متولد 1322                              7 نفر

39-حسین یک فعلی فرزند                       9  نفر

40-عیدالحسین یک فعلی فرزند عبدالمحمد

41-شاهپور یک فعلی ( منصور زاده) فرزند حسن

42-محمد یک فعلی ( منصور زاده ) فرزند حسن

43-سعید یک فعلی ( منصور زاده ) فرزند حسن

44-فاطمه یک فعلی ( منصور زاده ) فرزند حسن

45-زهرا یک فعلی ( منصور زاده ) فرزند حسن

46-سکینه یک فعلی ( منصور زاده ) فرزند حسن

47-پروین شدیه فرزند                  4 نفر

48-عظیم شدیه فرزند                     6 نفر

49-زری طالب مشهدی فرزند حسین شناسنامه 6374 متولد 1305               4 نفر

50-لازم فقیر جوکار فرزند                       5 نفر

51-گوهر فقیر جوکار فرزند                        5 نفر

 52-عبدالله حیدری جولا فرزند

53-عظیم حیدری جولا فرزند عبدالله شناسنامه 323 متولد 1345              6 نفر

54-مجید حیدری جولا فرزند عبدالله

55-حمید حیدری جولا فرزند عبدالله

56-حسین حیدری جولا فرزند عبدالله

57-محسن حیدری جولا فرزند عبدالله

58-آمنه حیدری جولا فرزند عبدالله

59-فاطمه حیدری جولا فرزند عبدالله

60-علی جلال زاده (متوفی)

61-صفر یوسف پور فرزند یوسف شناسنامه 338 متولد 1388        4 نفر

62-عبدالحسین یوسف پور فرزند

63-عبدالحسین شمس آبادی فرزند

64-صفر شمس آبادی فرزند            4 نفر

65-رحمان منسوجیان فرزند حسن شناسنامه 206 متولد 1326             6  نفر

66-رحیم منسوجیان فرزند حسن

67-حسین منسوجیان فرزند حسن

68-فاطمه سلطان همتی زاده فرزند                                                                             7 نفر

69-خانم طاهره همتی زاده فرزند                                                                                3 نفر

70-عیدی ماهیگیر دزفولی فرزند                                                                             


71-علی بینوا فرزند                                                                                               

72-محمد سلیمانی فرزند      

73-حسین سلیمانی سیاه کار فرزند عیدی شناسنامه 199 متولد 1327                    

74-حسن سلیمانی فرزند          

75-غلامرضا سلیمانی فرزند

76-فاطمه سلیمانی فرزند     

77-طاهره ارده فرزند  

78-شهناز ارده فرزند

79-مصطفی غلامی فرزند

80-حسین غلامی فرزند

81-مرتضی غلامی فرزند 

82-مرتضی یوسف غلام فرزند

83-منور چقاسرخی فرزند    13 نفر

84-قرص ماه مختارزاده فرزند مصطفی شناسنامه 449 متولد 1292       1 نفر

85-حسن ماهیگیر فرزند

86-نبی برزگر فرزند

87-علی غضنفری فرزند محمد شناسنامه 430 متولد  1323     4 نفر

88-غلامرضا نوروزی فرزند حسین شناسنامه 4734 متولد 1305         10 نفر

89-کرمعلی فرامرزپور فرزند    4 نفر

90-ابوالقاسم فرامرزپور فرزند

91-مریم فرامرز پور فرزند          2 نفر

92-غلامحسین سیقعلی زاده فرزند ایول شناسنامه 361 متولد 1326         4 نفر

93-بتول باقرشم آغا فرزند احمد شناسنامه 69975 متولد 1339         4 نفر

94-غلامحسین روغن گر فرزند

95-غلامعباس صحراکار فرزند

96-طیبه صحراکار فرزند محمدعلی شناسنامه 328 متولد 1322          2 نفر

97-غلامعلی حدودی فرزند کرمعلی شناسنامه 114 متولد 1334           3 نفر

98-غلامعلی ذبیح الله زاده فرزند

99-والده سید محمدعلی                   7 نفر

100-والده نجات            7 نفر

101-والده سید حسین

102-نامدار یوسفی فرزند       7 نفر

103-غلامعلی نوحه گری فرزند

104-علی جگرزاده فرزند

105-موسی محمد فلاح زاده فرزند

106-نعمت الله محمد فلاح زاده فرزند

107-علی محمودی فرزند                         5 نفر

108-معصومه زارغی فرزند               6 نفر

109-خاور زارع گله ای فرزند

110-هاجر دهقان فرزند            3 نفر

111-مهین دهقان مشهدی فرزند       7 نفر

112-ابراهیم جدعبدوابراهیم عزیز متولد 1926 م اهل برده رش کردستان عراق        8 نفر

113-مجید حاجی خدیجه فرزند

114-احمد حاجی خدیجه فرزند

115-حسن محمودی فرزند نصرالله شناسنامه 133 متولد 1311       9 نفر

116-محمدعلی مختارزاده فرزند   6 نفر

117-عذرا میل گرزاده فرزند حسن               6 نفر

118-رضا میل گرد فرزند               2 نفر

119-ناهید میل گرد فولی فرزند حسن شناسنامه 430 متولد 1338           6 نفر

120-سرایا ماهیگیر فرزند عبدل شناسنامه 66 متولد 1326                     8 نفر

121-فریده اندری فرزند عیدی متولد 1309

122-خانم... گل ملکی فرزند           6نفر

123-محمد حسن حاجی بی شمشیر                6 نفر

124-خانم تاج نائب پور ( همسر محمد حسن حاجی بی شمشیر)

125-عزیز ساعده فرزند                         7 نفر

126-هاجر رجب خشگیر فرزند            3 نفر

127-صبری رجبی فرزند           2 نفر

128-حسنعلی طحانیان فرزند

129-طوبی خیاط پور فرزند

130-عبدالرضا کرمی زاده فرزند

131-طیبه برزگر فرزند

132-غلامرضا نوروزی

133-حسن نظر پور فرزند

134-سیدحسین زرنگ سقا فرزند         11 نفر

135-شکرالله خیری   5 نفر

136-حسن محمودی فرزند شکرالله

137-رمضان محمدعلی سبزه فرزند

138-مسعود مرادوند فرزند

139-منور مرادوند فرزند

140-خدیجه مرادوند فرزند

141-طیبه مرادوند فرزند

142-زری مرادیان ( مادر مرادوندها)

143-علیرضا نساج فرزند عبدالنبی

144-امیر هلالی فرزند احمد

145- حسن مظفری

146- فاطمه عابدینی

147- مرحومه زهرا مظفری

148 -

 

با تشکر فراوان از آقای حسینعلی محمودی فرزند علی که چندین ورق از لیست و فاکتورهای بنیاد جنگ زدگان شهر نراق مربوط به سال 1360 را در اختیار قرار دادند . از کلیه مردم فهیم دزفول ، اهواز ، آبادان و نراق درخواست می شود ضمن تذکر نسبت به اصلاح احتمالی اسامی چنانچه افراد دیگری از جنگ زدگان مستقر در شهر نراق را می شناسند اعلام تا در لیست قرار گیرند .

 


۰ نظر ۰۲ مهر ۹۱ ، ۲۰:۱۰
سلحشوران شهر نراق


بیست و پنج سال از جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران می گذرد . از تاریخ 31/6/1359 لغایت مرداد 1367 مردم شهر نراق به ویژه جوانان سلحشور در دفاع مقدس شرکت کردند . مردان میانسال و نسبتا مسن شهر نیز در بازسازی مناطق جنگ مثل هویزه و ساختن مخابرات لشکر 17 علی ابن ابیطالب فعالیت داشتند. زنان قهرمان نراق نیز پا به پای مردان اگر چه مجوز حضور در خطوط مقدم را کسب نکردند لیکن در پشت جبهه و ستاد پشتیبانی جنگ مجدانه کوشش کردند و از اموال و جواهرات خود گذشتند .  

برای اولین بار قسمتی از ایثارگری های زنان و مردان شهر نراق در یاری رساندن به رزمندگان در سرحدات نبرد را به آگاهی می رسانیم . مسلما مساعدت و کمک های مردمی تحت نام " ستاد پشتیبانی جنگ نراق " به جبهه ها زیاد بوده که اینک قسمتی از آن بر اساس فاکتور و رسیدهای موجود که عمدتا به تدارکات لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) یا بعضا به جبهه های غرب کشور تحویل گردیده به اطلاع مردم شهید پرور نراق و ثبت در تاریخ ارائه می گردد :

 

1- گوشواره طلا 12 جفت(24 عدد)

2- النگوی طلا 10 حلقه

3- حلقه طلا و سکه مریمی 2 عدد

4- انگشتر طلا 19 عدد

5- پلاک طلا با سینه ریز 3 عدد

6- گوسفند زنده 602 راس

7- گاو زنده 1 راس

8- آرد 13 تن (13000 کیلوگرم)

9- گندم 600 کیلوگرم

10- حبوبات 2400 کیلوگرم

11- کلمن آب 38 عدد

12- مواد شوینده 1308 بسته

13- البسه نو 718 دست

14- چکمه 428 جفت

15- کمپوت 1177 عدد

16- گردو و بادام 720 کیلوگرم

17- ساخت ماست چکیده توسط زنان 3350 کیلوگرم

18- ساخت کشک محلی توسط زنان 5 کیلوگرم

19- گونی خالی 600 عدد

20- برنج 475 کیلوگرم

21- پخت نان محلی توسط زنان 20450 کیلوگرم

22- شکر 60 کیلوگرم

23- قند 454 کیلوگرم

24- آبلیمو 10611 شیشه

25- چای 200 کیلوگرم

26- روغن نباتی 71 کیلوگرم

27- صابون 800 بسته

28- خاکشیر 185 کیلوگرم

29- ساخت ترشیجات توسط زنان 363 کیلوگرم

30- ساخت مربا توسط زنان 1780 شیشه بزرگ

31- حلوا و ارده شیره 1132 کیلوگرم

32- ساخت آجیل توسط زنان 1350 کیلوگرم

33- سیب زمینی و پیاز 880 کیلوگرم

34- جو 11 تن و 100 کیلوگرم

35- خربزه 5350 کیلوگرم

36- ساخت رب گوجه توسط زنان 140 کیلوگرم

37- چراغ والور 13 عدد

38- لیمو خشک 10 کیلوگرم

39- ساخت قره قوروت توسط زنان 15 کیلوگرم

40- تانکر آب 10 عدد 3000 لیتری

41- یخچال 14 فوت جنرال 1 دستگاه

42- هندوانه 4323 کیلوگرم

43- انگور 780 کیلوگرم

44- تن ماهی 700 قوطی

45- موتور سیکلت هوندا250 سی سی 1 دستگاه

46- ساخت برگه زردآلو توسط زنان 450 کیلوگرم

47- شیرینی 72 کارتن

48- انواع عرقیجات 424 شیشه

49- کتاب های مذهبی 1470 جلد

50- دارو 14 کارتن

51- شال گردن بافتنی توسط زنان 39 عدد

52- کلاه بافتنی توسط زنان 32 عدد

53- پرتغال 58 جعبه

54- پتو و لحاف 134 تخته

55- کنسرو 39 قوطی

56- بیسکویت 120 کارتن

57- کبریت 26 جین

58- خرما 311 کیلوگرم

59- کشمش 112 کیلوگرم

60- ماشین آمبولانس دو دستگاه

61- ماشین نیسان دو دستگاه

62- کمک های نقدی 17150251 ریال

63- ساخت جوزقند توسط زنان 548 کیلوگرم

64- توتون (برای اطراف چادر انفرادی) دو کارتن

65- سماور دو عدد

66- موکت 120 متر

67- عسل 75 کیلوگرم

68- گاز سه شعله 1 دستگاه

69- پلوپز و پنکه و پکنیک 3 دستگاه

70- بافت قالی توسط زنان 8 تخته

71- شستن پتوهای آلوده جبهه توسط زنان 3200 تخته

72- ساخت مخابرات لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) واقع در شهرک بدراندیمشک داخل پادگان زین الدین همراه با کارگر و کلیه مصالح

73- شرکت در بازسازی شهرستان های هویزه و سوسنگرد طی چندین اعزام

74- امت مهربان نراق همچنین کمک های شایان توجهی در تیرماه 1369 به زلزله زدگان استان های گیلان و زنجان داشته اند و رسید کمک های اهدایی موجود است .

75- همچنین نراقی های شریف در فروردین 1370 کمک های جنسی و مالی خود را به آوارگان مسلمان شمال عراق(کردهای کردستان عراق)در مقطع انتفاضه(قیام) مردم عراق در سال 1991 میلادی اهدا نمودند که فاکتور و رسیدهای آن موجود می باشد .

۰ نظر ۲۹ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۱۰
سلحشوران شهر نراق

ایرج جعفری فرزند علی اکبر رزمنده و یکی از رانندگان دفاع مقدس نیاز به دعای خیر امت خداجو دارد .


ایرج از سال 1363 در بسیج شهر نراق فعالیت داشته و از تاریخ 12/8/1365 لغایت 14/11/1365 به عنوان بسیجی در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور و در عملیات های کربلای چهار و پنج در منطقه شلمچه خرمشهر استان خوزستان شرکت داشته است . همچنین سه نوبت نیز جهت نقل و انتقال نیرو در جبهه های جنوب به عنوان راننده اتوبوس فعالیت داشته است . ضمنا برادرش اصغر جعفری نیز از جانبازان 35 درصد در مقطع خدمت مقدس سربازی در جبهه های استان کرمانشاه می باشد .

 

vui

 

 

ایرج جعفری با اتوبوسش صبح روز شنبه تاریخ 25/6/1391 در پنج کیلومتری شهرستان چالوس در استان مازندران زمانی که در حال انتقال نیروهایی که قصد شرکت در مراسم دانش آموختگی ، تحلیف و اعطای سردوشی دانشجویان دانشگاه های افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه امام خمینی (ره) نیروی دریایی در شهرستان نوشهر توسط رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای را داشته است با یک تریلی تصادف و موجب مصدومیت ایشان و چند نفر از سرنشینان دیگر می گردد .

 

ایرج جعفری هم اکنون در بیمارستان شهید بهشتی نوشهر بستری و از ناحیه طحال ، ریه ، شکستگی پا ، لگن و... تحت معالجه است .

 

از همولایتی های مومن نراقی برای وی و سایر مصدومین این سانحه شفای عاجل از خداوند مسئلت داریم

 

 

۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۱۰
سلحشوران شهر نراق

بیست و سه سال از مقطع دفاع مقدس و سی و یکسال نیز از ابتدای جنگ تحمیلی هشت ساله عراق بر علیه ایران گذشته و هنوز یک جلد کتاب از سلحشوری و ایثارگری های مردم و خصوصا جوانان شهر نراق به چاپ نرسیده است . شهری که نسبت به جمعیت محدود آن بالاترین فداکاری را داشته است .

بر این مبنا "سایت سلحشوران شهر نراق" با محوریت بسیج نراق و با مساعدت عمومی زنان و مردان این دیار خاموش مسئولیت خطیر ثبت خاطرات و ناگفته های حماسه آفرینی رزمندگان شهر را برای اولین بار بر عهده گرفت و در هفته دفاع مقدس سال 1390 شروع به کار نمود .

