سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

تاریخ 24/5/1364 در زمان عملیات عاشورای 2 در منطقه چنگوله از توابع مهران استان ایلام  حضور داشتم .

p9964_ali_tavakoli032.jpg

       غلامرضا قجری

از طریق بیسیم به من اطلاع دادند که اولین فرزندمان زهرا قجری متولد شده و ضمن شادباش این رحمت اللهی درخواست شیرینی داشتند .

i5938_ali_tavakoli035.jpg       http://asrupload.ir/img/images/koodakane-7.jpg

 

 

خانواده ام طی تماس تلفنی از شهر نراق به ستاد لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) در انرژی اتمی آبادان این خبر را داده بودند و همکارانم نیز  به من اعلام کردند و از این رحمت خداوندی خوشنود گشتم .

 

g53_DSC00132.jpg

غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی اهل شهر نراق15/01/1390

 

۰ نظر ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

دوشنبه تاریخ 21/12/1391 برنامه تلویزیونی " پشت صحنه " به مجری گری احسان علیخانی انجام شد . سوژه اصلی پشت صحنه جانباز حاج محمود خسروی وفا رئیس فدراسیون جانبازان و معلولین بود که در این برنامه یاد و خاطره سلحشوری های کاپیتان تیم جانبازان و معلولین شهید رضا مهرانی گرامی داشته شد .

6heq3qua10j48etqyik.jpg

در خلال این برنامه محمد مهرانی فرزند برومند شهید مهرانی در خصوص سجایای اخلاقی و جانفشانی های پدرش در موضوع ورزش و جنگ صحبت کرد . محمد در زمان شهادت پدر چهار ساله و برادر دیگرش مصطفی هشت ساله بوده است .

oa757z0t0pi5oxyj21a4.jpg

                                                                                                                                                  محمد مهرانی

مادر این جوان و همسر شهید مهرانی سرکار خانم توران آقاصادقی فرزند علی محمد می باشد و در شهر نراق به دختر علی نرگس و یا نوه حسینعلی کله مهدی مشهور می باشد . مشارالیها به درخواست خود در تاریخ 29/12/1365 با جانباز مهرانی ازدواج نمود تا سهمی در خدمت به دفاع مقدس و فرهنگ ایثار داشته باشد .

c818_IMAGE.jpg              y1578_IMG_0416.jpg

                                                         توران آقا صادقی

یادآوری می شود رضا مهرانی فرزند علی اکبر متولد 1340 تاریخ 18/11/1359 به خدمت مقدس سربازی اعزام و در لشکر 77 خراسان سازماندهی و برای حفظ ثغور مرزهای ایران راهی خوزستان گردید .

yn3t6egbb2mp2my9jpv.jpg

مورخ 27/8/1360 طی پدافندی عملیات ثامن الائمه و شکست حصر آبادان در محور اهواز آبادان در اثر ترکش خمپاره دو چشم خود را از دست داده و همچنین از ناحیه سر صورت و ستون فقرات نیز آسیب جدی می بیند .

k84sgfi5fukq7z1v3i.jpg

ایشان به 70 % جانبازی نایل می گردد تا اینکه تاریخ 8/2/1375 در اثر شدت جراحات در بیمارستان آراد تهران به شهادت می رسد .


۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۵۶
سلحشوران شهر نراق

ارتش رژیم عراق تاریخ 31/6/1359 جنگ را بر علیه ایران اسلامی تحمیل نمود . آبان ماه 1359 به واسطه سفارش حجت الاسلام سید محمدباقر شریف موسوی امام جمعه شهر نراق از طریق ستاد پشتیبانی جنگ و با پشتیبانی فرمانداری شهرستان دلیجان به پادگان منظریه قم اعزام شدیم .

0gyxndds2k0l78vrl0fi.jpg
حاج محمود ایزدی


ماموریت محرمانه ما برای جابجایی مهمات و انتقال به جبهه های جنگ بود و حساسیت این اقدام به مثابه رفتن جبهه بود . بیش از ده روز طول کشید و نمازمان را کامل می خواندیم . من آن موقع فرزند نداشتم.

30wq5ruq73egpzomle5x.jpg

 

 از نراق بالغ بر 15 نفر اعزام شدیم . قبل از ما یک گروه دیگر که حاج رضا رضایی فرزند نظر یکی از سانحه دیدگان آنها بود به منظریه قم ماموریت یافته بودند .یک شب هم حجت الاسلام سید عبدالعلی مقدسی فرزند سید مرتضی مشهور به حاج طه امام جمعه شهرستان محلات به ملاقات ما آمد و از زحمات اهالی دلیجان - محلات و نراق که به پادگان برای تشریک مساعی در دفاع مقدس آمده بودند تشکر نمود .

vmzdhxs00o130ozkz0re.jpg

همان ایام یک فروند هواپیمای جنگی ارتش عراق بر فراز منظریه قم توسط پدافند ضد هوایی ایران ساقط شد و سه چهار تریلی لاشه هواپیما را به پادگان شهید نوژه همدان انتقال دادند که ما هم این صحنه را مشاهده نمودیم .

m2fklrktpw71g4twpep5.jpg  ma66qvxc0puqka9mvr18.jpg

حاج محمود ایزدی


تریلی های حامل لاشه هواپیما در شهر قم نیز برای نشان دادن اقتدار نیروهای خودی و روحیه دادن به مردم چرخی زدند .
آن مقطع ولی الله صادقی فرزند علی محمد یکی از افسران نیروی هوایی پادگان منظریه بود که به نراقی ها برای ملاقات سرکشی میکرد .

 

 

iskspjbi2sv0wskgp4rg.jpg

 

محمود ایزدی فرزند حسین اهل شهر نراق07/05/1390

۰ نظر ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۵۳
سلحشوران شهر نراق

سه شنبه تاریخ 15/12/1391 نراقی های مقیم مرکز در سالگرد وفات احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی مشهور به ملا احمد نراقی مجلس گرامیداشت برگزار کردند . مکان اجرای مراسم حسینیه کوثر در خیابان پیروزی تهران بود .

pi7mpdk7vrltjff0e4b.jpg

سخنران استاد محمد کاظم نیکنام کارشناس دینی و اخلاقی تربیتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود . سپس ذاکر اهل بیت آقای حسین نادری به مدیحه سرایی پرداخت .