 

قسمتی از فعالیت های یکساله سایت سلحشوران شهر نراق عبارتند از :

 

1- ایجاد 322 پست از خاطرات رزمندگان و آزادگان و مطالب عمومی در خصوص شهر نراق

 

2- نمایش 3058 قطعه عکس رزمندگان در جبهه های مختلف و فرهنگ عمومی مردم شهر نراق

 

3- برگزاری سه نشست خاطره گویی با حضور بسیجیان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در تاریخ های 16/9/1390 و 21/11/1390 و 4/3/1391

 

4- برگزاری دو جلسه جمع آوری خاطره و مراسم سوگواری برای فوت ناگهانی جانباز 55 درصد جنگ تحمیلی حسین حیدری فرزند محمد علی و پخش کلیپ در قطعه ایثارگران شهر نراق طی تاریخ های 17/4/1391 شام غریبانش و 22/4/1391 هفتمین روز عروج ایشان

 

5- ملاقات با 26 خانواده معزز شهدا با حضور جمعی از بسیجیان و رزمندگان و ثبت و ضبط خاطرات آنان

 

6- ملاقات با14 تن از رانندگان دفاع مقدس و ثبت خاطرات آنها

 

7- ملاقات و ارتباط با هشت نفر از آزادگان شهر و ثبت خاطرات آنها

 

8- شناسایی و معرفی دقیق 80 شهید ، 88 جانباز ، 8 آزاده ، 88 پاسدار ، 18 جهادگر ، 8 خبرنگار ، 480 بسیجی ، 180 رزمنده ، 38 راننده مقدس

 

9- ملاقات و ثبت خاطرات با فعالین ستاد پشتیبانی جنگ شهر نراق اعم از زنان و مردان

 

10- ملاقات با خانواده های شهدای شاخص مثل علی اصغر آقازمانی شهید حزب جمهوری در 7 تیر 1360 و علیرضا صادقی فرد شهید واقعه 17 شهریور 1357 و سید حسین میرسلطانی یکی از فاتحین لانه جاسوسی آمریکا که 27/8/1359 در سوسنگرد به شهادت رسیده است .

 

11- ملاقات و مصاحبه با 248 نفر از رزمندگان ، آزادگان ، جانبازان ، خانواده ها ، مطلعین ، ارتشیان ، رانندگان دفاع مقدس و ثبت خاطرات آنها .

 

12- تاثیر گذاری و آشنایی بیشتر مردم در پیشرفت فعالیت های مجازی و ورود اینترنت به منازل تعدادی از شهروندان و همچنین تشویق جوانان به راه اندازی وبلاگ . اکنون در شهر نراق قریب به 60 سایت و وبلاگ در حال فعالیت هستند .

 

13- گزارش مبسوط از نحوه شکل گیری بسیج در شهر نراق و معرفی موسسین و قسمتی از فعالیت های آنان . در کنار آن به فعالیت بسیج خواهران نیز پرداخته شد . دوازده نفر از هجده نفر از موسسین بسیج تا کنون به شهادت رسیده اند .

 

14- گزارش از فعالیت های نهادها و ادارات دولتی و شخصیت ها در هشت سال دفاع مقدس از قبیل آموزش و پرورش ، شهرداری ، پست و تلگراف ، مخابرات ، پزشکان ، خبرنگاران ، جهاد کشاورزی ، ستاد جنگ زدگان ، ستاد پشتیبانی جنگ ، روحانیون ، ارتشیان و...

 

15- ادای احترام به شش شهید گمنام شهر و یاد آنها با نوشتن مطالب

 

16- ایجاد چندین جلسه مربوط به دفاع مقدس و شهدا با افراد و مراکز مختلف از جمله نماینده محترم مردم در حوزه انتخابیه محلات و دلیجان حجت الاسلام علیرضا سلیمی ، فرماندار وقت دلیجان آقای احمد آزاد ، شهردار نراق مهندس محمود مرادی ، امام جمعه محترم نراق حجت الاسلام مهدی ایمانی ، فرمانده وقت سپاه ناحیه دلیجان سرهنگ محمد علی توکلی ، فرمانده سپاه ناحیه محلات سرهنگ سید عباس حسینی نژاد و...

 

از مهمترین پی گیری های صورت گرفته تقاضای مکرر برای بازسازی و مرمت گلزار شهدای شهر نراق و ایجاد سر درب برای آن و چاپ کتاب خاطرات رزمندگان نراق می باشد .

 

 

 و ده ها فعالیت خرد و کلان دیگر

 

از عموم مردان و زنان شریف نراق و رزمندگان دفاع مقدس که در طول یکسال جهت ثبت خاطرات همکاری صمیمانه داشتند تشکر می شود . از سرگرد پاسدار مهدی نباتی فرزند شهید مندعلی که در تمامی صحنه ها پشتیبانی نموده و حضور مستمر داشتند بی نهایت سپاسگزاریم .

 

 از کلیه کاربران عزیز و گرانقدر که در طول یکسال یاور " وبلاگ سلحشوران شهر نراق " بودید قدردانی گردیده و تقاضا می شود نقاط ضعف و نقصان های کار ما را یادآور شوید . بهترین دستاورد این است که نظرات خود در خصوص ادامه و یا تعطیلی وبلاگ را اعلام فرمائید

 

 

التماس دعا

 

 


۰ نظر ۲۰ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۱۰
سلحشوران شهر نراق


یکم شهریور ، زاد روز حکیم بوعلی سینا روز پزشک معرفی شده است .

 

نراق مهد علم و تحصیل است . شهر نراق با جمعیت سه هزار نفر دارای حدود سیصد فارغ التحصیل در مقطع دکترا می باشد که از این تعداد قریب صد نفرشان مربوط به رشته پزشکی می باشد . بعضی از این پزشکان از اعضای بسیج بوده و سابقه حضور در جبهه دارند و تعدادی نیز در هشت سال دفاع مقدس به رزمندگان مجروح جنگ خدمات رسانی داشته اند .

 

 

به مناسبت روز پزشک و تجلیل از تلاش عام المنفعه آنان به اسامی کل پزشکان شهر نراق اشاره می گردد :

 

 

1- خانم دکتر افسانه سادات حسینی فرزند سید عباس (داروساز)

2- خانم دکترانسیه لطفعلی فرزند ماشا’الله (دکترای تخصصی علوم آزمایشگاهی در تهران )

3- خانم دکتر مژگان قوامی فرزند محمود

4- خانم دکتر مریم نوروزی فرزند حسن

5- خانم دکتر ندا نوروزی فرزند امرالله

6- خانم دکتر زهرا صفایی نراقی فرزند ......

7- خانم دکتر مریم صفایی نراقی فرزند حسینعلی ( دندانپزشک مقیم آمریکا)

8- خانم دکتر مرسده سالم نراقی فرزند جمشید ( مقیم آمریکا و نماینده کنگره کاخ سفید)

9- خانم دکتر شهره طوسی فرزند کریم

10- خانم دکتر آزاده رضایی فرزند اسدالله ( دختر دایی شهیدان عبدالله و کاظم محمودی)

11- خانم دکتر زهرا عابدینی فرزند اسدالله (متخصص مامایی)

12- خانم دکتر سهیلا قجری فرزند حیدر

13- خانم دکتر سعیده دلاوری فرزندحسن

14- خانم دکتر سیما حسنی فرزند میرزاآقا (فوق تخصص قلب مقیم آمریکا)

15- خانم دکتر فریده یوسفی فرزند خلیل (دندانپزشک مقیم آمریکا)

16- خانم دکتر امیلیا مرادی فرزندحسینعلی( داروساز مقیم انگلستان)

17- خانم دکترمعصومه قجری فرزند عباس

18- خانم دکترهایده رضایی فرزند....

19- خانم دکترناهید عامری فرزند قدرت الله (متخصص اطفال)

20- خانم دکتر سمیرا شاحمزه ای فرزند غلامرضا (متخصص زنان و زایمان)

21- خانم دکتر اختر علوی فرزند محمود (متخصص زنان و زایمان)

22- خانم دکتر مریم شبیه خانی فرزند علی (عمومی)

23- خانم دکتر سعیده شریفی فرزند فضل الله (متخصص کودکان)

24- خانم دکتر پری شریفی فرزند فضل الله ( زنان و زایمان)

25- خانم دکتر پروانه شریفی فرزند فضل الله (زنان و زایمان)

26- خانم دکتر .....کمالی فرزند نعمت

27- خانم دکتر میترا(زهرا) رحیمی فرزند احسان (زنان و زایمان)

28- خانم دکتر اشرف شاحمزه ای فرزند ماشالله

29- خانم دکتر غزاله رئوفی فرزند علی (عمومی)

30- خانم دکتر شبنم خسروی فرزند... (مقیم کانادا)

31- خانم دکتر نازنین غلامی فرزند صدیف

32- خانم دکتر لادن نراقی فرزند سیروس مقیم آمریکا متخصص زنان و نازایی

33- خانم دکتر یاسمن یوسفی فرزند هوشنگ ( جراح و دندان پزشک )

34- خانم دکتر مریم یوسفی فرزند هوشنگ (معاون بیمارستان تهران تجریش)

35-دکتر عباس اکبری فرزند حبیب الله (داروساز تجربی)

36- دکتر شعاع فروغی فرزند عبدالحسین (زنان و زایمان مقیم خارج)

37- دکتر آرش فروغی فرزند...مشهور به احمد نراقی (دندانپزشک)

38- دکتر شفا محمدی فرزند غلامرضا

39- دکتر امیر عارفی فرزند...

40- دکتر حسین شریفی فرزندفضل الله (دندانپزشک)

41- دکتر شکرالله یوسفی فرزند عزیزالله

42- دکتر محسن نراقی فرزند علی اصغر (فوق تخصص گوش و حلق و بینی)

43- دکتر علیرضا باقری نراقی فرزند غلامرضا (دندانپزشک)

44- دکتر محمد مهدی قاسمی فرزند غلامرضا

45- دکتر مرحوم ... غفاری فرزند ...

46- دکتر عزت الله گرانپایه فرزند عزیزالله (ساکن شیراز)     

47- دکتر ....کمالی فرزند نعمت

48- دکتر سیامک (ساسان) نراقی فرزند غلامحسین (دندانپزشک مقیم سوئد)

49- دکتر امیر جعفری فرزند مصطفی (ساکن تهران)

50- دکتر سید محمد بابایی فرزند سید رضا (فیزیوتراپ)

51- دکتر امیر هوشنگ نوروزی فرزند سلطانعلی (عمومی)

52- دکتر غلامرضا امینیان فرزند احمد (فوق تخصص ارتوپدی )

53- دکتر افشین امینیان فرزند غلامرضا (ارتوپد مقیم آمریکا)

54- دکتر آرش امینیان فرزند غلامرضا (جراح پلاستیک مقیم آمریکا)

55- دکتر محمد نراقی فرزند... (ساکن کرج)

56- دکتر احمد اسماعیلی نراقی فرزند حسن

57- دکتر محمود کاظمی فرزند ماشا’الله

58- دکتر علی قجری فرزند رضا(دکترای تخصصی میکروبیولوژی و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی)

59- دکتر غلامعلی منصوری فرزند عباس( مقیم آمریکا و متردد به ایران)

60- دکتر علی یوسفی فرزند مسعود ( عمومی در تهران)

61- دکتر ولی الله حسنی فرزند حسینعلی(متخصص بیهوشی مقیم کانادا)

62- دکتر امیر کاظمی فرزند حسین

63- دکتر محمد همایون صدیق پور فرزند حسین ( متخصص رادیولوژی)

64- دکتر مرحوم سیروس نراقی فرزند غلامحسین                           

65- دکتر رضا کمره ای فرزند حسینعلی (دانشجوی پزشکی)

66- دکتر....فروغی فرزند نصرت الله

67- دکتر ایرج یوسفی فرزند خلیل

68- دکتر مرحوم محمد علی غلامی فرزند صدیف

69- دکترمحمدرضا غلامی فرزند صدیف

70- دکتر کامران سالم نراقی فرزند بهرام (مقیم آمریکا)

71- دکتر امین امینیان فرزند جمشید (دندانپزشک مقیم انگلستان)

72- دکتر حمید رضا رحمانی فرزند غلامحسین( فوق تخصص دامپزشکی، مدرس دانشگاه )

73- دکتر مجید رحمانی فرزند غلامحسین( متخصص علوم آزمایشگاهی)

74- دکتر رضا یوسفی فرزند ایرج ( داروساز)

75- دکتر روزبه یوسفی فرزند ایرج (عمومی و کارمند سازمان هوافضا)

76- دکتر علی طلوعی فرزند خسرو

77- دکتر علی کاشفی فرزند بیژن (دندانپزشک مقیم کانادا)

78- دکتر پیام رئوفی فرزند علی (عمومی)

79-  دکتر علی نراقی فرزند حسین (جراح قلب در بیمارستان شهید رجایی تهران)

80-  دکتر علی اکبر عامری فرزند قدرت الله (دکتر رادیولوژی در تهران)

81-  دکتر علیرضا رضایی نراقی فرزند رضا (مقیم آمریکا)

82- دکتر منوچهر رئوفی فرزند ابراهیم (عمومی)

83-  دکتر فرزاد رضایی فرزند اسدالله ( دارو ساز و پسر دایی شهیدان عبدالله و کاظم محمودی)

84- دکتر نادر صفایی نراقی فرزند حسینعلی  (دارای چهار دکترا و استاد دانشگاه هاروارد آمریکا)

85- دکتر شهرام طوسی فرزند کریم ( مقیم آمریکا)

86-  دکتر کامبیز قاسمی نراقی فرزند عطاالله (داروساز در کرج)

87-  دکتر شهرام قاسمی نراقی فرزند عطاالله ( داروساز در قم)

88- دکتر علی مهدوی فرزند ولی الله ( داروساز در کرج)

89- دکتر نادر مهدوی فرزند ولی الله ( عمومی در محلات)

90- دکتر امیر حمزه ای فرزند....

91- دکتر محمد رجبی فرزند عباس (متخصص گوش وحلق وبینی دربیمارستان میلادتهران)

92 - دکتر هوشمند نیر سینا فرزند هدایت الله (فوق تخصص قلب مقیم آمریکا)

93 - دکتر ......قاسمی فرزند عطاالله

94 - دکتربیژن معتقدی فرزند محمود ( مقیم آمریکا متخصص اطفال ، نوه احمد خان نراقی )

95 - دکتر علی یوسفی قرزند مسعود

96 - دکتر......بهابزرگی فرزند......( نوه مرحوم حبیب الله فروغی )

97 - اکبر رحیمی فرزند میرزاعلی (دندانساز تجربی)

98- قاسم قاسمی نراقی فرزند سطانعلی ( طب پزشکی بو علی سینا به طور تجربی)

99- مرحوم محمود فروغی فرزند غلامرضا (دندانپزشک تجربی)

100 -

 

از همولایتی های عزیز درخواست می شود مشخصات افراد فوق الذکر را تکمیل و چنانچه افراد دیگری از پزشکان اهل شهر نراق را می شناسند معرفی نمایند .

 

۱ نظر ۰۱ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۱۰
سلحشوران شهر نراق


عملیات‌ والفجر2 از سلسله‌ عملیات‌های‌ والفجر از تاریخ 29/4/1362 تا بیشتر از دو هفته در منطقه‌ مرزی‌ شهرستان پیرانشهر در استان آذربایجانغربی و بلندی‌های «حاج‌عمران» در شمال‌ غربی‌ ایران، توسط‌ یگان‌های‌ سپاه‌ پاسداران‌ و ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ به‌ اجرا درآمد . حمله‌ در ساعت 24با رمز « یا الله‌ یا الله‌ یا الله » آغاز شد. هدف‌ نیروهای‌ خودی‌ تجزیه‌ و انهدام‌ نیروی‌ دشمن‌ و فتح‌ چندین‌ ارتفاع‌ مهم‌ منطقه‌ به‌ منظور خارج‌ ساختن‌ شهرهای‌ مرزی‌ از آتش‌ سنگین‌ توپخانه‌ و دید دشمن‌ بود .

طی این عملیات پادگان‌ حاج‌ عمران آزاد و نیروهای‌ ایرانی‌ بر شهر "چومان‌ مصطفی" عراق‌ مسلط‌ شدند. همچنین‌ تردد افراد ضد انقلاب و نادان کومله و دمکرات ‌ و نفوذ آنها از سوی‌ خاک‌ عراق‌ به‌ ایران‌ محدودتر و زمینه‌ برای‌ اجرای‌ عملیات‌ نفوذی‌ به‌ قلب‌ دشمن‌ فراهم‌ شد . بویژه‌ آنکه‌ شهر «اربیل» و «کرکوک» عراق‌ و تأسیسات‌ نفتی‌ شهر کرکوک‌ به‌ محل‌ استقرار نیروهای‌ خودی‌ نزدیک‌ بود . طی‌ این‌ عملیات‌ و در همان‌ ساعات‌ نخستین، ضمن‌ آزادسازی‌ چندین‌ روستای‌ منطقه، گمرک‌ پیرانشهربه‌ دست‌ نیروهای‌ ایرانی‌ افتاد و تا پایان‌ دو هفته‌ نبرد و درگیری‌ چندین‌ تنگه‌ مهم‌ و ارتفاعات‌ معروف‌ منطقه‌ و مجموع‌200 کیلومتر مربع‌ از خاک‌ ایران‌ و عراق‌ آزاد شد.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/srtg.jpg       http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/img_1672.jpg

شهید ابوالفضل شاطری

از جمله‌ اتفاق‌ مهم‌ برای مردم شهر شهید پرور نراق در این‌ عملیات ، شهادت یکی از همولایتی های خود به نام پاسدار ابوالفضل شاطری در بیست و نه سال قبل بود . ابوالفضل شاطری فرزند غلامرضا متولد 1344 اهل شهر نراق تاریخ 14/5/1362 طی عملیات والفجر دو در منطقه عملیاتی حاجی عمران پیرانشهر فاتحانه به شهادت رسید .

 

۰ نظر ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۲۵
سلحشوران شهر نراق

 

اینجانب احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله متولد سال 1344 و اهل شهر تاریخی نراق تاریخ 2/1/1361 در سن 16 سالگی طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم و تاریخ 29/5/1369 با سایر اسرا آزاد و به میهن اسلامی ایران بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dsc00516.jpg

                                                                                                                                                                                                                                                                                آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

عراقی ها در اردوگاه موصل در طول 24 ساعت دو نوبت غذا می دادند . علی الظاهر در کل اردوگاه های نگهداری اسرای ایرانی همین شرایط حکفرما بود . صبح ها فقط آش می دادند که ما به آن آش شوربا یا آش عربی می گفتیم و محتویات آن برنج و رب گوجه فرنگی بود . میزان آن نیز به اندازه حدود یک لیوان به هر نفر به اضافه یک قرص نان سمون و یک لیوان چای شامل می شد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dzdfhz2.jpg

نشسته از راست : آزاده جانباز قدرت الله ایزدی ، آزاده جانباز احمد ابوالحسنی ، ناشناس ، آزاده جانباز عباس باقری

ظهر ها نیز نهار برنج و خورشت و یک قرص نان سمون می دادند . در تقسیم به هر اسیر حدود ده قاشق برنج بیشتر نمی رسید . آشپزخانه را اسرای ایرانی با نظارت عراقی ها اداره می کردند و هر روز از هر آسایشگاهی ده نفر موظف بودند به عنوان خدمه در آشپزخانه فعالیت داشته باشند . آشپزها به خاطر اینکه اسرا به غذای بیشتر برسند مجبور بودند دست به اقداماتی بزنند که دوستانشان به نوعی سیر شوند . مثلا روزی که قرار بود بادمجان با برنج توزیع شود بادمجان را پوست نمی کندند و درسته پخت می کردند . بر این اساس اسیران ایران به خاطر بی توجهی عراقی ها نسبت به تغذیه آنان دچار سو’ هاضمه ؛ کمبود کالری و مشکلات گوارشی و امراض داخلی دیگر گردیده بودند .

در هر اردوگاه حدود 1800 نفر اسیر اسکان داده بودند و داخل هر اردوگاه حدود 15 ساختمان وجود داشت و 120 نفر داخل هر ساختمان زندگی می کرد که به آن آسایشگاه می گفتند . نگاه ما به این فضاها شبیه زندان تلقی می گردید که بند بند بودند .
ماه مبارک رمضان سیستم غذایی فرق نمی کرد ولی زمانش متفاوت می شد . یعنی سحر برنج و خورشت می دادند و وقت افطار آش توزیع می کردند . تنها ارفاقی که داشتیم زمان افطار به جای یک چای دو لیوان چای می خوردیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/rtus6.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asrfydty.jpg

مراسم استقبال از آزادگان سرافراز شهر نراق

نان سمون گرد و داخلش خمیر بود . اسرا خمیرها را در آورده و خشک می کردیم و بعد با هر زحمتی سرخ می کردیم و بعضی موقع ها حلوا درست کرده و بعضا کمی شکر به آن افزوده و شیرینی می پختیم. 99درصد اسرای ایرانی ماه مبارک رمضان در اردوگاه های عراق روزه می گرفتند . با اسیری به نام محمد کرمعلی فرزند حبیب الله اهل شهرستان محلات آشنا شده بودم که در درمانگاه اردوگاه موصل خدمت می کرد و چون بتوانم برای گرفتن روزه دوام بیاورم و ضعف نداشته باشم برایم آمپول های تقویتی تزریق می کرد . بعضا نیز ظرف های خالی سرم را از ایشان می گرفتم و از بالای آن آب می ریختیم و داخل یک پیت فلزی آشغال با المنت دست ساز آب را جوش می آوردیم و سرم را داخلش می انداختیم و چای درست می کردیم و یا آب جوش آمده برای استحمام اسرا استفاده می شد .کرمعلی سرباز وظیفه بود که سال 1360 اسیر عراقی ها شده بود . شب های احیاء رمضان حال و هوای خاصی داشت . اسیران در کشور عراق و تقریبا نزدیک شهر های کوفه و نجف و کربلا مسلما انگیزه بالاتری برای عبادت داشتند . اوایل اسارت مفاتیح و قرآن نداشتیم و با حضور سه نفر روحانی در بین اسرا با سختی جوشن کبیر می خواندیم . چون حافظه افراد توان یاداشت هزار نام متبرک خداوند را نداشت و 100 بند جوشن کبیر را هیچوقت نتوانستیم بخوانیم . فقط قرآن سر گرفتن را پنهان از سربازهای عراقی انجام می دادیم . آنهم چند ورق بیشتر نبود و بقیه به جای قرآن فقط دست بر سر می گرفتند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyujs5.jpg

نشسته از چپ : ابوالحسنی در مراسم استقبال در گلزار شهدای شهر نراق

سال های بعد روی کاغذ های لف که کاغذ دور سیگار بود سوره های کوچک قرآن را نوشته و بین اسرا تقسیم می شد تا مورد استفاده معنوی آنان قرار گیرد .بدترین صحنه زمانی بود که شب احیاء با آن قریبی و غربتی که در عراق و نزدیکتر از ایرانی ها به کوفه ، کربلا و نجف بودیم زمزمه می کردیم الهی به علی ، الهی بالحسین ، الهی بالحسن و ... که انکار خمپاره 60 میلی متری کنارمان بر زمین خورده و باید خودمان را پرتاب می کردیم به سمت پتوها و خودمان را به خواب می زدیم . چون سربازهای نگهبان عراق به آسایشگاه نزدیک می شدند . دسته جمعی هم که نمی توانستیم حلقه بزنیم . مجبور بودیم دو سه نفره با هم زمزمه کنیم و اشک بریزیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ttgd1.jpg

ابوالحسنی در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

زمانی که بیشتر دلمان می شکست وقتی بود که رادیو ایران که مخفیانه در آسایشگاه نگهداری می شد و مسئولش اطلاع رسانی می کرد مردم در بارگاه ملکوتی هشمین پیشوای شیعیان علی ابن موسی الرضا(ع) احیاء گرفته و قرآن به سر نموده اند .
سال های بعد با اعتراض شدید اسرا به صلیب سرخ جهانی چندین مفاتیح و قرآن به آسایشگاه ها اضافه شد . باز شبهای احیا قرآن ها را از جلد خارج کرده و ورق های آن را بین تعدادی بیشتر اسرا تقسیم می کردند و بعد یکی از اسرا چون به کار صحافی آشنا بود با سوزن و نخ قرآن را به حالت قبل در می آورد و چسب کاری می کرد که البته هیچوقت مثل اولش نمی شد . مامورین عراق با خواندن جوشن کبیر و بردن نام ائمه اطهار در اردوگاه نگهداری اسرا مخالف بودند و مجموعا فعالیت های گروهی آنان را نگران می کرد . با نماز خواندن و عبادت فردی اسیری مخالفت نمی کردند لیکن آن اسیر اگر غیر متعارف عبادت می کرد و مثلا نماز شب می خواند مظنون می شدند و اینگونه قلمداد می شد که او به خلیفه اشان خمینی علاقه بیشتری دارد و باید مواظبش باشیم .با همه تنگناهایی که در اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق حاکم بود ماه رمضان ویژه و شب های احیای روحانی و معنوی مناسبی برقرار می شد که از خاطره ها زدوده نخواهد شد .شبانه در اردوگاه عید فطر را اعلام می کردند . صبح که می شد دعا خوانده می شد و عراقی ها هم کاری نداشتند : الله اکبر الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمد لله على ما هدانا، و له الشکر على ما اولانا.نماز عید را به جا می آوردیم و به خاطر اینکه پیشنماز لو نرود به گونه ای در صفوف می ایستادیم که عراقی ها وی را از پشت پنجره شناسایی نکنند . زیرا بعدا او مورد توجه قرار می گرفت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tusfdty7.jpg           http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdghj4.jpg

احمد ابوالحسنی و مادرش طلعت محمودی پس از هشت سال و نیم هجران

بعد اسرا برای عید دیدنی و مصافحه آسایشگاه به آسایشگاه می رفتند و از زیباترین روزها محسوب می شد و دوستان با صفا و صمیمیت بهتری همدیگر را می دیدند و در آغوش هم حتی گریه هم می کردند . از خمیر نان برای چنین روزی حلوا درست کرده و بین اسیران پخش می کردند . برگزاری مسابقات فوتسال و بستکبال و والیبال به مناسبت عید سعید فطر در محوطه اردوگاه نیز از جمله سرگرمی های شادی آفرین ماه مبارک رمضان در مقطع اسارت بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fhjf3.jpg

باز خوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت آزاده احمد ابوالحسنی تاریخ 28/5/1391

از ایران و شهر نراق           به اردوگاه اسیران عنبر در شهر الانبار عراق

بسم الله ارحمن ارحیم          خدمت برادر عزیزم احمد ابوالحسنی دارای کارت اسارت 3050

پس از تقدیم عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستارم . باری اگر از احوالات ما خواسته باشید سلامتی برقرار و به دعاگوی شما مشغول می باشیم . و امید است که هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و همگی ما حالمان خوب است . مادر ( طلعت محمودی) خدمت شما سلام می رساند . قاسم و محمد ابوالحسنی(برادران) خدمت شما سلام می رسانند . دایی علی با خانواده ( پدر و مادر شهیدان عبدالله و کاظم محمودی) سلام می رسانند . هم اکنون که نامه را می نویسم آقا رضا غفاری و خواهرمان فاطمه(ابوالحسنی) در نراق هستند و خدمت شما سلام می رسانند .فرج الله(ابوالحسنی) با خانواده سلام می رسانند . سید علی مهرزاد(داماد دیگر خانواده) سلام می رساند . دایی رضا ، دایی ولی ، دایی نصرالله ، دایی یوسف( پدر شهیدان نصرت الله و احمد رضا محمودی) و دایی علی ( پدر شهیدان عبدالله و کاظم محمودی) سلام می رسانند .حسن رضایی(داماد دیگر خانواده) و گوهر ابوالحسنی خدمت شما سلام می رساند . تمام دوستان خدمت شما سلام می رسانند .عباس باقری و قدرت الله ایزدی (دو نفر از اسرای شهر نراق) هر چند که پیش شما نیستند( در اردوگاه موصل به سر می برند) سلام برسان . غلامحسین رضایی و حسین اسماعیلی ( دو نفر از اسرای شهرستان محلات) را سلام برسان . تمام دوستانت( اسرای ایرانی) مخصوصا بچه های محلات را سلام برسانید.در ضمن کاظم هم پیش خدا عبدالله رفت ( کاظم محمودی از فرماندهان جنگ طی عملیات محرم شهید گردیده و نزد برادرش عبدالله محمودی طی عملیات فتح المبین شهید شده است ) . امید است از این موضوع ( شهادت پسر دایی ) ناراحت نباشی چون هدفشان همان بود که به آن رسیدند ( آرزویشان شهادت بود) . خدا روحشان را شاد کند . خداحافظ

محمد ابوالحسنی از شهر نراق تاریخ 5/11/1361

/////////////////////////////////////////////////////////////

از اردوگاه عنبر شهر الانبار عراق احمد ابوالحسنی دارنده کارت اسارت 3050

به ایران شهر نراق در استان مرکزی       بسم الله القاسم الجبارین

خدمت برادر بزرگ و ارجمند و گرامیم غلام محمد ابوالحسنی سلام

پس از تقدیم عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستار و امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشی . باری عرض کنم نامه پر مهر و محبت شما در تاریخ 12/6/1362 ( بیش از هفت ماه تاخیر) به دستم رسید و بسیار خوشحال شدم . مادر عزیزم ( طلعت محمودی) را سلام برسان . فاطمه خانم( خواهرش) و همسرش ( رضا غفاری) را سلام برسان . محمد و قاسم )( برادران) را سلام برسان . زهره ، گوهر و فاطمه ابوالحسنی( خواهران) و همسرانشان آقا مهرزاد حسن آقا آقا رضا را سلام برسان .دایی علی عباسرضا ماشاءالله نصرالله یوسف و ولی محمودی را سلام برسان . کلیه عموها را با خانواده سلام برسان .بابابزرگ ( آیت الله سید روح الله موسوی الخمینی رهبر کبیر انقلاب) را سلام برسان .
راستی شنیده ام که مشغول کشاورزی و دامداری شده ای ؟ انشاء الله پیروز و سر بلند باشی .غلام جان (برادر) انشاء الله با رفتن عبدالله و کاظم ها ناراحت نباشی و نیستی ( شهادت پسر دایی عبدالله محمودی طی عملیات فتح المبین و کاظم محمودی طی عملیات محرم ) و خوشا به حال آنها که رفتند ( شهید شده اند ) و از این زندان ( دنیا) آزاد شدند . چون همانطور که حدیث است می گوید این دنیا یک زندانی است برای مومن . پس چه بهتر است که مومن زودتر از این زندان آزاد شوند ( مرگ در راه خدا نصیب کند که شهادت است ) . دعا کنید ما نیز از اسارت نفس آزاد شویم . چون اسارت بند خود به خود دیر یا زود آزاد خواهیم شد . دیگر عرض ندارم به جز دیدار شما که انشاءالله برادر زود دیدار ما تازه گردد . به امید پیروزی اسلام و عظمت مسلمین .                    احمد ابوالحسنی تاریخ 23/6/1362 از اردوگاه عنبر

مردم ایران توجه داشته باشید با وجودی که نامه اغلب سلام های عادی و احوالپرسی خانوادگی است بیشتر از هفت ماه مورد کنترل قرار گرفته تا ارسال شده است .