 

30qz2swawrya1b2wfg02.jpg       u913_IMG_2073.jpg

      حسین نادری               محمد کاظم نیکنام

 

ملا احمد نراقی در جنگ دوم ایران و روس تاریخ 18 ذیقعده 1240 هجری قمری در شرایطی که مرجع تقلید بوده به صورت کفن پوش وارد میدان کارزار می گردد و چندین ماه سابقه حضور در جنگ قفقاز را در کارنامه افتخارات خود دارد .

http://shahadat-talab.ir/wp-content/uploads/Naraghi.jpg

                                                                                                                                                   ملا احمد نراقی

علامه احمد فاضل نراقی صاحب کتاب ارزشمند معراج السعاده 14 جمادی الثانی سال 1185هجری قمری (249 سال قبل) مطابق با 2 مهر 1150 هجری شمسی و در عهد سلطنت فتحعلی شاه قاجار در نراق متولد و 23 ربیع الثانی سال 1245 هجری قمری(189 سال قبل) مطابق با حدود 30 مهر 1208 هجری شمسی در سن 60 سالگی در اثر وبای عمومی در نراق حومه کاشان وفات نمود .

a4236_IMG_2081.jpg  e4417_IMG_2111.jpg

جنازه ایشان به شهر نجف عراق منتقل و نزد پدر بزرگوارش علامه ملا محمد مهدی بن ابی ذر ( 1146 قمری – 1209 قمری) در جوار مضجع شریف امام اول شیعیان جهان علی ابن ابیطالب(ع) در ایوان علما به خاک سپرده می شود .

r411_IMG_2082.jpg

یادآوری می گردد حسینیه کوثر نراقی های مقیم تهران 15 رمضان سال 1386 مصادف با شب تولد امام حسن مجتبی(ع) در حومه میدان شهدا و پشت اداره برق راه اندازی گردیده و مورد استفاده در اعیاد و سوگواری ها می باشد .

 

از نوجوان بسیجی غلامرضا قجری فرزند محمد در جهت تهیه عکس مراسم سپاسگزاری می نماییم .

 

ixycx7u06wt44s92uyhr.jpg         9ijq5ib3onvdxktxwamw.jpg

                     جمشید توکلی                           غلامرضا قجری

از آقای جمشید توکلی به جهت دعوت از وبلاگ سلحشوران شهر نراق و پوشش خبری مراسم ملا احمد نراقی تشکر و قدردانی داریم .

 

6mflblkk110vtxh4vvql.jpg

 

۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۵۳
سلحشوران شهر نراق

ششمین اعزام بسیجیان شهر نراق به صورت گروهی به جبهه های حق علیه باطل از تاریخ 05/10/1360 لغایت 05/01/1361 به جبهه پدافندی سومار در استان کرمانشاه صورت گرفت . این اعزام دو هفته پس از عملیات مطلع الفجر در ارتفاع شیاکوه گیلانغرب(20/9/1360) و عملیات امیرالمومنین(ع) در ارتفاع گاومیشان سرپل ذهاب(22/9/1360) انجام گرفته است .

alzmovib2xf8d15des6j.jpg

مدت ماموریت برادران 90 روز وتعداد آنها ده نفر و اعزام آنان از طریق سپاه پاسداران شهرستان محلات سازماندهی گردید .

 

اسامی بسیجیان اعزامی عبارتند از :

 

lsuw1mxo3hw2wwwdut8.jpg                                                       

1- سید ابوالفضل بابایی فرزند سید رضا

70yfgpd80rr9svalehhr.jpg

2- سید اکبر کاظمی فرزند سید محمد

r0gvz9bsjer0qovs35ae.jpg

3- مجتبی شریفی فرزند غلامعلی

e7367_scan0028.jpg

4- هادی ایزدی فرزند عباس

0enjxe0bm2lse05q3f4.jpg

5- غلامرضا قجری فرزند علی( میرزاعلی)

v8zpkm8a0mlysxyzjrjj.jpg

6- غلامرضا قجری فرزند حسین

b7eqc2xlb5drz0zspdm.jpg

7- قمبر عابدی فرزند کمال مشهور به قنبرعلی

8prtpumftae1b6yqtheu.jpg

8-سیف الله اکبری فرزند شکرالله

5pta49gtp0woe9lm2hu.jpg

9- مهدی جعفری فرزند علی

rzhowfoobmzbrz3zyqlg.jpg

10- نصرالله حیدری فرزند رضا

 

این نیروها قبلا آموزش های نظامی و رزم انفرادی را فرا گرفته بودند . پس از تجمع نیروهای فوق الذکر در میعادگاه همیشگی بسیج شهر نراق مراسم بدرقه با شکوهی از این ده نفر صورت گرفت .

gpk553zfiy75dla2ks1.jpg

آن مقطع گلزار شهدا ایجاد نشده بود وتا آن زمان شهر نراق پنج شهید تقدیم نمود که چهار نفرشان(محمدعلی قجری احمد ابراهیمی محمدرضا پورصادقی اسدالله خسروی) در امامزاده سلیمان در دل خاک ماموا گرفته بودند و شهید علی اصغر مهدوی هم مفقودالجسد گردیده بود .