 آزاده جانباز احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 17/05/1391

 

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۱
سلحشوران شهر نراق

سی سه سال قبل تاریخ 28/5/1358 در پی تهاجم و تسخیر شهر کرد نشین پاوه در استان کرمانشاه و شهادت پاسداران و ارتشی ها توسط اعضای حزب منحله دمکرات کردستان و چند گروه خرده پای کردی حضرت امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران طی پیام فوری به ارتش و سپاه پاسداران و اقشار مختلف مردم خواستار شکست محاصره شهر پاوه از لوث ضد انقلابیون تجزیه طلب شدند.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/24317852661443717413819321122885812165148.jpg
شهرستان پاوه

در شهر ولایت مدار نراق نیز همزمان با سطح کشور شوری به راه افتاد و داوطلبین مقرر شد که به هر طریق خود را به پاوه برسانند . قبل از 28 مرداد 1358 آقای حسین حیدری فرزند غلامحسین از اولین نیروهایی بود که به عنوان حرکت مردمی بسیج به همراه چند نفر از شهر قم به تهران عزیمت و از آنجا به سنندج مرکز استان کردستان و بعد شهرستان مرزی بانه اعزام شده بود .

      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zsdrtysadtu.jpg
جانبازحسین حیدری فرزند غلامحسین


چند نفر از جوانان انقلابی شهر نراق از جمله حسین نباتی فرزند مندعلی از نراق حرکت نموده و به شهر قم که می رسند اعلام می شود نیرو به اندازه کافی در پاوه حضور پیدا کرده و شهر پاوه پاکسازی شده و نفرات به زادگاه خویش باز گردند.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tudryudfy.jpg
جانباز حسین نباتی فرزند مندعلی

نیروهای زیادی از اطراف و اکناف کشور آمادگی خود را برای حرکت به منطقه و سرکوبی اشرار اعلام نمودند.حضرت امام پس از بر طرف شدن سریع غائله پاوه در همان روز طی پیامی دیگر فرمودند من از مردم غیرتمند و برادران عزیز تشکر می کنم و از آنان تقاضا دارم به منازل خود مراجعت کنند.


 

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۲
سلحشوران شهر نراق


اینجانب عباس باقری فرزند حسینعلی اهل شهر تاریخی نراق تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم و تاریخ 29/5/1369 با سایر اسرا آزاد و به میهن اسلامی ایران بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/hklv.jpg

آزاده جانباز عباس باقری

علی رغم پیروزی های چشمگیر رزمندگان سلحشور ایرانی طی عملیات فتح المبین عراقیها از تعداد اندک اسرای ایرانی سوء استفاده نموده و در مسیر و شهرها خصوصا در بغداد به وسیله اتوبوس چرخانده شدیم تا بلکه کمی از شکستشان را پوشش دهند . سرانجام در بیمارستان اردوگاه عنبر تحت مداوا قرار گرفتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4420.jpg

از راست : آزاده جانباز قدرت الله ایزدی ، آزاده جانباز عباس باقری ، آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

اردوگاه عنبر در شهر الانبار در استان پر مساحت الانبار قرار داشت و مرکز این استان شهر الرمادی می باشد .بیمارستان عنبر حدود چهل مجروح از رزمندگان ایرانی تحت ضعیف ترین درمان ها قرار داشتند . سی دو روز پس از اسارت یعنی تاریخ 4/2/1361 برای حفظ روحیه و بالا بردن توان دفاعی و توسل به ائمه اطهار به خواندن دعای توسل بدون داشتن کتاب دعا پرداختیم . یک شعری بود که آقای غلامرضا سازگار به صورت مداحی خوانده بود که :

کربلای ما خودش یه کشوره           دامنش پر از گل های پرپره

این مطلب را من بین دعا از حفظ خواندم و روحیه ی خوبی دریافت نمودیم . غافل از اینکه سرگرد مشعل ، محمودی و عثمان پشت پنجره بیمارستان صداهای دعا خواندن ما را شنیده اند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fguovgj.jpg

باقری در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

 

محمودی که به زبان فارسی کاملا مسلط و اهل یکی از شهرهای مرزی بود و با عراقی ها همکاری صمیمانه داشت وارد بیمارستان شدند و مشعل گفت کی میخواهد شربت شهادت بنوشد . من را بردند داخل حمام و با وضعیت وخیمی که داشتم تا توان داشتند کتکم زدند . یک دشداشه عربی تنم بود و زمانی که نگاه کردم از خون سرخ شده بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ffxx33.jpg

 

باز خوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت آزاده عباس باقری تاریخ 26/5/1391

از ایران و شهر نراق

به اردوگاه موصل عراق آقای عباس باقری فرزند حسینعلی کارت اسارت 3096

بسم الله الرحمن الرحیم

در بستر خویش آسودن را   در ساغر مرگ سرخ ، لب سودن را   بنگر که چه عاشقانه تفسیرش کرد    با خون گلوی خویش بودن را

خدمت دوست و برادر عزیز عباس باقری سلام علیکم و بما صبرتم

با درود و سلام بر منجی عالم و نائبش ( حضرت آیت الله سید روح الله خمینی) و دوستداران آنها . عباس جان انشاءالله که حالت خوب باشد و در پناه ایزد یکتا محفوظ باشی . نامه ات رسید بی اندازه خوشحال شدم و تا کنون یک نامه از شما بیشتر نرسیده و من این سومین نامه است که می نویسم . از نامه ات بسیار بهره مند شدم . منتظر ادامه آن هستم و در آرزوی روزی هستیم که مانند قبل آن همه خاطره ها و با هم بودن ها را تازه کنیم ولی با این تفاوت که بهترین یاران ( شهیدان شهر نراق) از میان ما هجرت کردند و ما را تنها گذاشتند . باشد که خدا به ما صبر و بردباری عطا کند انشاءالله . قاسم حسینی ( پاسدار) و حسین حسینی(بسیجی) و کلیه برادران ( بسیجیان و رزمندگان شهر نراق) خدمت شما سلام می رسانند . از قول ما هم خدمت احمد ابوالحسنی و قدرت الله ایزدی ( دو نفر از اسیران نراق) و کلیه برادران ( اسرا) را سلام برسان . جایگاه هم پاسگاه می شود ( ستاد ناحیه مقاومت شهر نراق به پاسگاه سپاه ارتقاء می یابد) و وضع خوب است ( جذب نیرو و اعزام افراد به جبهه ها مناسب است) . ولی خوب بعضی موقع ها بی خبران از قدرت خدا و منافقان سد راه می کنند و می خواهند مانع حرکت شوند ( بد خواهان نظام چوب لای چرخ می گذارند) که عنایت خداوند بالاتر از این هاست . عباس جان انشاءالله که ما را از دعای خیر خود فراموش نکنی . به امید دیدار و به امید رهایی . (بازگشت اسیران به ایران . باباجان ( حضرت آیت الله سید روح الله خمینی رهبر کبیر انقلاب) با کلیه بچه هایش ( طرفداران نظام و ولایت و رزمندگان ( حالشان خوب و سلام و دعا می رسانند خدا حافظ التماس دعا

دوستدارت محمد تاریخ 17/1/1363

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

از اردوگاه موصل عراق عباس باقری کارت اسارت 3096

به ایران و شهر نراق

بسمه تعالی

خدمت برادر گرامی و دوست صمیمی سلام

پس از تقدیم عرض سلام ، موفقیت شما عزیزان اسلام را از یکتای هستی بخش جهان بشریت خواهان و خواستارم . امیدوارم که هیچگونه نگرانی نداشته باشید و برای خدمت به اسلام عزیز موفق و موید باشید و مکتبی که اثبات کرد به جهانیان مدعی که انسان چیست و احترام به حقوق آن به چه نحو خواهد بود . برای کسانی که در دنیای امروز مدعی اند که متمدن و پیشرفته اند و با سلاح های مدرن می توانند با اسلام مبارزه کنند . اما غافل از هست پروردگار مکتب توحیدند . یک موقع قدرت های کذاب از خواب خرگوشی بیدار شدند ودیدند که اسلام قدرتی مافوق قدرت ها و دارای سلاح های بت شکن و اهریمن شکن است که هر موقع اراده کند می تواند هر طغیانگر و تجاوزگر را سر جای خود بنشاند . پس بیائید قدر این فداکاری ها و راد مردی ها را بدانیم و از خداوند پیروزی اسلام را طلب کنیم . محمد جان نامه پند آمیز شما برای من و احمد ابوالحسنی رسید و خیلی خوشحال شدیم . انشاءالله که ما را از موعظه و پند توسط مکاتبه فراموش نکنی و سلام ناقابلم را پذیرفته و خدمت خانواده مهربانت و خانواده ام و خانواده شهدا و کلیه دوستان و خویشاوندان برسانی و مرا از احوال خود و دگرگونی های بیشتر از این مطلع سازی


کسی که همیشه به یاد شماست الاحقر عباس باقری تاریخ 25/4/1363

 

 

 

آزاده جانباز عباس باقری فرزند حسینعلی اهل شهر نراق 03/03/1391

 

 

۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۰۷
سلحشوران شهر نراق

تعدادی از نیروهای مومن و معتقد به آرمان های اللهی و مقدس بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) به جرم فعالیت های انقلابی توسط اعضای سازمان منافقین مورد سوء قصد قرار گرفته اند .سی و یکسال قبل تاریخ 26/5/1360 بسیجی قدرت الله آقاصادقی فرزند علی محمد متولد 1334 اهل شهر نراق و قربانعلی احمدی فرزند علی متولد 1336 اهل خمین و ساکن نراق در خیابان ملاصدرا تهران مورد تهاجم تروریست های منافقین ( سازمان مجاهدین خلق ) قرار گرفتند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvkckkyy.jpg           http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhkcghkhk.jpg

قدرت الله آقاصادقی                              قربانعلی احمدی

دو ضارب منافق دو روز بعد زمانی که قصد اقدام تروریستی دیگری را داشته اند طی درگیری با پاسداران کشته می شوند .

مصاحبه با ترور شدگان و زندگینامه و شرح واقعه :

قدرت الله آقاصادقی متولد 1334 و خانواده ام دامدار و کشاورز بودند . سال 1347 در سن سیزده سالگی از شهر نراق به تهران آمدم و تا سال 1355 در مغازه جوشکاری کار می کردم . پس از دریافت پایان خدمت سال 1357 همزمان که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) پیروز شد به شهر قم آمدم . فعالیتم در مسجد کرامت بود و به عضویت بسیج در آمدم . حدود چهار ماه با تعدادی دوره آموزشی و مربی گری را گذراندم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhinjkjhk.jpg

جانباز قدرت الله آقاصادقی

تاریخ 31/6/1359 رژیم عراق جنگ را بر ایران تحمیل نمود . شانزده روز از آغاز تجاوز ارتش عراق با حمایت جهانیان نگذشته بود که با سی نیروی آموزش دیده از قم به جبهه اعزام شدیم . در مدرسه پاسارگاد اهواز مستقر و در ستاد جنگ های نامنظم مهندس چمران سازماندهی گردیدیم و تا فروردین 1360 در جبهه سوسنگرد فعالیت داشتم و به قم بازگشتم .برای کار گچکاری به تهران رفتم و با دوستم قربانعلی احمدی کار می کردیم . قربانعلی فردی مومن و طرفدار نظام بود . صبح روز 26/5/1360 از خانه خارج شدم . من آن روز بر حسب اتفاق لباس سبز به تن داشتم که معمولا پاسداران کمیته انقلاب اسلامی می پوشیدند و با ریش بلند بودم .چهارراه ملاصدرا تهران مقابل یک گل فروشی بودیم و اطرافمان کسی نبود و دقایقی مشغول نگاه کردن به گل ها شدیم که ناگهان صدای تیراندازی با کلت صورت گرفت و یک فشنگ به بالای کشاله ران نزدیک کمرم اصابت کرد و نقش بر زمین شدم و دوستم آقا قربانعلی نیز مورد هدف قرار گرفت و یکی از تیرها به زیر شانه اش اصابت کرد . ما در آن شرایط الله و اکبر و خمینی رهبر و همچنین شعار مرگ بر منافق گفتیم .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xfxf.jpg

     قدرت الله آقاصادقی

مهاجمین دو ترورست از سازمان منافقین و سوار بر یک دستگاه موتور سیکلت هوندا 125 بودند و پس از انجام ترور از صحنه گریختند . سال 1360 مملو از ترور و خیانت منافقین در تقویم به ثبت رسیده است و مردم نیز با جنایت های آنان آشنا بودند . امت انقلابی در صحنه دور ما را گرفتند . لابلای مردم فردی به نام حسن برزی پاسدار کمیته انقلاب اسلامی من را بیمارستان شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد در خیابان پاسداران انتقال داد و بعد چهار نوبت نیز به ملاقاتم آمد . نیروهای انتظامی و امنیتی هم از شرایط اتفاقیه گزارش تهیه کردند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image5732.jpg    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ft7ifguovbjl.jpg

تاییدیه های پزشکی و نظامی ترور جانباز قدرت الله آقاصادقی

چهار ماهی در بیمارستان لبافی نژاد تحت درمان بودم و تیر ستون فقرات و کمرم را تحریک کرده بود و زجر می کشیدم . مدتی نیز در بیمارستان نجمیه در خیابان حافظ تهران بستری بودم تا اینکه یکسال و سه ماه بعد از ترور تاریخ 7/9/1361 در بیمارستان نجمیه فشنگ کلت 45 میلی متری را از کمرم بیرون آوردند که هنوز به یادگار نگه داشته ام .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyicfgyjcgh.jpg

جای تاسف داشت که رزمندگان در جبهه با کفر جهانی نبرد و جهاد می کردند ولی منافقین در شهرها از جمله تهران دست به ترور و آشوب و بلوا می زدند .از سال 1362 به نراق بازگشتم و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان عضویت یافتم و بعد در جبهه های نبرد حق علیه باطل شرکت داشتم و اکنون با 25 درصد جانبازی بازنشسته شده ام . همسرم خانم معصومه کاظمی خواهر شهید محمد کاظمی است  .شهید علی اکبر آقاصادقی برادر زاده ام می باشد . همچنین شوهر خواهرم رضا مهرانی از شهدای ورزشکار و شهید حسن کرباسی نیز از اقوامم می باشد .