خانواده ها از اینکه جوانان عزیزشان را به مسلخ عشق می فرستند اضطراب داشتند ولی این مسیرها انتخاب شده است و نیاز به صبر و مقاومت دارد . فرمان سید روح الله و علاقه به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(ره) روحیه مضاعف ایجاد می نمود . جوانان رعنا از زیر قرآن عبور داده شدند و در فضای معنوی و دود اسپند و توزیع نقل بر سر نیروهای اعزامی لحظه وداع و خداحافظی به پایان می رسد .

nzjl8d7cenw0h2zr7se.jpg

بسیجیان شهر نراق در محل بسیج شهرستان محلات واقع در تفرجگاه سرچشمه با سایر نیروهای منطقه به یکدیگر ملحق و آنگاه به وسیله مینی بوس و اتوبوس راهی پادگان امام حسن(ع) در اتوبان شهید عباس دوران تهران می شوند .فرماندهان سه روزی به سازماندهی و آموزش و توجیهات نیروها در پادگان امام حسن(ع) که قبل از انقلاب به اسبدوانی مشهور بود مبادرت ورزیده و بعد بسیجیان به وسیله اتوبوس راهی شهر کرمانشاه در غرب کشور می شوند . سه روزی در پایگاه های مختلف از جمله اسلام آباد غرب سپری شده و پس از دریافت تجهزات کامل نظامی راهی جبهه سومار می گردند .

lcdn1yi7bjt497n7xvcc.jpg

سومار از ابتدای جنگ هشت ساله در مهر 1359 در تصرف ارتش متجاوز رژیم بعث عراق در آمد و به کلی ویران گردید و پس از اجرای قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد در مرداد 1367 به ایران بازگردانده و بازسازی گردید . سمت چپ جاده مرزی سومار به نفت شهر با نقطه صفر مرزی حدود 600 متر فاصله دارد .

در این منطقه رودخانه دائمی کنگیر جاری می باشد . سومار یکی از شهرهای شهرستان قصرشیرین در استان کرمانشاه می باشد . سومار شهر مرزی است که در میان بلندی های سارات چغاامان اردوبان قرار دارد . فاصله این شهر با شهر مندلی عراق 15 کیلومتر و یکی از نزدیکترین مناطق ایران به بغداد است .

w73_17.jpg


نیروهای اعزامی از شهرستان محلات و از جمله ده نفر نراقی پس از آشنایی با محیط به منطقه گل به سرماموریت می یابند . 750 متر پیاده روی به سمت ارتفاع کوه بالا رفته و سنگرهای استقراری را از نیروهای قبلی تحویل می گیرند .

دو قاطر در اختیار این نقطه جبهه قرار داشت که هفته ای یکبار این حیوان زبان بسته مواد غذایی از پایین کوه به بالا را حمل می کرد . دو دبه 20 لیتری آب آشامیدنی هر روز بر اساس تقسیم کار توسط دو رزمنده به بالای کوه انتقال و بین سنگرها توزیع می گردید .

tmi4rb6uy3sztetjhon5.jpg

پاییز و زمستان که موسم بارش برف و باران بود استفاده از چکمه های ساق بلند در گل و لای منطقه از ضروریات بود . جهت استحمام و رعایت بهداشت در حالت عادی هر پانزده روز یکبار حق استفاده از مرخصی ساعتی میسر بود تا با هر مشکل و سختی از ارتفاعات پایین آمده و در حومه شهر سومار استحمام صورت گیرد .

استاد زبر دست نراقی آقای قنبرعلی عابدی در جبهه کارایی مضاعفی از خود نشان داده و سنگرهای را برای نراقی ها و محلاتی ها درست کرده بود که هنوز در یادها مانده است . حیوان گراز در این منطقه جبهه به کرات توسط رزمنده ها رویت شده که بعضا باعث نگرانی هم می شده است .

94rphkluzzfclrropm0.jpg

 

در بهمن ماه 1360 قنبر عابدی و سیدابوالفضل بابایی پس از بازگشت مرخصی میان دوره ای با وسیله نقلیه ریوی ارتش که خشکبار برای جبهه سومار انتقال می داده از جاده خارج و واژگون گردیده و آقای عابدی از ناحیه سر و صورت زخمی می شود و در بیمارستان متعلق به سپاه پاسداران معالجه می شود . سید ابوالفضل نیز به جز چند خراش جزیی آسیبی نمی بیند ولی 12 سال بعد با سابقه 38 ماه حضور در دفاع مقدس و لباس معزز روحانیت تاریخ 22/7/1372 در اثر تصادف ماشین در محور شهر قم فوت می نماید .

سیف الله اکبری اواخر ماموریت در این جبهه پدافندی دچار مصدومیت گردیده و به بیمارستان ایلام منتقل و سپس برای دوره نقاهت به شهر نراق باز می گردد . ایشان 22 سال بعد با سابقه طولانی در دفاع مقدس تاریخ 06/06/1389 در اثر تصادف موتور سیکلت در نراق فوت نموده است .

غلامرضا قجری فرزند علی نیز چهل روز پس از بازگشت از این ماموریت و اعزام مجدد به جبهه های نبرد حق علیه باطل طی عملیات بیت المقدس و آزاد سازی شهرخرمشهر تاریخ 17/2/1361 پس از ایثارگری های زیاد به شهادت می رسد .


در مقطعی که بسیجیان در این جبهه پدافندی حضور داشته اند یکی از سربازان دلاورارتش جمهوری اسلامی ایران به نام علیرضا حیدری فرزند رضا اهل نراق درمناطق گیلانغرب و سومار انجام وظیفه می نموده و بسیجیان نراق متناوبا با آقای حیدری ملاقات و فعل و انفعالات منطقه را برای یکدیگر بازگو می کرده اند .

 

hooxnaue2gknyans8xc.jpg   z8c9qvcybnwde4wwkw.jpg

علیرضا حیدری

 

مقطع سربازی آقای حیدری تاریخ 22/9/1359 لغایت 22/9/1361 بوده که منهای دوره آموزشی ما بقی را در لشکر 81 زرهی کرمانشاه جانفشانی داشته و پس از پایان خدمت به دلیل حضور فعال در دفاع مقدس کارت ایثار دریافت می نماید .

ضمنا یکی از بسیجیان به نام هادی ایزدی پس از پایان ماموریت از سومار و یک هفته استراحت در شهر نراق تاریخ 13/1/1361 با ماموریت سه ماهه مجددا به منطقه غرب اعزام و با نیروهای اعزامی از شهرستان محلات در جبهه گیلانغرب کرمانشاه مستقر گردیده است .وی زمانی که قصد داشته از سپاه پاسدارن شهر قم خارج و وارد راه آهن شود جنازه مطهر سه نفر از شهیدان عملیات بزرگ فتح المبین را مشاهده و با آنها وداع نموده است .

سه شهید همان روز سیزده بدر در شهر نراق تشیع و تدفین می گردند . هادی ایزدی تاریخ 29/1/1361 در جبهه تنگه حاجیان گیلانغرب استان کرمانشاه یکی از همافران نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به نام غلامرضا حمزه ای فرزند علی محمد متولد شهر نراق را در هنگام شهادت به وسیله توپ مستقیم تانگ دشمن متجاوز عراق مشاهده نموده و پیکر مطهرش را به عقب خطوط انتقال می دهد .

sw18i8006epair4x1icg.jpg

 

نکته حایز اهمیت اینکه همزمان با این ده نفر که در جبهه سومار در غرب کشور جانفشانی داشته اند دو گروه هشت نفره و بیست و دو نفره دیگر از بسیجیان و پاسداران در جنوب و جبهه های رقابیه و شوش دانیال حضور داشته اند تا در عملیات بزرگ فتح المبین حماسه آفرینی کنند .

یعنی باعث افتخار است از شهر کوچک نراق بالغ بر 40 نیرو همزمان در  جبهه های غرب و جنوب برای حفظ ثغور مرزهای ایران اسلامی دفاع جانانه داشته اند .

 

    

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

گرماگرم جنگ بود و عملیات فتح المبین به پایان رسیده بود . به دلیل ارتباط و دوستی بسیجیان شهر نراق با برادر شهیدم محمد رضا رمضانی که تاریخ 2/3/1361 در عملیات بیت المقدس شهید شد با اکثر آنها آشنایی داشتم .

ak2xjmum2bugtx9d1o85.jpg

احمد رمضانی در مزار شهیدان گمنام بهشت زهرا(س)

دوازده سیزده ساله بودم  ولی به خاطر برادرم به من احترام می گذاشتند . تبلیغات و روابط عمومی بسیج آن روزها خیلی فعال بود . هر کجا دیوار صاف و مناسبی پیدا می شد محمد عضایی با اکیپ رنگ و خطاط پای آن بود .

z4tfle48f208gr795ogq.jpg

محمد به دلیل رابطه دوستی دیرینه با شهید محمد رضا به من علاقمند بود و بر این اساس به جمع آنها ملحق شدم .

rbdbxacpr8xnbtrhkpos.jpg

ما وظیفه داشتیم دیوارهایی که خطاط روی آن شعار می نوشتند را آماده کنیم و زمینه های آن را رنگ آمیزی نماییم . گاهی اوقات تا دو سه اکیپ تبلیغاتی همزمان فعال بود . حتی بعضی ها با کلیشه های( رادیولوژی) از قبل آماده روی پارچه های سفید پلاکارد نویسی می کردند .  القصه روزی در خیابان حاج شیخ عباس بساط رنگ را پهن کرده بودیم و محمد عضایی قرار بود به اکیپ دیگر سرکشی کند و توصیه کرد به این پیستوله ها دست نزنی .

fkaitnd75ihlfph1eqy.jpg    ioqtrv35u4evgqcy5lng.jpg

محمد عضایی

من از سر کنجکاوی یکی از آنها که مثل پیف باف عمل می کرد را برداشته و دکمه بالای آن را فشار دادم که چشمتان روز بد نبیند ، یکباره حس کردم نابینا شدم .نگو سوراخ پیستوله رو به صورتم بود و به محض فشار دکمه رنگ قرمز صورتم  و از جمله چشمانم را پر نمود .

wz8cnb7wmtuzwkqtdsba.jpg

                                                                                                                                              رمضانی در کنار مادر بزرگوارش

عضایی سر رسید و خنده امانش نمی داد . تا می رفت ناراحتی کند که چرا به حرف گوش نمی دهی به چهره ام نگاه می کرد و می خندید .صورتم و خصوصا دور چشمانم با رنگ قرمز قیافه ام را تغییر داده بود .

z5vlfg0yro5ghvy2udx.jpg

احمد در گلزار شهدای شهر نراق - 1362

یک روز دیگر برای اجرای تئاتر در دبیرستان نراق یک دست لباس فرم سپاه پاسداران را به شرطی که با آن عکس نگیریم از محمد عضایی تحویل گرفتیم .

62phs6z1qnkcvjpaafkj.jpg

احمد رمضانی در نوجوانی

سال های 1361 و 1362 و... لباس سبز سپاه آنهم در مقطع جنگ مقدس تر بود . تئاتر که تمام شد علاوه بر خودم چند نفر از دوستان با لباس فرم عکس یادکاری گرفتیم و روز بعد قیافه ناراحت محمد نشان از این می داد که موضوع لو رفته است . اعتبار ایشان نسبت به من کم رنگ ولی علاقه اش بیشتر گردید . اکنون هر وقت ایشان را می بینم به یاد برادرم به او نگاه می کنم .

o1176_.jpg

دو قلوهایم محمد عرفان و محمد امین رمضانی مرتب از من درخواست دارند از عموی شهیدشان و خاطرات بسیجیان شهر نراق برایشان تعریف کنم .

 

3ziae572ziwet9fm2foz.jpg

احمد  رمضانی فرزند غلامعلی اهل شهر نراق 12/2/1390

 

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

طی عملیات رمضان در تیر ماه 1361 چند نفر از بسیجیان شهر نراق در آفتاب سوزان جبهه پاسگاه زید در حال صحبت بودیم که یکی از آنها گفت جایی برویم که از آفتاب در امان باشیم . اطرافمان هیچ جایی نبود الا یک پی ام پی .

 

f7686_DSC02173.jpg

هادی ایزدی

 

به زیر پی ام پی رفتیم و با حالت درازکش در حال استراحت و کپ بودیم که کمتر از چند دقیقه محل قبلی که ایستاده بودیم با اصابت گلوله توپ ارتش عراق زیر و رو شد و همه ناظر این صحنه تعجب انگیز بودیم .

 

بعضی از شاهدان این صحنه : سیدابوالفضل بابایی فرزند سید رضا(مرحوم) - غلامرضا قجری فرزند حیدر علی- علیرضا لطفعلی فرزند حسین - محمد کاظمی فرزند یوسف و ...