///////////////////////////////////////////////////

اینجانب قربانعلی احمدی متولد 1336 در قورچی باشی خمین می باشم . سربازی ام را در تیپ هوابرد شیراز گذراندم و تاریخ 15/4/1357 کارت پایان خدمت دریافت کردم . ریشه نراقی داریم و پدر بزرگم کربلایی قاسم عبدالجبار در بقعه زبیده خاتون دفن می باشد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyxfhkxvh.jpg

     جانباز قربانعلی احمدی

بحبوبه انقلاب در سال 1357 به شهر نراق مهاجرت و زیباترین روز زندگی ام ورود امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی از تبعید بود که ما همانروز جشن ازدواجمان با خانم عشرت رمضانی فرزند علیرضا را برگزار کردیم .بعد به تهران نقل مکان و در بلوار کشاورز سکونت یافتیم . یکی دوسال بعد سازمان ها و گروهک ها از جمله منافقین به نشانه سهم خواهی از انقلاب مبادرت کردند و سطح خیابان های تهران روزمره شاهد میلیشیا و برگزاری میتینگ های مختلف آنان بود . بعد از ظهرها که از گچکاری باز می گشتم حوالی منزلم از نزدیک با آنها بحث می کردم و فریب خوردن آنها را متذکر می شدم تا اینکه مورد تهدید قرار گرفتم و از من خواستند تا از فعالیت های انقلابی ام به نفع مسیر الی الله امام خمینی فاصله بگیرم .ابتدا یک جلد کتاب به منزلم انداخته بودند که تبلیغ به نفع سازمان منافقین و نامی از مسعود رجوی و موسی خیابانی برده بود . بار دیگر چهار لاستیک ماشین پیکان جوانانم را با چاقو پاره کردند .از سال 1360 ترورهای منافقین به اوج رسید و تقریبا هر روز شاهد ترور انقلابیون و مردم زحمتکش بودیم  تاریخ 26/05/1360من و دوستم قدرت الله آقاصادقی صبح هنگام در حال رفتن برای گچکاری منزل فردی بودیم که در چهار راه ملاصدرا خیابان شیراز مقابل یک گل فروشی مربوط به آقا نبی اهل شهرستان خمین ایستادیم و از طراوت و زیبایی گل ها لحظاتی استفاده کنیم که حدودا از فاصله چهار پنج متری از پشت سرمان صدای تیراندای بلند شد که از سه تیر شلیک شده یکی هدر رفت و بعد قدرت الله از ناحیه کشال ران تا کمر مورد اصابت قرار گرفت و سومین تیر کلت 45 میلیمتری نیز به پائین کتف من خورد و از سمت کمرم خارج شد .اتوبوس دو طبقه در حال عبور بود که جوانی پیاده شد و به همراه مردم جلوی ماشینی را گرفتند و ما را ابتدا به کلنیک ونک در حومه میدان ونک و از آنجا با آمبولانس به بیمارستان لبافی نژاد منتقل نمودند .پرونده اولیه ما در کلانتری یوسف آباد تشکیل شد و نیروهای امنیتی و انتظامی تحقیقات به عمل آوردند .در بیمارستان از طریق رسانه ها شنیدم که دو منافق که دو روز قبل در چهار راه ملاصدرا دو بی گناه را ترور کرده بودند در باغ های منطقه ده ونگ طی درگیری با پاسداران کمیته کشته شده اند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/rusdrtu.jpg

     قربانعلی احمدی در شهرستان سقز

من پس از یک هفته بهبودی نسبی ام را به دست آوردم ولی به علت آسیب در زیر شانه ام دیگر نتوانستم گچکاری کنم ولی قدرت الله صادقی تا مدت ها تحت درمان بود و حتی مدتی در بیمارستان نجمیه نیز بستری بود .ابتدا برای من در بنیاد جانبازان 25 درصد جانبازی در نظر گرفتند ولی چند سالی است که به 10 درصد کاهش داده و از هیچ امکاناتی برخوردار نیستم .بعدا کارمند وزارت بازرگانی شدم و در قسمت مرکز تهیه و توزیع قطعات الکتریک به اتفاق باجناقم سید مرتضی موسوی فرزند سید حسن مشغول شدم و از طریق بسیج ادارات دو نوبت به جبهه های نبرد نور علیه ظلمت در سقز و اسلام آباد غرب اعزام شدم که در نوبت اول با باجناقم سید مرتضی با هم ماموریت 45 روزه ای در سقز کردستان بودیم . اکنون نیز به عنوان راننده کامیون مشغول اداره زندگی می باشم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/gj2.jpg

از راست : سید مرتضی موسوی با باجناقش قربانعلی احمدی در سقز

جالب است بدانید منهای ترور نافرجام ، یک بار دیگر نیز از مرگ حتمی(شهادت) نجات پیدا کرده ام و تاریخ 24/12/1363 به اتفاق پسر خاله ام آقای سعید باطنی فرزند محمدعلی کارمند وزارت امور خارجه به نماز جمعه در دانشگاه تهران رفته بودیم و دقیقا همان نقطه ای نشسته بودیم که بعد انفجاری رخ داد . سعید گفت بیا برویم جلوتر بنشینیم تا هم صف نمازگزاران پر شود و هم نزدیک تر به سخنران و جایگاه باشیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dsc00299.jpg

        قربانعلی احمدی

آیت الله سید علی خامنه ای که آن زمان ریاست جمهوری ایران را عهده دار بود در حال قرائت خطبه در خصوص آیت الله کاشانی و دکتر مصدق بودند که صدای انفجار مهیبی همه محیط را پر کرد . رژیم عراق در محمل یک قالیچه بمب گذاری شده توسط دو نفر از ایادی مزدور و منافقش به زمین چمن دانشگاه تهران نفوذ کرده و پس از اقدام تروریستی چهارده نفر از مومنین نماز گذار شهید و 88 نفرمجروح گردیدند ولی آیت الله خامنه ای با صلابت خطبه ها را ادامه دادند و نقشه دشمن مبنی بر عدم حضور مردم در نماز را خنثی کردند                          

از آقایان آقاصادقی و احمدی بابت مصاحبه متشکریم .

 اطلاع داشته باشید دهه 60 سازمان منافقین ترورهای زیادی انجام می داد و مردم شاهد وحشی گری های آنان بودند . یکماه و نیم قبل از ترور این دو نراقی تاریخ 7/4/1360 دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط انفجار تروریستی با خاک یکسان شد و دکتر بهشتی و بیش از 72 نفر از مسئولین نظام به شهادت رسیدند که یکی از این شهیدان علی اصغر آقازمانی فرزند علی محمد اهل شهر نراق بود . دو هفته بعد از ترور نراقی ها تاریخ 8/6/1360 رجایی رئیس جمهور و باهنر نخست وزیر توسط اقدام تروریستی منافقین به شهادت رسیدند . و ده ها ترور در سطح خیابان ها و مغازه ها صرفا به علت داشتن ریش یا انقلابی بودن و... صورت می گرفت .بی شک برای جوانان امروز کشورمان که پس از سال های 70 به دنیا آمده اند ، موضوعاتی چون لو رفتن حمله ، آمدن شهیدان به فاصله ختم تا هفت یکدیگر ، ترور اعضای خانواده پای سفره افطار ، انداختن سه راهی و بمب در منازل و مغازه های مردم ، ترور افراد عادی جامعه از خیاط گرفته تا نانوا و کفاش ، موضوعی قابل هضم نیست .


۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۶
سلحشوران شهر نراق

سال 1345 متولد شدم و تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل نمودم . تاریخ 18/4/1365 به خدمت سربازی رفتم و سه ماه دوره نظام وظیفه آموزشی ارتش را در چهار راه قصر تهران گذراندم . سپس از اواسط مهر 1365 در لشکر 58 تکاور ذوالفقار سازماندهی و در مناطق عملیاتی دفاع مقدس در جنوب و غرب کشور انجام وظیفه می نمودم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/78dtyty.jpg

آزاده جانباز سعید سلیمانی

در پائیز سال 1365 در تک ارتش عراق در جبهه جزیره مجنون بر اثر بمباران شیمیایی مجروح شدم . همچنین در تاریخ 23/10/1365 در عملیات کربلای شش در منطقه عمومی در نوار مرزی نفت شهر و سومار از توابع قصر شیرین استان کرمانشاه مجددا در اثر بمباران شیمیایی وسیع منطقه مجروح شدم . عملیات کربلای شش با رمز یا فاطمه الزهرا در نفت شهر چهار روز پس از عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه خرمشهر انجام گرفت و نیاز بود افکار دشمن از جنوب به غرب متوجه گردد. تاریخ 27/4/1367 جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد را پذیرفت و حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب در این خصوص فرمود این مسئله برای من از زهر کشنده تر است ، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم .خدمت بنده به پایان رسید و تسویه حساب دریافت کرده بودم و روز آخر بود که به دلیل شهادت چند نفر از دوستان و کمبود نیرو در یگان مربوطه فرمانده درخواست نمود یک روز دیگر در جبهه بمانم و روز بعد خداحافظی کنم . ارتش عراق در واپسین روزها از فرصت پیش آمده سوء استفاده نموده و مجددا به باز پس گیری مناطق ایران نمود که از آن جمله منطقه عمومی نفت شهر و سومار در استان کرمانشاه بود .سه روزی در محاصره قرار داشتیم و نبرد می کردیم تا اینکه تاریخ 31/4/1367 در شرایط سخت جنگ به همراه عده ای سرباز دیگر از لشکر 58 تکاور ذوالفقار به اسارت نیروهای ارتش صدام حسین گرفتار شدم . در دو اردوگاه اسرای ایران در شهر بعقوبه مرکز استان دیاله در پنجاه کیلومتری بغداد که به بعقوبه 18 مشهور بود و شهر تکریت مرکز استان صلاح الدین در 140 کیلومتری بغداد که به تکریت 14 مشهور بود نگهداری می شدیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/y81mhd52qvhs0oky11dl.jpg

بسیاری از اسرای ایرانی در اردوگاه های بعقوبه 18 و تکریت 14 به صورت مخفیانه و به دور از ثبت نام در صلیب سرخ جهانی نگهداری می شدند . در مدت بیست و شش ماه اسارت من حتی یک نامه و عکس با خانواده هایمان رد و بدل نشد.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image5227.jpg

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                       آزاده جانباز سعید سلیمانی

بنیاد شهید به خانواده ام مفقودالاثر بودنم را اعلام کرده بودند . حتی شهرداری قرار بوده نام کوچه محل سکونت ما را به نام شهید سعید سلیمانی تابلو بزند که با مخالفت مادرم مواجه می شوند .مادرم حاجیه خانم کبری خسروی فرزند شهبازعلی و پدرم رضا(علی) سعیدی فرزند یوسف هر دو اهل شهر نراق و خواهرم زهره و سه برادرم مسعود ، ناصر و محمود و سایر اعضای دیگر خانواده مشکلات عدیده ای را طی این مدت متحمل شدند . تا اینکه لحظه غرور آفرین و سرنوشت ساز پیروزی فرا رسید و تاریخ 26/6/1369 آزاد و به میهن اسلامی ایران بازگشتمهیچ کس باور نمی کرد من زنده هستم و در کمال ناباوری خانواده ام به جمع آنان برگشتم .غریو شادی و هلهله بر پا شد و مشاهده فیلم استقبال از من در آن مقطع شور و احساس زیبایی برایم ایجاد می کند . پس از بازگشت از اسارت بنیاد جانبازان در کمیسیون پزشکی اعلام کرد به افتخار 30 درصد جانبازی نایل آمده ام و دیپلم افتخار به من دادند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asrghadg.jpg       

شهید عباس رمضانی             شهید لطف الله صادقی



در پایان ذکر این نکته ضروری است لطف الله صادقی فرزند غلامرضا که تاریخ 22/11/1357در هنگام تصرف کلانتری شش تهران به شهادت رسید پسر عمه من و همچنین عباس رمضانی فرزند حسن که تاریخ 7/5/1361 طی عملیات رمضان در پاسگاه زید به شهادت رسید پسر خاله ام می باشند

 

آزاده جانباز سعید سلیمانی فرزند رضا اهل شهر نراق 22/05/1391

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۱
سلحشوران شهر نراق

اینجانب حسین اکبری فرزند اکبر متولد 1345 و ساکن شهر نراق هستم . بسیجی بودم که برای اولین بار دی ماه 1361 به جبهه اعزام و در لشکر 17 علی ابن ابیطالب سازماندهی شدم . تاریخ 17/11/1361 برای عملیات والفجر مقدماتی آماده شدیم . در تاریکی شب تیربارچی عراق در سنگر مطمئنی به سمت رزمندگان سلحشور ایران آتش سنگین می ریخت و مرتب در حال شلیک بود .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sfhxfhdff.jpg

آزاده جانباز حسین اکبری

فرمانده رو کرد به تعدادی از نیروها و گفت بین شما کسی داوطلب هست برود صدای تیربارچی را خاموش کند . بلافاصله با عشق و شور حسینی که داشتم اعلام آمادگی کردم و یک نفر هم از اهالی شهر قم پیشقدم شد . با حرکت تاکتیکی جلو رفتیم و موضع مناسبی پیدا کردیم و تا رفتیم شلیک کنیم که توپ مستقیم تانک زوزه کنان کنارمان به زمین خورد و انکار دنیا به هم ریخت .
رزمنده قمی در دم به شهادت رسید و من در اثر ترکش و موج انفجار به سختی مجروح گردیده و به اسارت دشمن گرفتار شدم . ولی چون در حالت اغما به سر می بردم هیچ چیز متوجه نشده بودم . سه ماه بعد در اردی بهشت 1362 در بیمارستانی در زندان بغداد به هوش آمدم و تا یکماه نیز فراموشی گرفته بودم . کم کم احساس کردم اسیر شده ام . هشت ماه به همین منوال گذشت تا اینکه مهر ماه 1362 به بیمارستان اردوگاه اسرای عنبر واقع در شهر الانبار در استان پهناور الانبار به مرکزیت شهر الرمادی عراق منتقل گردیدم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/2011-09-1112.jpg
نشسته از چپ : جانباز حسین اکبری در اردوگاه عنبر

در اردوگاه عنبر با یکی از اسیران جوان و با روحیه شهر نراق به نام احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله آشنا شدم و مدتی با همدیگر بودیم . او 16 سال بیشتر نداشت .بیست و هشت ماه در شرایط سخت و دشوار و عدم رسیدگی در بیمارستان های اردوگاه اسرا گذشت تا اینکه خرداد ماه 1364 صلیب سرخ جهانی با همکاری دولتین عراق و ایران تصمیم به معاوضه اسرای مجروح و معلول می نمایند . مجموعا سی نفر که اکثرا دست و پا قطعی و دارای مجروحیت بالا بودند با اسرای عراق معاوضه شدیم . پس از ورود به ایران در شهر تاریخی نراق با مردمان مذهبی و خونگرم استقبال بی نظیری از من به عمل آوردند که هنوز شرمنده محبت های آنان هستم و همان روز نیز مردم روستای جاسب نیز به همین طریق من را مورد تفقد خود ساختند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/wrtasrsss.jpg

اکبری در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

 

70درصد جانبازی توسط کمیسیون پزشکی بنیاد جانبازان برایم در نظر گرفته شد . آن مقطع با شرایط جسمی دشواری که داشتم تا مدتها با ویلچر تردد می کردم .