 

e7367_scan0028.jpg

                                                   هادی ایزدی فرزند عباس اهل شهر نراق 10/11/1389

 

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

 طی عملیات والفجر 8 در بهمن ماه 1364 در یکی از مقرهای تسخیر شده شهر بندری فاو عراق بی مهابا درب تنوری را برداشتم ، با کمال تعجب دیدم یک افسر ارتش بعث عراق با اسلحه داخل تنور است .

 

http://uploadtak.com/images/q887_100417.jpg

 

وی را بیرون آوردم که گفت از دیشب که عملیات شده در این جا پنهان شده بودم تا راهی برای فرار پیدا کنم . خشاب اسلحه اش را کنترل کردم فشنگی به سمت رزمندگان ایران شلیک نکرده بود . عراقی به عنوان اسیر جنگی به عقب جبهه هدایت شد .

 

 

z313_image3456.jpg

 

محمدرضا(علی) قاسمی فرزند حسن اهل شهر نراق10/11/1389

۰ نظر ۱۲ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

زانوانشان دیگر مثل همیشه قدرتمند نیست و کمی از حرکت ایستاده است . یلی بوده و سنگ هایی که برای ساختمان سازی استفاده می شده و بعضا دو جوان آن را به نزدیک استاد حمل می کرده اند، ایشان تنها بلند کرده و در چینش دیوار استفاده می کرده است .

z559_zfdgjxcgj.jpg
قنبر عابدی

کوهی از صبر و مقاومت است . مرتب شکر خداوند قادر را بر زبان جاری دارد . با یاد سید روح الله خمینی(ره) ؛ شهیدان و مظلومیت رزمندگان دفاع مقدس اشک از دیدگانش جاری می شود .

z6852_05.jpg

شغلش بنایی و به اوستا قنبرعلی و یا قنبر عمو کمال مشهور می باشد .اولین بار تاریخ 5/10/1360 تا سه ماه به همراه نه نفر از جوانان بسیجی شهر نراق در جبهه پدافندی گل به سر سومار استان کرمانشاه حضور داشته است .

w73_17.jpg

همچنین در مقاطع عملیات های رمضان در تیر 1361 و خیبر در اسفند 1362 و کربلای پنج در دی 1365 و... در دفاع مقدس حضور داشته است .

                                                            l471_13.jpg     o3541_scan0170.jpg                       

قنبر عابدی

 

روان گریه می کند و دستش را به روی پا می زند و با حسرت می گوید طی عملیات رمضان که در پاسگاه زید انجام شد در معراج شهدا فعالیت داشتم.

 

f6481_DSC01214.jpg


 
پیکرهای مطهر و نازنین محمدرضا بخشی و عباس رمضانی را بسته بندی کردم و به شهر نراق انتقال دادیم تا مهمان ملائک گردند . تجسم مظلومیت این دو شهید روحم را آزار می دهد .برادرش غیاثعلی عابدی با داشتن شش فرزند در کربلای پنج ملکوتی شد و سرش را به مولایش ابا عبدالله الحسین(ع) تقدیم نمود .

 

r678_119_3.jpg

                                                                                                                                                                                                                                    شهید غیاثعلی عابدی

 

فرزندش ابوالفضل عابدی در اواخر دفاع مقدس و زمانی که 16 سال بیشتر نداشت دو نوبت در جبهه های حق علیه باطل حضور سبز داشت .

b9126_15.jpg              p9693_DSC01207.jpg
ابوالفضل عابدی                                    مظاهر عابدی


فرزند دیگرش مظاهر عابدی نیز در راستای اهداف عالیه جمهوری اسلامی و در خط ولایتمداری رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله امام سید علی خامنه ای کوشا و فعال است .

 

 

 

 

a3151_ghik.jpg          h862_02.jpg


رزمنده و بسیجی دوران مقدس قنبر عابدی فرزند کمال علاقه دارد مردم و مسئولین به خون های نا به حق ریخته شهیدان عنایت بیشتری داشته و تلاش کنند اهداف و سیره شهدا که آرمان خواهی و پیشرفت کشور اسلامی است توجه لازم مبذول نمایند .

 

 

y649_srtz.jpg

سایت سلحشوران شهر نراق11/12/1391

 
۰ نظر ۱۱ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۵۳
سلحشوران شهر نراق

آقای فضل الله فروغی فرزند حبیب الله عاشق نراق و نراقی هاست . چنان با حرارت از زادگاه خود و آبا و اجدادش سخن می راند که دل هر علاقمندی را شیفته می کند .

gz7ivuxa6wigd4ygfx0u.jpg

                                                                                                                                                                                                                                             فضل الله فروغی

او می گوید زمانی که از تهران راهی شهرش می شود هنوز به شهرستان دلیجان نرسیده و کوه های نراق نمایان می شود حس خاصی از شوق و ذوق در من ایجاد می گردد .وی عاشق باد بیله باد است . نوعی باد محلی که همگان را سرمست از امید به زندگی و نعمت های الهی می کند .

h9sma9r1heqbe0cfas6.jpg

نگاه کردن به کوه استوار ال با آن هیمنه سنگین و با عظمت ، جلال و جمال خداوندی را در وجودش زنده می کند .

دشت ها و صحراهای زادگاهش دوران زیبایی کودکی را در ذهنش متبلور می سازد .

میوه های زندگی مشترک آقای فروغی و همسرش در جامعه موثر واقع شده اند و خانم آتوسا در آمریکا و دکتر آرش در کانادا فعالیت های عام المنفعه دارند .

iz8xsvc4qx3p7ylniu7n.jpg

با وجود شرایط آماده و مهیا برای تردد و ماندن آقا فضل الله در خارج ولی نیاز است هفتگی و یا ماهانه بوی زادگاهش نراق را تنفس و اکسیژن اخذ کند و با طراوت تر از قبل روحیه سرشار از امید را در زندگی پویا سازد .ایشان پسر عمو و همچنین پسر خاله مرحوم فریدون فروغی فرزند نصرالله خواننده و آهنگساز نامی کشور ایران می باشد.

http://20ist.com/wp-content/uploads/2011/05/Fereydoon-foroghi.jpg

             فریدون فروغی

 

خانه مشهور فروغی ها که اکنون در اختیار شهرداری قرار گرفته برای بازدید توریست ها و علاقمندان به معماری کهن نراق مهیاست . او خاطراتی به اندازه چند جلد کتاب از خانه پدری دارد .

frohkkq35odjid2xrwe.jpg

                                                                                                                                    خانه پدری آقای فروغی

در عین حال چند سند قدیمی که به مانند جواهرات گران بها می باشد در اختیار وبلاگ سلحشوران شهر نراق قرار می دهد تا مردم با رویت آن بر خود ببالند که یکصد سال قبل در نراق تحصیلات و فرهنگ ناب و اصیل و همچنین تجارت رواج داشته است . و آه و افسوس سر دهند که این مسیر منقطع و ادامه نیافته است .

yj6twkdy20z0d5x5cin.jpg

بازخوانی نامه ای یکی از تجار عمده به نام حاج محمد بن حاجی محمد رضا نراقی که به همدان نقل مکان نموده به زادگاهش ارسال نموده است :

از همدان به نراق

تاریخ : 25 ذیقعده سال 1338 هجری قمری(96 سال پیش یعنی سال 1295 شمسی)

جناب مستطاب عمده التجار آقای حاج محمد علی آقا تاجر نراقی * و عموم آقایان نراق

عرض می شود مرقومه شریف شما زیارت گردید .

در خصوص تاسیس مدرسه(در نراق) نهایت خوشوقت شدم ولی کاملا از پروگرام * و معلمین او مطلع نیستم . به هر حال افسوس می خورم که اوضاع با چند ماه قبل تغییراتی کرده که بودجه اجازه نمی دهد کاملا به این مدرسه بنمایم .

عجالتا موجب این ورقه از ... شهر محرم که اول سال هجری 1339 باشد ماهی سه تومان از جناب آقا ملا علی * جهت کمک به مدرسه دریافت فرمایید . تا بعد از یکسال البته مقتضی دیدم اضافه خواهم نمود . در خاتمه خدمت تمام آقایان تعظیمات خود را تقدیم و به دفعات نامتناهی خداوندی را جهت جمیع خواستارم .

75y8lff890v6pl2efv2f.jpg

 

حاج محمد علی آقا(غفاری) از تجار مشهور نراق

آقا ملا علی فرزند ملا ابوالقاسم(فروغی) یکصد سال قبل مسئول اداره زمین ها و اموال حاج محمد بن حاج محمد رضا در نراق بوده است(

پروگرام لفظ فرانسوی بمعنی دستور کار یا عملی و اغلب در مورد دستور تعلیمات مدارس بکار میرود . و امروز کلمه ٔ برنامه بجای آن معمول است .

حاج محمد نراقی و پسرانش آنقدر در جامعه دارای نفوذ و صاحب نام در تجارت بوده اند که اسکناس هایی را رایج نموده که به عنوان پول مورد قبول عامه مردم بوده است .

e81u5zqp398lvnn2z074.jpg

مورد بعد فاکتوری است به عنوان " اتحادیه تجار نراق " و آرم آن به نشانه اتحاد و دست در دست هم نمایشگر الفت و مودت می باشد . این سند که آقای فضل الله فروغی به تاریخ شهر نراق ارائه داد مربوط به سال 1300 شمسی یعنی مربوط به 90 سال قبل می باشد . تجارت و فعالیت های اقتصادی در سطح کلان آن در نراق که به هند کوچک مشهور بوده رواج داشته است .

http://8pic.ir/images/scesz7j94qwhovoezh61.jpg

آقا فضل الله به خوبی به یاد دارد که سال 1354 به همت ایشان که مدیر کل اداره شهرداری های استان مرکزی (قزوین ، البرز ، تهران ، مرکزی ، قم ) بوده خیابان های فعلی امام خمینی نراق و طالقانی شهرستان دلیجان راه اندازی و شهرها از بن بست در آمده است . وی می گوید مسئولین این دو شهر و شخصیت های با نفوذشان در احداث این دو خیابان تاثیر گذار بودند که نام همه آنها را ارائه نمود .

pal439fxxa4vhugykma8.jpg

از آقای حاج احمد رضایی فرزند رضا نظر که مقدمات مصاحبه و ملاقات با آقای فضل الله فروغی را فراهم نمود تشکر و قدردانی داریم .

 

rd8m7jnvhgx7z2bh80jf.jpg


۰ نظر ۱۰ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

بنده اهل مشهد اردهال هستم و قبل از انقلاب در شهر نراق تحصیل می کردم.یکی از همکلاسی های من محمدعلی قجری فرزند یوسف بود.

zoslwhz1zd3as1zn6mnx.jpg

سید حسن میرحسینی

ایشان همیشه با وضو بود. موقع اذان ظهر اگر معلم اجازه می داد سر کلاس نماز را اقامه می کرد و اگر استاد اجازه نمی داد از کلاس بیرون می رفت و در مکانی از مدرسه نمازش را ادا می کرد .

yzr4b0mot9v6anxwdh9d.jpg     teqowwbvckqvluinmudf.jpg

شهید محمد علی قجری

جالب بود نه از کسی ترسی داشت و نه از تمسخر کسی دلخور می شد.آنگونه که شریعت دستور داده است را رعایت می کرد.

معلمی داشتیم به نام آقای افغانی که چند درس از جمله جانور شناسی در مقطع نظام قدیم را تدریس می نمود و به قجری می گفت نمی شود صبر کنی و نمازت را در منزلتان به جای آوری ؟لیکن وی اصرار داشت که هر چی باید سرجایش اجرا شود و نماز نیز وقت و ساعتی دارد .