خانم فاطمه حبیبی فرزند اکبر یکی از زنان مومنه شهر نراق با فداکاری بی دریغ برای رضای خدا و سهیم بودن در اجر معنوی دفاع مقدس داوطلب امر خیر شد و با یکدیگر ازدواج نمودیم . تلاش های مشارالیها قوت مضاعفی در زندگی مشترک ایجاد نموده است . من همیشه خداوند را شاکر و از ایشان متشکر هستم . مشارالیها به همراه دیگر اعضای خانواده از فعالان ستاد پشتیبانی جنگ بوده و برادرانش نیز از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس محسوب می شوند . حاصل ازدواج ما سه فرزند به نامهای زهرا ، مریم و عطیه می باشد . اکنون در زعامت مقتدایمان حضرت آیت الله سید علی خامنه ای از هیچ تلاشی برای سربلندی کشور اسلامی ام فرو گذار نیستم و آماده جانفشانی برای عزت ایران می باشم .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/e467ru.jpg

آزاده جانباز حسین اکبری فرزند اکبر ساکن شهر نراق 15/11/1389

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۸
سلحشوران شهر نراق

رزمندگانی که از شهر نراق بیست و هفت سال قبل در عملیات عاشورای دو تاریخ 24/5/1364 در جبهه چنگوله حضور داشتند عبارتند از :


      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ddtysdtyyt44.jpg
1-  جانباز غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dryufyti.jpg
2-  سردار شهید قدرت الله کمره ای فرزند رمضان

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/11yuoiuohi.jpg
3-  شهید محسن کمره ای فرزند رضاعلی

نتیجه عملیات عاشورای 2 :
عملیات محدود «عاشورای 2» روز 24 مرداد ماه 1364 با رمز «یامهدی (عج)» در منطقه عمومی «چنگوله» واقع در جنوب شهر مرزی «مهران» در استان ایلام توسط نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صورت پذیرفت. رزمندگان در این حمله یک روزه ضمن انهدام نیروهای ارتش عراق مستقر در منطقه چنگوله ، 510 نفر از آنان را به اسارت در آورده و تپه دو قلو را آزاد می کنند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/amaliateaashouraye21.jpg
منطقه عملیاتی عاشورا روستای چنگوله

در عملیات عاشورا 2 محسن کمره ای فرزند رضاعلی متولد 1345 اهل شهر نراق در جبهه چنگوله به شهادت رسیده و جنازه اش در بیابان منطقه جنگی باقی می ماند و نهایتا پس از هشت سال پیکر مطهرش به علت سکونت خانواده اش به شهر قم منتقل و در گلزار شهدای علی ابن جعفر به خاک سپرده می شود .عموی محسن به نام سردار شهید قدرت الله کمره ای فرزند رمضان فرمانده مخابرات تیپ یک لشکر 17 علی ابن ابیطالب (ع) متولد 1340 در شهر نراق تاریخ 4/3/1367 در پدافندی جبهه شلمچه خرمشهر در استان خوزستان به شهادت رسید . دوستانی که از رزمندگان دیگر نراقی در عملیات عاشورای دو در جبهه چنگوله مطلع هستند اعلام نمایند تا در کتاب حماسه آفرینی های شهر ثبت شود .


۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۶
سلحشوران شهر نراق

سرباز وظیفه ارتش جمهوری اسلامی ایران علیرضا کاظمی فرزند سلطانعلی اهل شهر نراق وافع در استان مرکزی در مرداد ماه 1362 در محور پیرانشهر _ سردشت در جاده میرآباد و نزدیک جنگل های آلواتان در کمین نیروهای تجزیه طلب حزب منحله دمکرات کردستان ایران به اسارت درآمد .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image5228.jpg

وی مدت پنج ماه در زندان متعلق به این گروهک ضد انقلاب گرفتار بود و مورد اذیت و آزار اعضای بی فرهنگ آنان قرار گرفته تا جائی که خارج از هرگونه ضوابط حزبی از اسرای محبوس بیکاری می گرفته اند . ایشان نهایتا دی ماه 1362 در جریان پیروزی های رزمندگان در منطقه سردشت آزاد گردیده و در میان استقبال مردم به زادگاهش شهر نراق بازگشت .

به درخواست مردم کفر ستیز نراق آقای کاظمی در مسجد جامع حضور یافته و به تشریح خیانت های حزب دمکرات به خلق کرد و مرزداران کشور پرداخت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asryasfgasf.jpg


آقای علیرضا کاظمی از کارمندان موفق اداره بهزیستی شهرستان دلیجان می باشد و در تمامی مراسم های مربوط به دفاع مقدس شرکت داشته است . اکنون از نیروهای ولایتمدار و برای آینده درخشان تر جمهوری اسلامی تلاش می کند .
 
کرارا از این آزاده گرانقدر عکس و خاطره درخواست گردیده که تاکنون موفقیتی حاصل نگردیده است .

 

۰ نظر ۲۲ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۳
سلحشوران شهر نراق

 موضوع: روایت برادر آزاده علی اکبر حیدری فرزند رضا

سال 1347 در دوران سختی و رنج  و در میان اتاقهای گلی ٬ در آغوش دستانی پینه بسته از کار و در کنار پدر و مادری زحمت کش ومهربان در شهر نراق واقع در استان مرکزی کودکی چشم به جهان گشود که نامش را علی اکبر  گذاشتند . دوران کودکی به سرعت سپری گشت و او پا  به  مدرسه و درس  نهاد . با دستان کوچکش کلمات مشق را بر روی کاغذهای کاهی می نوشت وآنها را در میان مزرعه تکرار می کرد. 

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dfyiduigu.jpg

آزاده جانباز علی اکبر حیدری در نوجوانی

روزگار نوجوانی و جوانی در زمان رژیم ستم شاهی پهلوی فرا رسید و فی الاجبار تحصیلات را تا دریافت سیکل ادامه داد. بعد وارد کار و تلاش گردید . در تیر ماه 1365 به خدمت مقدس سربازی در سپاه  معرفی می شود از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان به پادگان کارچان اراک عزیمت و پس از چهل و پنج روز سپری نمودن دوره آموزشی به لشکر 42 قدر  در اهواز اعزام می گردد و در قسمت تعمیرگاه وسایط نقلیه راه سازی لشکر سازماندهی می شود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/khifuyrr.jpg

حیدری در زمان اعزام به سربازی

بر این اساس هر نقطه از مناطق جنگی در غرب یا جنوب مثل جزیره مجنون-جزیره فاو-شلمچه-گیلانغرب و... نیاز به تعمیر ماشین های راه سازی باشد اکیپ آنها مستقر و نسبت به رفع مشکل بر می آیند .مدت بیست و چهار ماه بر این منوال گذشت و علی اکبر به دلیل پایان خدمت ، تسویه حسابش را دریافت می نماید . فرمانده درخواست می کند به عنوان آخرین ماموریت به جبهه شلمچه اعزام و مشکل وسیله ای که به گل نشسته است را حل و فصل کنند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guivbjbj.jpg

در تاریخ 5/4/1367 یعنی بیست و چهار روز قبل از پذیرش آتش ایران در جنگ تحمیلی عراق علی اکبر حیدری به همراه دو بسیجی  به اسامی احمد ... اهل دزفول و ابراهیم  لربهاری فرزند محمود اهل دزفول که از مکانیک های با تجربه هستند به سمت خطوط جبهه حرکت می کنند . در بیست کیلومتری جاده خرمشهر و محدوده جبهه های کوشک و طلائیه ، مورد تهاجم نیروهای ارتش بعث عراق قرار  می گیرند .دو سمت جاده به طول حدود دو کیلومتر مثل کمینگاه در تسلط عراقی ها بوده و ماشین تویوتا لنگروز  این افراد ابتدای کمینگاه که وارد می شوند مورد تهاجم قرار می گیرند و هر سه نفر و همچنین ماشین آنها شبیه آبکش می شود . نوع این کمین به گونه ای بوده که تا انتهای خط جنبنده ای سالم به انتها نرسد . یعنی هر ماشینی که از مقابلشان عبور می کرد مورد تیراندازی قرار می گرفت .در انتهای سنگربندی عراقی ها ماشین در اثر پرتاب نارنجک و شلیک بی امان ، به آتش کشیده شده و در کناری متوقف می گردد  .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guiguijkuivgui.jpg

علی اکبر دو همرزمش که به سختی مجروح شده بودند را با هر تلاشی از ماشین  بیرون می اندازد تا از سوختن نجات پیدا کنند .یکی از بسیجیان به نام احمد .... مغزش متلاشی شده و بقیه بدنش نیز مورد اصابت تیر خصم قرار می گیرد . بسیجی دیگر ابراهیم  لر بهاری سیزده تیر به بدنش خورده و به مثابه شهید روی زمین افتاده  و عراقی ها نیز تصور می کنند که وی کشته شده است .حیدری نیز خود را به کوشه خاکریز بلند کنار جاده انداخته و متوجه می شود حالش وخیم است و هفت گلوله به دست و پاهایش خورده است .در همین اثنا ماشین تک سرنشین تویوتا لندگروز  دیگری که به سمت خرمشهر در حال تردد بود به این قتلگاه وارد می شود و شبیه ماشین قبلی مورد تهاجم بی امان عراقی ها قرار می گیرد . راننده که معلوم نشد ارتشی بود یا بسیجی و سپاهی ماشینش به محض اینکه مجبور به توقف اجباری در نزدیکی ماشین قبلی می شود از وسیله پایین آمده و قصد داشته خود را به گودال آبی که شب قبل عراقی ها آنجا را آبریزی کرده بودند پرتاب کند که در این لحظه  موشک آر پی جی هفت بدن ایشان را تکه تکه می کند . لحظاتی بعد صدای آتش رگبارهای دشمن خاموش می شود و نیروهای عراقی به ماشین ها و رزمندگان ایرانی نزدیک می شوند . بالای نیروها که می رسند علی الظاهر فقط علی اکبر حیدری سالم است .درجه دار با عربی اشاره می کنند بلند شو و همراه ما بیا ولی هر چه تلاش می کنند او توان حرکت ندارد . خون زیادی در حال بیرون آمدن از بدنش می باشد . با زور وی را کشیده و به آنسوی خاکریز پرتاب می کنند . جسم بی رمق وی را روی زمین کشیده و نیروی پیاده عراق بی رحمانه به خدمه ای که پشت تانک بوده اشاره می کند حرکت کن و ایشان را زیر شنی له کن .تانک به حرکت در می آید و نزدیک و نزدیکتر می گردد . علی اکبر رمقی در بدن ندارد ولی ثانیه دیگر پودر خواهد شد . یا علی گویان با هر چه که در توان داشته روی باسن قرار گرفته و کشان کشان خود را از زیر تانک دشمن خارج نموده و تانک عبور می کند . خدمه تصور نموده که رزمنده ایرانی زیر شنی مثله شده است.پیاده نظام خود را به او رسانده و بر سرش فریاد می زند و مجددا از خدمه تانک می خواهد مجددا حرکت خود را تکرار کند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fguofguou.jpg

در همین لحظه ماشین جیپ نیروهای عراقی سر می رسد و با پارچه ای روی بازوانشان نوشته انتظامات و آنها مسئول جمع آوری و انتقال اسرای ایرانی به عقبه جبهه  خود می باشند . وقتی متوجه می شوند هم کیشانش قصد داشته اند اسیر را به هر طریقی از بین ببرند سر آنها داد می زند که ما موظف به سالم نگه داشتن اسرا هستیم تا بتوانیم تعداد آنان را با آمار بیشتر در مقابل ایرانی ها معرفی نماییم .فرمانده که درجه دار ارتش بود ، ابتدا  حیدری را با جیپ از صحنه درگیری خارج می کند و سپس ایشان را به راننده یک لودر تحویل و از او می خواهد که اسیر را به عقب انتقال دهد . همزمان نیز عقب نشینی نیروهای لشکر عراق به مواضع خود آغاز می گردد که در این زمان آتش بارهای توپخانه ایران منطقه حضور عراقی ها را زیر آتش سهمگین قرار می دهد . علی اکبر در این اوضاع و احوال و درد شدید به خود می پیچد و از راننده لودر تقاضا می کند وی را از بین برده و خلاصش کند و لیکن راننده لودر با اشاره به شانه اش اشاره می کند که درجه دار تو را تحویل داده و مسئولیت جان شما به عهده من است . ایما و اشاره ها به اتمام نرسیده که توپ مستقیم از جبهه ایران فرود می آید و در جلوی چشمان علی اکبر ، یکی از دستان راننده نگون بخت قطع می گردد و همرزم هایش سریع او را با آمبولانس به سمت اورژانس منتقل می نمایند تا به بصره ببرند .عراقی ها مجبور می شوند در هنگام عقب نشینی حیدری را سوار بر ماشین آیفا نموده و به شهر بصره انتقال دهند . علی اکبر  با گریه و حسرت اظهار می دارد در هنگام عقب نشینی نیروهای عراقی با ماشین بی رحمانه روی اجساد شهدای ایرانی که در درگیری روز قبل در صحنه به جای مانده رفته و تعدادی را نیز به داخل آب کنار جاده می انداختند .حیدری در شهر بصره داخل چادری هدایت می شود که حدود صد نفر از اسرای مجروح ایران بوده اند . بسیاری تشنه بودند و صدایشان روز بعد به گوش نمی رسید و از تشنگی شهید شدند . تعدادی دست و پایشان قطع بوده و به علت عدم رسیدگی مقاومت خود را از دست داده و به لقاءالله پیوسته اند .شهدا با ماشین آیفا به جای نامعلومی برای دفن منتقل می شوند و زخمی ها به بیمارستان بصره برده می شوند . ساعاتی بعد بدون مداوا و دادن آب و غذا ، مجروحین اسیر ایرانی با اتوبوبس های تخت دار که به آمبولانس سیار شبیه است به راه آهن بصره انتقال داده می شوند و از آنجا نیز با قطار به بغداد پایتخت عراق روانه می گردند .  اسرا از جمله  حیدری در یکی از بیمارستان های بغداد مورد پذیرش ابتدایی قرار گرفته ولیکن آنجا نیز با کمبود جا و کادر پزشکی مواجه بوده و در نهایت به پادگان تموز متعلق به نیروی هوایی ارتش بعث هدایت گردیده و در سوله های بزرگ که از قبل آماده شده ، اسکان داده می شوند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/20110105160413734_21.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/20090802_1351005231_000.jpg

اکیپ تازه وارد به تموز مشاهده می کنند که اسرای زخمی دیگری نیز در این پادگان نگهداری می شوند که حال و روزی مناسبی ندارند . امکانات خیلی کم و رسیدگی ضعیف می باشد . بالغ بر هزار و پانصد اسیر مجروح ایرانی در این چند سوله با فشردگی نگهداری می شوند . پتو و زیرانداز کم است و اکثر اسرا چند روزی روی خاک و موزائیک استراحت می کرده اند . مکان زخم ها اغلب دارای عفونت گردیده و بوی تعفن سالن را پر نموده به گونه ای که دوستان مشمئز از این شرایط بوده اند .حدود چهل و پنج روز با مشکلات فراوان و معالجه کم  روزگار سپری می شود و هر روز شهادت چند همرزم در جلوی چشمان فغان و گریان آنان اتفاق می افتد . سپس علی اکبر  به همراه تعدادی از اسرا برای اسکان ثابت به اردوگاه شماره سیزده شهر رمادیه انتقال داده می شوند .حیدری تا حدود چهار ماه روی باسن حرکت می کرده تا به مرور مکان هفت گلوله ای که به بدنش خورده بهبود می یابد . در این مقطع جنگ ، فشار عراقی ها زیاد بوده و باعث اذیت و رنج بیشتری بر اسرای ایران می شوند . ده روز پس از ورود حیدری به اردوگاه 13 رمادیه نیروهای صلیب سرخ جهانی از این اردوگاه بازدید نموده و نام علی اکبر حیدری در لیست اسرا ثبت و کارت اسارت به شماره 17104 دریافت می نماید و امکان مکاتبه در شرایط محدود با خانواده اش  مهیا می گردد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dr78idui.jpg