37ogftkjrjgui68a1wnl.jpg   67ihwnq9t62c8p8sljcl.jpg

تشیع جنازه مطهر شهید محمد علی قجری اردیبهشت  1359

درود و رحمت واسعه خداوند بر پاسدار محمدعلی قجری اولین شهید نراق و منطقه که در تاریخ 8/2/1359 در سنندج توسط گروهک کومله به شهادت رسید.

lc6f7l32tm25b4jby9ta.jpg

سیدحسن میرحسینی فرزند سید جمال اهل مشهد اردهال 11/11/1389

۰ نظر ۱۰ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

مصاحبه با آقایان سلطانعلی قجری فرزند غلامعلی و علی اکبر عابدی فرزند ماشاءالله و مهدی قجری فرزند سلطانعلی از اهالی شهر نراق

           

pnjcksjr0ilwfu5pm3ez.jpg

از راست : سلطانعلی قجری ، علی اکبر عابدی

روز سیزدهم شهریور راهپیمایی بزرگ عید سعید فطر در تپه های قیطریه بر علیه رژیم ستم شاهی رقم خورد .

پنج شنبه 16  شهریور در راهپیمایی عظیم مردم تهران اعلام شد، فردا جمعه محل تجمع میدان ژاله است و آیت الله یحیی نصیری فرزند اسماعیل مشهور به علامه نوری نیز نماز اقامه می کند .

محمد رضا پهلوی شاهنشاه ایران( فوت 5/5/1359 در قاهره مصر) وحشت زده شد وبرای اشرافیت بر اوضاع مملکت همان شب به  جعفر شریف امامی فرزند محمد حسین اهل تهران( فوت 3/3/1378 در نیویورک آمریکا) که دو هفته قبل بر مسند نخست وزیری نشسته بود دستور داد در پایتخت و یازده شهر ایران حکومت نظامی اعلام نماید و ارتشبد غلامعلی اویسی فرزند غلامرضا اهل روستای فردو از توابع شهر قم (ترور 18/11/1362 در پاریس) نیز اولین فرماندار نظامی منصوب گردید .

حکومت نظامی از ساعت شش صبح اعلام شده بود و اجتماع بیش از سه نفر ممنوع گردید ، ولی مردم آزاده و انقلابی هیچ توجهی به تهدیدات رژیم شاه نداشتند .

b1q5a9hwt0a2abj69t3r.jpg

اکثر هموطنان شهر نراق قبل و بعد از انقلاب در مناطق خیابان های فرح آباد ( پیروزی) ، چهار راه کوکاکولا ؛ نبرد و ابوذر سکونت دارند و در قیام 17 شهریور انقلابیون نراقی ساکن تهران در اعتراض به رژیم حضور فعالی داشتند . اما اینجانب سلطانعلی قجری منزلمان در محدوده مهرآباد بود . لذا به دعوت آقای علی اکبر عابدی  به منزل ایشان در خیابان نبرد آمدیم تا مسافت به محل تجمع کم باشد .

0wc1uhu62kupvexj9cn.jpg

                                                                                                                                                                           علی اکبر عابدی

صبح 17 شهریور آقای سلطانعلی قجری به همراه همسرش مرحومه ملوک رحمانی فرزند نصرالله و فرزندانش مهدی و دخترش و آقای علی اکبر عابدی و همسرش خانم کبری اکبری فرزند حسینعلی و مرحوم علی اکبری فرزند حسینعلی ( برادر زن عابدی) و مرحوم پرویز یوسفی فرزند عباس از خیابان فرح آباد به سمت میدان ژاله حرکت می کنند .

le6pg40z0aknveca4h0t.jpg

از راست : مهدی قجری ، سلطانعلی قجری ، میثم قجری

مردم زیادی نیز از خیابان شهناز و شهباز ( 17 شهریور) به سمت ژاله حرکت می کنند .  نیروهای جان بر کف زیاد بوده و این چند نفر در انتهای خیابان فرح آباد و نزدیک میدان قرار می گیرند .

ساعت نه و نیم صبح ابتدا از بلندگو به صورت تهدید گونه از مردم درخواست متفرق شدن را می نمایند ولی آنان مطالبات بر حقشان که سرنگونی سلطنت است را درخواست کرده و دست از قیام به رهبری مجاهد قائد آیت الله سید روح الله خمینی  بر نمی دارند . بعد از ساختمان شرکت برق که حسینیه کوثر نراقی های مقیم تهران پشت آن است نیروهای گارد به طور سازماندهی شده بیرون آمده و به دستور فرمانده در نزدیک ترین شرایط ممکن به جمعیت حاضر به سمت مبارزین شلیک می نمایند .

yaijk15hc7f9vgwfjbs1.jpg

ازبالای کارخانه برق و پشت بام دو سینمای میدان به سمت مردم تیراندازی می شود . کماندوهای ضد شورش  با باطوم و گاز اشک آور به جان خلق الله می افتند . ماشین های آب پاش نیز همزمان به سوی راهپیمایان آب می پاشند . میدان ژاله و خیابان های اطراف غوغایی بر پا می شود .

آقایان قجری و عابدی می افزایند جمعیت هراسناک به هر سو فرار می کردند و شعار مرگ بر سلطنت پهلوی سر می دادند .

عده ای جلوی چشمان مردم بر زمین می افتادند . ماشین های عبوری که بعضا زنان و مردان انقلابی داخلش بودند برای فرار از صحنه تصادف می کردند ولی اعتنا به سانحه نداشتند . مامورین رژیم دست بردار نبودند و تانک و نفر بر وارد صحنه کردند و حتی با جیپ دنبال انقلابیون بودند . یک یا دو بالگرد نیز از آسمان به گردش درآمده و با تیراندازی مردم بی دفاع را مورد هدف قرار می دادند . شلوغ بود و صدا به صدا نمی رسید .

tpcbixiccte3jon0jl49.jpg

 به کمک دوستان یکی دوتا از مجروحین را روی ماشین گذاشتیم و تلاش کردیم تا آنان را به بیمارستان فجر نیروی هوایی نزدیک صحنه در سه راهی سلیمانیه انتقال دهند . چون میدان ژاله و اطراف شلوغ شد اکثرا همراهانشان را گم می کردند و ما هم مرحوم پرویز یوسفی را گم کردیم . شرایط دشوار بود و مهدی قجری که هفت ساله واکرم قجری هشت ساله بودند را سریعا به منزل آقای عابدی در نبرد رساندیم و دوباره با صحنه کارزار برگشتم . ضمن اینکه خانم هایمان نیز در انبوه زنان در حال مبارزه و شعار دهی بودند .

m7526_tt.jpg

                                                                                                                                      سلطانعلی قجری

آقایان قجری و علی اکبر عابدی اضافه کردند جوشش انقلابی داشتیم ولی مشت در برابر تانک کارایی نداشت و فقط ایمان بالای مردم رمز مقاومت و موفقیت بود .  همینطور که به عقب می آمدیم جمعیت تصمیم گرفت به سمت منزل یکی از وعاظ به نام آیت الله محمد علی  موحدی فرزند عباس معروف به موحدی کرمانی در حومه میدان بروجردی برویم . ایشان از فرط ناراحتی و حرکت زشت مامورین شاه در کشتار مردم بی دفاع عبا را روی سرش کشید و گریه کرد .

زنان و مردان  خواستار بازگشت رهبرشان امام خمینی از تبعید به ایران بودند و فریاد می زدند :

 

نهضت ما حسینیه                               رهبر ما خمینیه

استقلال آزادی                                 حکومت اسلامی

 

 

آقایان عابدی و قجری در ادامه اظهار داشتند :

مجددا با جمعیت انقلابی به خیابان های نبرد و  فرح آباد(پیروزی) برگشتیم و با چشمان اشکبار بر علیه رژیم سفاک شاه شعار می دادیم . سه جنازه از شهدا را مردم با زحمت به مسجد مسلم ابن عقیل در خیابان شیردم نبرد انتقال داده بودند و زنان برای اینکه از بو گرفتن جنازه ها جلوگیری شود از منازلشان یخ آورده و روی آنها ریخته بودند .

zd2maurr9tx2gxj6fgp.jpg

وقتی جنازه ها را رویت کردم در لحظه اول به تصور اینکه یکی از شهدا آقای ملک عابدی فرزند دایی رحمت است کلی گریه کردم ولی ساعاتی بعد متوجه شدیم ایشان سالم است . مسجد مسلم ابن عقیل(ع) قبل و بعد از انقلاب مورد استفاده نراقی های ساکن تهران برای مراسم های سوگواری و جشن های اعیاد می باشد . در افکار عمومی جامعه شایع کرده بودند که رژیم تصمیم دارد پول فشنگ های شلیک شده را هم از صاحبان جنازه ها بگیرد .

 در چهار راه کوکاکولا خون مردم به جوش آمده بود و مامورین همچنان به صورت پیاده و سواره عرصه را بر انقلابیون تنگ کرده بودند ومردم تصمیم گرفته بودند فروشگاه شاهنشاهی کورش را به آتش بکشند و به نحوی جلوی ددمنشی های رژیم را بگیرند . ابتدا با میله های آهنی درب ها را از بین بردند . بعد چند حلقه لاستیک نو ماشین را تهیه کردند و با توجه به کمبود نفت و بنزین جلوی چند دستگاه موتور سیکلت عبوری را گرفته و از هر کدام کمی بنزین روی لاستیک ها پاشیدند و پس از آتش زدن لاستیک ها را به سمت سرازیری فروشگاه که انبار کالا بود روانه کردند .

کم کم شعله ها در حال نمایان شدن بود و همزمان نیز انقلابیون دیگر طبقات بالاتر را شعله ور کرده تا اینکه کل فروشگاه کورش در چهار طبقه در آتش خشم مردم بر حکومت استبداد پهلوی به آتش کشیده شد . روزنامه ها نوشتند خشم مردم انقلابی به خاطر اعتراض به کشتار وقیحانه نظامیان شاه باعث به آتش کشیدن فروشگاه کورش در چها راه کوکاکولا گردید .

http://media5.irna.ir/1391/13910616/80311980/80311980-3035997.jpg

بعد از آتش گرفتن فروشگاه سلطانعلی قجری و علی اکبری (مرحوم) در اثر تیراندازی بی امان ارتشیان به داخل یک کوچه فرار می کنند که انتهای آن بن بست بوده است . آن دو نگران از دستگیری بودند که به یکباره درب منزلی باز می شود و آنها را پناه می دهند .

وقتی وارد حیاط می شوند بالغ بر چهل نفر دیگر انقلابیون با همین شرایط در داخل خانه محبوس شده بودند و صاحبخانه به همه پناه داده بود .

عابدی گفت : پس از اینکه فروشگاه به آتش کشیده شد و جمعیت خروشان بر علیه رژیم شعارهای تندی مبنی بر سرنگونی می دادند  و خواستار برقراری جمهوری اسلامی شدند ، یک نفر لباس شخصی که از نیروهای ضد اطلاعات بود آمد و به من گفت اقا چه خبره ؟من در اطرافم یک پاره آجر برداشتم تا به سمتش پرتاب کنم و گفتم پدر سوخته تهران در خشم مردم انقلابی بر علیه رژیم شاه بیداد می کند و تو میگی چه خبر است ؟ این کشتار بی رحمانه را نمی بینی ؟ آتش گرفتن فروشگاه کورش را نمی بینی ؟ و او مجبور به فرار شد .

http://www.qudsonline.ir/Images/News/Smal_Pic/14-6-1391/IMAGE634824847915350746.jpg

هفده شهریور سال 1357  با  نام های جمعه سیاه و جمعه  خونین  و همچنین   " یوم الله " در ادبیات انقلاب اسلامی شناخته شده است. تعداد شهدای این روز در تهران هشتاد و هشت نفر ثبت گردیده که شصت و چهار نفر آن در میدان ژاله و بیست و چهار نفر نیز در سایر مناطق تهران توسط عمال رژیم شاه به شهادت رسیده اند .همچنین 205 نفر نیز در ژاله مجروح شده بودند .

آقای عابدی با خنده های ملیح می گوید : چشمتان روز بد نبینه . پنج روز بعد تاریخ 22/6/1357 چند افسر ضد اطلاعات و چند مامور آمدند درب منزلم تا من را دستگیر و با خود ببرند . خدا خیر به همسرم و همسایه ها بدهد آمدند و پا درمیانی کردند و گفتند این آقا را می شناسیم ضعف اعصاب دارد و بعضی موقع ها