    علی اکبر حیدری

اکنون مجددا به فضای جبهه بازگشته تا ببینیم همسنگران و خانواده های رزمندگان این واقعه چه اتفاقاتی را رقم زده اند . همزمان با عقب نشینی لشکر عراق در منطقه ذکر شده و  اتمام شلیک  آتشبارهای خودی  ، پیشروی نیروهای ایرانی نیز آغاز می گردد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhjvhjk.jpg

رزمندگان به محل درگیری می رسند و با جنازه به اصطلاح سه شهید و سوختن ماشین ها مواجه می گردند . فرمانده فریاد می زند ابتدا محیط را پاکسازی کنید تا اگر مجروحی وجود داشت سریعا تحت معالجه قرار گیرد و جمع آوری اجساد شهدا را به مرحله بعد موکول کنید . دقایقی بعد نیروهای امداد اعلام می کنند مجروحی در صحنه نیست و فقط همین سه شهید در این نقطه وجود دارد که باید به عقبه خط منتقل شوند .در این اثنا یکی از رزمندگان مشاهده می کند  پای یکی از این افراد تکان می خورد و انگار به نیروها می فهماند که من زنده ام و هنوز به شهادت نرسیده ام . بهیار به بالای سر ایشان می آید و با معاینه اولیه متوجه از زنده بودن ابراهیم  لربهاری می شوند . با سرعت مداوای ابتدایی روی او انجام می گیرد و پس از تحویل به اورژانس نهایتا برای مداوای بیشتر و بهتر با هواپیما به مشهد رضوی منتقل و در یکی از بیمارستان های این شهر تحت درمان قرار می گیرد . سیزده تیر کلاشینکف بر بدن این بسیجی اصابت نموده است . مدتی پس از بهبود نسبی جهت سپری شدن دوره نقاهت به زادگاهش شهر دزفول مراجعت می نماید .حدود بیست روز از این واقعه می گذرد و خانواده هیچ اطلاعی از وضعیت فرزندشان به دست نمی آورند آقای علیرضا حیدری جهت روشن شدن وضعیت برادرش علی اکبر به دزفول عزیمت و از ابراهیم می خواهد آخرین اطلاعات خود را در خصوص برادرش و صحنه را ارائه نماید . ابراهیم پس از توضیحات صادقانه به تصور اینکه علی اکبر قطعا شهید شده و چون علاقه ندارد خانواده این حرف را مصداق صحبت وی قرار دهد به علیرضا  می گوید من علی اکبر را با حالت مجروح مشاهده کردم و لیکن از سرنوشتش مطلع نیستم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/uifguifguiguofguo.jpg

نفر وسط نشسته : علی اکبر حیدری در اردوگاه الرمادیه

در ادامه ماجرا نیروهای امداد در تفحص  و جستجو از داشبورد ماشین سوخته شده به یک پلاک شناسایی برخورد می کنند . همچنین یک فانسقه و باقیمانده لباس های سوخته از این وسیله کشف می شود . در فاصله کوتاهی جنازه مثله شده شهیدی نقش بر زمین است (این شهید همان فردی است که به تنهایی با وسیله اش در کمینگاه عراقی ها وارد و با آر.پی.جی هفت مورد هدف عراقی ها قرار گرفته بود ) . در تشخیص اولیه تصور می شود این شهید متعلق به همین ماشین سوخته است و پلاک پیدا شده نیز قاعدتا باید از ایشان باشد . زمانی که خبری از او بدست نمی آید شک را به یقین نزدکتر می کند . بررسی ها ادامه می یابد و بر این اساس همه اجزای جمع آوری شده  در غالب یک فرد ،جهت شناسایی به تعاون سپاه تحویل می گردد . در تحقیق و مراجعه به لیست پلاک علی اکبر حیدری فرزند رضا سرباز وظیفه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اهل شهر نراق مورد شناسایی قرار می گیرد .  بی توجهی حیدری این بوده که پلاک شناسایی اش را به جای اینگه بر گردنش بیاندازد داخل داشبورد ماشین گذاشته است . پس از بیست روز اضطراب و دلهره سرانجام با آدرس موجود جنازه در تاریخ 25/4/1367 به نراق انتقال و پس از تشیع جنازه با شکوه در جوار دیگر قدسیان در گلزار شهدا به خاک سپرده می شود .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyucfyi.jpg         http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sryisfykfk4.jpg

لکن برادر دیگرش محمدرضا حیدری که خود از بسیجیان جانباز به شمار می رود در دل نگران است و قبول اینکه این جنازه به برادرش تعلق دارد را با دشواری می پذیرد و برای اینکه برنامه های مشخص شده به هم نخورد سکوت اختیار می کند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvhkjlbjl789.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyiocgj.jpg

 هفته بعد سنگ قبری نیز بر مزارش نهاده می شود . مراسم های سوم و هفت در اندوه تمام به پایان می رسد .هر شب جمعه دوستان و خانواده و از جمله مادر بر سر مزار این جوان بیست ساله آه و فغان نموده و لیکن خوشحال از این هستند که فرزندشان در مسیر ابا عبدالله الحسین قدم برداشته است .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyjdfhkghk.jpg

 چهلم شهید با حضور مردم و طایفه بزرگ حیدری ها در مورخ 6/6/1367 نیز در مسجد جامع نراق برگزار می شود و ده روز بعد در تاریخ 16/6/1367 هلال احمر جمهوری اسلامی نامه اسیری از عراق را به خانواده حیدری تحویل می دهد که همه را در بهت و حیرت فرو می برد .باور کردنش مشکل،و بیان لحظاتش غیر قابل توصیف است . در میان بهت و تحیر همگان در متن نامه نوشته شده اینجانب علی اکبر حیدری سالم هستم و در اردوگاه رومادیه 13 عراق به سر می برم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/13670616.jpg

 خانواده خوشحال می شوند ولی شهید گمنام  دفن شده در گلزار را فرزند خود می دانند . سنگ قبر به نام شهید علی اکبر  حیدری برداشته می شود و سنگ جدید که بر روی آن نام شهید گمنام نقش بسته است کار گذاشته می شود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ftuofiguiog.jpg

علی اکبر حیدری

جنگ پایان می پذیرد و دو سال و دو ماه از اسارت ایشان گذشته است . چند اسیر دیگر شهر  با استقبال بی نظیر مردم به خانه و کاشانه خود مراجعت نموده اند . تاریخ 5/6/1369 است و روز سرنوشت سازی در حال رقم خوردن است . حیدری با جمعی از دیگر اسرا از مرز خسروی وارد کرمانشاه می شوند و مورد استقبال مردم و مرزداران قرار می گیرند . بر خاک وطن اسلامی بوسه می زند و نماز شکر به جای می آورد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtudtudfuz.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdfusfyudfy.jpg

بعد از طریق هواپیما به فرودگاه مهرآباد تهران انتقال می یابد . به مدت سه روز در پادگان لشکرک در منطقه لویزان ، قرنطینه صورت گرفته و ایشان تحویل اقوام منتظر می گردد . ابتدا از ماجرای به اصطلاح شهادتش هیچ خبری ندارد تا اینکه یکی از پسر عموهایش اعلامیه ترحیمش مربوط به دو سال قبل را نشانش داده و شرح ماوقع را برایش توضیح می دهد و او نیز شرایط به وجود آمده را برایشان بازگو می کند . اولین قدمگاه مورد نظر حیدری و همراهان زیارت مرقد پاک و نورانی رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در بهشت زهرای تهران است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyuioghokfgh.jpg

در ادامه مسیر سه ساعت بعد محل زادگاهش که همه خاطراتش در آن نهفته است در انتظارش لحظه شماری می کند . شرایط و زمان حساسی است . مردم شهر نراق منتظر استقبال زائری هستند که دو سال قبل بر روی دوش های خود تشیع و به خاک سپرده شده است و اکنون می خواهند وی را بر بالای سر گذاشته و  از وی استقبال کنند .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxghjvhk74.jpg

                 حیدری در میان خیل انبوه مستقبلین

علی اکبر وارد دروازه شهر می شود . جمعیت انبوهی ساعت ها چشم انتظار هستند . دسته های گل بر روی شانه هایش انداخته می شود .محل تجمع نهایی گلزار شهدا می باشد . به روح طیبه شهدا فاتحه ای قرائت می شود . آنگاه بر مزار قبری که تا چندی پیش خودش در آن دفن بوده و اکنون شهید گمنامی در آن آرمیده شده نیز فاتحه ای قرائت می کند .چند نفر از آزادگان شهر ازجمله آزادگان عملیات فتح المبین ( عباس باقری - قدرت الله ایزدی - احمد ابوالحسنی) از جمله مستقبلین و مشایعت کنندگان هستند . حتی احمد ابوالحسنی با قد و جثه کوچک جوانمردی نموده و لحظاتی حیدری را در مسیر عبوری قلم دوش می کند که مورد توجه ویزه مردم قرار می گیرد . جوانان احترام کرده علی اکبر را بر دوش خود می نهند و مراسم شادی کنان ادامه می یابد .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/adujvhk365.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xcgxcg9.jpg

مراسم استقبال از آزاده جانباز علی اکبر حیدری در گلزار شهدای شهر نراق

جالب است خانواده و مردم رنج کشیده از جنگ این روزها برایشان شادی آفرین است و دیگر نیاز نیست جوانان سلحشور را بر سر دست تشیع کنند چرا که دفاع پایان یافته و اسرا را بالای سر می برند و فریاد پیروزی سر می دهند . هنوز ورود آزادگان به شهر نراق پایان نیافته است زیرا بیست روز دیگر آخرین آزاده مرتضی عابدینی را نیز باید مورد تفقد قرار دهند .
انصافا زنان و مردان شهر نراق که تا آخرین روزهای دفاع مقدس حامی رزمندگان بودند در روزهای مسرت بخش ورود آزادگان حضور با شور و شعوری را در تاریخ این دیار کوچک به ثبت رساندند . خانواده او را در آغوش گرفته و نوازش می کنند . مادرش سرکار خانم کلثوم(گلی)خسروی فرزند عظیم از جمعیت رخصت می طلبد تا لحظاتی با فرزندش آرام گیرند و زجر چند سال دوری را التیام بخشند .
 بوسیدن و بوئیدن مادر کمی به جسم و روحش آرامش می بخشد ، آنگاه در همهمه جمعیت روبروی پسرش می ایستد و می گوید  :علی اکبر جان ، مدتی قبل به تصور شهادت تو جنازه مثله ات را بغل نمودم و اکنون به خواست پروردگار ، خودت در آغوش من هستی . من بمیرم برای دل غم زده آن مادری که چشم انتظار جنازه جوانش است ولی خبر ندارد در این شهر کوچک میهمان قلب های مردم است علی اکبرم ، پسرم ، من سعی می کنم در حق این جوان گمنام وطن  که به جای تو تشیع و دفن شده ، نیز مادری کنم . من او را فرزند میهن اسلامی و فرزند خود می انگارم و هر شب جمعه بر مزار او شمعی روشن کرده و فاتحه ای می خوانم . علی اکبرم ، مادر به فدای تو و این شهید گمنامی که درخشش نورش ، شهر ما را با برکت نموده است .عزیز دل مادر ، بیشتر از همه برای دل آن مادر داغدیده و رنج کشیده دعا خواهم کرد که خدا صبر و استقامت به او عطا کند ، تا در مقابل این داغ ، زینب گونه استقامت داشته باشد .پسرم ، علی اکبرم  ، من مادرم و می دانم مادر این شهید گمنام  و همه مادران شهدا از راه صالح و نیکوی فرزندانشان ناراحت و غمگین نیستند . آنان می دانند که فرزندانشان با عشق و علاقه به فرمان ولی شان امام خمینی (ره) در این راه پاک قدم نهاده و این راه همان راه انبیاء است .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxfhzh74.jpg    

         خانم کلثوم(گلی)خسروی فرزند عظیم

بعد از دعای شکرانه این مادر و پس از استقبال امت خداجوی و اجرای مراسم ، نامبرده را تا درب منزلش مشایعت می کنند .پخش گل و شیرینی و نقل همزمان با بوی اسپند در هر کوچه و برزن حال و هوای محیط کوچک نراق را شادمان تر از گذشته نموده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdgujh.jpg

علی اکبر حیدری در عنفوان جوانی

 آزاده سرافراز  آقای علی اکبر حیدری می گوید؛ امروز پس از سالها خانواده ما این شهید گمنام را جزء خانواده خود می داند، چرا که عنایات این شهید عزیز همواره به خانواده ما می رسد و ارتباط با او منشاء برکات بوده است.اکنون چند سالی است فی ما بین شهید زنده و جانباز فداکار ، بسیجی " ابراهیم   لربهاری " و  آزاده و جانباز  علی اکبر حیدری رفت و آمد خانوادگی برقرار گردیده و در ملاقات همدیگر یاد و خاطره زیبای با هم بودن را مرور می کنند و فاتحه ای برای دوست بسیجیشان شهید احمد... قرائت می کنند .حیدری اکنون با 30 درصد جانبازی به همراه دوستانش برای پیشبرد اهداف مقدس جمهوری اسلامی فعالیت دارند .ایشان ضمن اینکه یکی از اعضای فعال هیئات مذهبی در شهر نراق است ، کمک حال نیازمندان و محرومین نیز می باشد و از مساعدت به همنوعان خود دریغ نمی ورزد . این آزاده با نیتی که دارد و جهت پیمان با مولایش هر سال در ایام محرم به همراه همسرش سرکار خانم سیده اعظم حسینی فرزند سید تقی و فرزندش عارف حیدری در کشور عراق به زیارت عتبات عالیات نایل می گردد تا دل و جانشان با عطر و بوی امامان معصومش با طراوت گردد .

   http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xcghuxvc.jpg

             عارف حیدری

عارف حیدری از نوجوانان موفق بسیجی است و ضمن تحصیل در هیئات مذهبی و امورات خدماتی مسجد جامع خدمتگذار مردم مهربان شهر نراق می باشد . عارف همه ساله در ایام محرم به همراه خانواده محترمش به کشور عراق مسافرت و به زیارت عتبات عالیات مشرف می شود و تا کنون هشت بار به این افتخار نایل گردیده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdtuxfyi63.jpg

۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۳
سلحشوران شهر نراق

آزاده جانباز مرتضی عابدینی فرزند علی اصغر سال 1347 در شهر نراق متولد گردیده است . سابقه دو بار اعزام به جبهه از طریق بسیج شهر نراق را در کارنامه خود دارد.

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fhjvhj.jpg
آزاده جانباز مرتضی عابدینی

در عملیات والفجر هشت و فتح بندر فاو عراق در دی ماه 1364  از حماسه آفرینان بوده و یکی از بهترین دوستانش به نام محمد علی نوری فرزند حسین در این عملیات به شهادت می رسد .فعالیت وی در دفاع مقدس ادامه می یابد و اینبار در عملیات والفجر ده در حلبچه عراق در اسفند 1366 شرکت جسته و به وسیله ترکش خمپاره و مواد شیمیایی عراق مجروح گردیده و به خیل جانبازان می پیوندد و اکنون از جانبازان پانزده درصد جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران می باشد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image2660.jpg
نفر نشسته : عابدینی

همچنین فعالیت های وی در دفاع مقدس ادامه یافته و مقطع سربازی در ارتش جمهوری اسلامی طی عملیات آفندی در حد فاصل شهر زبیدات و پاسگاه شرهانی عراق تاریخ 21/4/1367 به اسارت نیروهای عراق در می آید . اسارت ایشان بیست روز قبل از پایان جنگ هشت ساله بوده است.

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tdh789.jpg
مرتضی عابدینی

عابدینی یکسال اول اسارت را در اردوگاه شماره سه موصل واقع در شمال عراق سپری می نماید تا اینکه تاریخ 25/6/1369 با سایر اسرای ایرانی آزاد و به میهن اسلامی باز می گردد. مردم با حضور در منزلش از ایشان استقبال نموده و بازگشتش به شهر نراق را تبریک گفتند

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dghshgf365.jpg

به دلیل پایان یافتن جنگ و بررسی آزاد سازی اسرای فی مابین ، عکسی از زمان اسارت آقای مرتضی عابدینی در اردوگاه موصل عراق به خانواده اش ارسال نشده و فقط چندین نامه مکاتبه گردیده است که علی رغم پی گیری هنوز در اختیار وبلاگ سلحشوران شهر نراق قرار نگرفته است

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۲
سلحشوران شهر نراق


اینجانب قدرت الله ایزدی فرزند عباس اهل شهر نراق تاریخ 10/1/1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات در آمدم و همزمان با سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله سید روح الله موسوی خمینی در 22 بهمن 1360 با خانم زهرا صالحی ازدواج نمودم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/stysdty74.jpg

آزاده جانباز قدرت الله ایزدی

28 روز بعد برای سومین بار به جبهه اعزام شدم و تاریخ 02/01/1361 طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم . مورخ 29/5/1369 زمانیکه به میهن اسلامی ایران و شهر نراق بازگشتم دخترم مرضیه ایزدی که تاکنون او را ندیده بودم نه ساله و کلاس دوم ابتدایی بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4426.jpg

مرضیه ایزدی در آغوش پدر

القصه خرداد 1368 اردوگاه موصل واقع در شمال عراق به سر می بردیم . یک دستگاه رادیو دور از چشم مامورین عراق به طور مخفیانه نگهداری می کردیم که متوجه شدیم رسانه های ایران از مردم درخواست کرده اند حال آیت الله سید روح الله مصطفوی موسوی خمینی در بیمارستان قلب تهران وخیم اعلام شده ، فلذا برای سلامتی معظم له دعای خیر کنید .تاریخ 14/3/1368 بلندگوی اردوگاه اعلام کرد صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه های عادی خود را قطع نموده و فقط قرآن پخش می کند و رهبر ایران فوت کرده است . اسرا متوجه شدند که اتفاقی ناگواری رخ داده و ناراحت شدند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/scan0077.jpg

نفر اول از چپ :  قدرت الله ایزدی در اردوگاه موصل عراق

محوطه اردوگاه موصل که 1700 اسیر ایرانی در آنجا نگهداری می شد در غم و ماتم فرو رفت و سکوت زجر آوری حاکم شد . آری پدر اسیران از دنیا رحلت نمود و غصه های آنان را افزایش داد . اسرا در آسایشگاه ها عزا به پا کردند . هر کسی در کنجی صدای هق هق گریه اش بالا رفت و بر سر و سینه می زدند . همه اسرا مراسم های ختم و سوم و هفتم امام خمینی را برگزار کردند . مهمتر از همه اینکه عراقی ها که به عزاداری سیدالشهداء حسین ابن علی(ع) اعتراض داشتند واکنشی در ارتباط با عزاداری برای رحلت امام خمینی نشان نمی دادند فعالیت های مختلف از قبیل ورزش های همگانی به مدت سه روز تعطیل شد و همزمان با مردم ایران به طور ویژه عزاداری می کردند . با وجود همه ناراحتی هایی که وجود داشت خبر خوشایندی دل همه اسرا را شاد کرد و آنهم انتخاب آیت الله سید علی حسینی خامنه به عنوان رهبر جدید انقلاب مردم بود . روحیه مناسبی به اردوگاه بازگشت و برای حفظ روحیه اسرا ورزش ها و فعالیت های روزمره از نو گرفته شد و تلاش گردید در مقابل دشمن نشان داده شود که روحیه اسیران بالاست .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/kkjhioy.jpg

نمونه نامه های زمان اسارت

جنگ تحمیلی هشت ساله عراق بر علیه ایران پایان یافته بود و علاقه داشتیم در اولین سال رحلت امام خمینی در ایران باشیم لیکن مقتضیات زمان میسر نگردید و تاریخ 29/5/1369 زمانی که به میهن اسلامی بازگشتیم سالگرد امام برگزار شده بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvhjvj.jpg

ایزدی بر روی دوش مردم نراق

 

بازخوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت آزاده قدرت الله ایزدی تاریخ 17/5/1391

 

از اردوگاه موصل عراق به ایران و شهر نراق

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام . از وصول نامه محبت آمیزتان بسیار مسرور شدم . انشاءالله پیوند قلبی و آن ادای احترامات و وظیفه ای که بر دوشمان نسبت به همدیگر هست انجام داده و در تکاپوی بیشتر آن باشیم .بعدها هم که با بازگشت کلیه برادران اسیر به آغوش گرم عزیزان بتوانیم انجام وظیفه کنیم به نفع احسن .عرض ندارم . انشاءالله مرضیه کوچولو الان دیگر بزرگ شده و به مدرسه می رود . اگر قرار باشد ما اینجا بیشتر بمانیم با دست خط خودش نامه بنویسد ، بسیار باعث مسرور و شادی است . اولین جمله ای که نوشت و رسید بابا است . بابا به قربانت گردد . اگر نیستم ولی دستم را بر سرت می کشم . رویت را می بوسم . نوازشت می کنم . از صمیم قلب . انشاءالله درس هایت را خوب بخوانی . باباجان تا من بر می گردم برایت جایزه می آورم

شما را به خدا سپردم

قدرت الله ایزدی تاریخ 15/01/1367

////////////////////////////////////////////////////////////////

از ایران و شهر نراق به اردوگاه موصل در عراق آقای قدرت الله ایزدی

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم همسر عزیز و گرامی ام سلام عرض می کنم . پس از سلام ، سلامتی شما را از درگاه باریتعالی خواهان و خواستارم . امید است حال شما همسر عزیز خوب باشد . سالم و سلامت باشی و اگر از حال همسرت خواسته باشی حال من خوب است و سلامتی که یکی از نعمت های الهی است برخوردار هستم . فقط ناراحتی و نگرانی که دارم برای خاطر شماست . خیلی نگران هستم . دلم می سوزد . چاره ای در کار نیست . همسرم ، نامه پر مهر و محبت شما که تاریخ 22/10/1366 نوشته بودی برای مرضیه به دست ما رسید . بی نهایت خوشحال شدم .مرضیه دختر عزیزت هم حالش بسیار خوب است و از راه دور خدمت شما سلام و دعا می رساند . این فرزند عزیز الآن شش سالش است . پدر را ندیده است . می خواهد امسال که می آید برود مدرسه درس بخواند . همیشه می گوید بابایم کی می آید ؟ چرا نمی آید ؟همسر عزیزم سال ها و روزها می گذرد . ولی چه روزهایی و چه سال هایی ؟ خداوند هر چه زودتر راه نجات شما را فراهم کند . خوب همسرم ، اگر از حال پدر و مادرت بخواهی حالشان خوب است و خدمت شما سلام و دعا می رسانند . پدر و مادر خودم حالشان خوب است و سلام و دعای فراوان می رسانند . دیگر برادرانت و برادرانم و خواهران هم خدمت شما سلام و دعا می رسانند.

خدا نگهدار

زهرا صالحی 16/03/1367

 

به تاریخ مکاتبات فی مابین که توجه شود به دلیل کوتاهی نیروهای عراق و ایجاد جنگ روانی و فشار روحی به اسرا و خانواده آنان ، پاسخ نامه پس از دو ماه اجازه ارسال به ایران یافته است .

 

قدرت الله ایزدی فرزند عباس اهل شهر نراق 09/09/1390

 

 

۰ نظر ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۸
سلحشوران شهر نراق

اینجانب احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم . زمان اسارت پانزده سال بیشتر نداشتم و تاریخ 29/5/1369 به میهن اسلامی بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guxu.jpg

آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

یکی از اسرا به نام غلامرضا بیات ترک فرزند رمضان متولد 1335 اهل مشهد رضوی از دوستانم می باشد که در اردوگاه نگهداری اسرای ایرانی در شهرموصل واقع در شمال عراق با او آشنا شدم . در خصوص مقابله با توطئه افسران ارتش عراق در داخل اردوگاه و موضوع بلوک زنی مطالب متفاوت شنیده بودم تا اینکه به سفارش " وبلاگ سلحشوران شهر نراق " شنبه تاریخ 14/5/1391 طی تماس تلفنی با ایشان در مشهد مقدس توضیحاتی داد که ماحصل آن را برایتان بازگو می کنم :

سرباز منقضی خدمت 1356 بوده که به دلیل نیاز جبهه فراخوان می شوند و برای حفظ ثغور مرزها به کمک سایر رزمندگان در استان مورد تهاجم در خوزستان شتافته اند . بعد به اسارت ارتشیان عراق گرفتار می گردد و شماره کارت اسارتش 730 اعلام می شود .زمستان 1361 بود که فرمانده اردوگاه همه را به صف کرد و گفت شما لازم است در کار بلوک زنی به ما کمک کنید و ما هم در قبال آن مبلغی دینار به شما می پردازیم . یک هفته بعد ماشین های ماسه و سیمان خالی شد و مقرر شد هر روز پانزده نفر از هر آسایشگاهی داوطلبانه به بلوک زنی مبادرت نمایند . در ذهن و افکارعراقی ها آسایشگاه ها و اردوگاه ها درجه بندی بود . مثلا برایشان بعضی آسایشگاه ها اینگونه تعریف شده بود که نسبت به حکومت ایران پایبندی کمتری دارند فلذا ابتدا داوطلبین را از آنجا انتخاب می کردند تا اینکه نوبت به اردوگاه موصل چهار که به " قفس الحرس الخمینی " مشهور بود رسیدند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdtuyzdt.jpg

نفر دوم از راست احمد ابوالحسنی در اردوگاه موصل عراق

اسرا از این اقدام سرپیچی نموده و عنوان می کنند شما از این بلوک ها در جبهه بر علیه مواضع ایرانی ها استفاده می کنید و حس وطن پرستی ما اجازه این عمل را نمی دهد . سروانی معروف به احمد سیاه و بعد سرگرد احمد و سرهنگ محمد نیز نمی تواند اسرای این قسمت را به بلوک زنی وادار کند تا اینکه آنها مجبور می شوند از جو فشار بر علیه ایرانیان استفاده کنند و انواع اذیت و آزارها را به اسرا وارد می کنند تا روحیه آنان تضعیف گردد ولی مقاومت ایرانیان آنها را عصبانی و جری تر می کند . شبی می گویند هر کس نامش حسین است بیایند بیرون صف و آنها را می برند و کتک کاری می کنند . در اینجا غلامرضا بیات ترکی پس از مشاهده این صحنه ها ناراحت می شود و زیر پتو دعای توسل می خواند تا شر دشمن مرتفع گردد .شبی عراقی ها می آیند و می گویند هر کس نامش حسین است بیاید بیرون صف . برای دفعه بعد که حسین ها فراخوانده می شوند زمانی که هنوز دسته بندی تمام نشده غلامرضا با توجه به جثه قوی هم که داشته داخل صف شروع به سر و صدا می کند و سرهنگ محمد فریاد می زند تعل تعل وقتی عمو غلام نزد سرهنگ می رود می گوید باید مطلبی را عنوان کنم . مترجم آماده می شود و عمو غلام پس از بسم الله می گوید ما سربازان خمینی هستیم و حاضریم کل بدن اسیران را قطعه قطعه کنید ولی کار زور انجام نمی دهیم و بلوک زنی نمی کنیم . سرهنگ اظهار می کند شما اسیر ما هستید و هر چه ما تصمیم می گیریم باید انجام دهید .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdysdtu.jpg

غلامرضا تیغ ریش تراشی را از جیبش بیرون کشیده و مقابل سرهنگ شروع می کند به قطع کردن یکی از انگشتان دستش که خون فوران می زند و قصد داشته استخوان را نیز ببرد که اسیری به نام محمد ننه جگری از پشت سر عمو غلام را در بغل گرفته و تیغ را از دستش می گیرد و اجازه نمی دهد غلام آسیب بیشتری ببیند . در این اثنا بقیه حسین ها از بلوک زنی معاف می شوند و سرهنگ هم صحنه را ترک می کند .عراقی ها غلامرضا را می برند فرماندهی و با همان وضع توی گوشش نواخته و می گویند خلیفه را پیدا کردیم یعنی رهبرشان را به دام انداختیم . شدت کتک کاری باعث بی هوشی عمو غلام می شود و در دی ماه 1361 آب سرد روی صورتش می ریزند تا هوش بیاید . بعد که به زندان می اندازند آب زیرش رها می کنند تا زجر بیشتری بکشد و نخوابد . بیست روزی در زندان سپری می شود تا اینکه استخبارات برای بررسی موضوع به اردوگاه آمده و در زندان با غلامرضا بیات ترک صحبت می کنند و مقاومت ایشان باعث می شود که بگویند " هذا مجنون " .عمو غلام به آسایشگاه باز گشته ولی انگشتش به شدت باد کرده و عفونت نموده است . اسیری به نام دکتر رضا در بین اسرا بود که تخصصش توسط عراقی ها شناسایی نشده بود و از این فرصت استفاده می شود و برای اینکه عفونت وارد خون غلام نشود ابتدا وی را در حمام شستجو داده و با تیغ گوشت های اضافی را بریده و با نخ های زیر پوش که متمایل به ابریشم بود بخیه زده و با آب پیاز انگشت را شستشو و استرلیزه می کنند . برای اینکه غلامرضا فشار وارده را تحمل کند بقیه اسرا دست و پای او را نگه داشته و یک حوله نیز در دهانش می گذارند تا صدای فریاد کمی کنترل گردیده و عراقی ها حساس نشوند . در هر صورت دکتر رضا موفق می شود دو رگ را پیوند زده ولی دو رگ دیگر قطع می شود . برای اینکه عراقی ها نسبت به عمو غلام توجه کمتری داشته باشند موهای سر و صورت و حتی ابروهایش را می تراشند .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdtyjxfjkf78.jpg

    ابوالحسنی و سید آزادگان ابوترابی

بعد آزاده حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی نیز وساطت کرد و مشکل حل شد و از آن به بعد بلوک زنی تعطیل شد و حتی کتک زدن به اسرای ایرانی نیز کاهش یافت .آقای غلامرضا بیات ترکی پس از بازگشت به ایران درمرداد ماه 1369 در لباس مقدس و سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت به نفع جمهوری اسلامی را ادامه داد و اکنون بازنشسته شده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/atrtsryry.jpg

آزاده جانباز احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 14/5/1391

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۶
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook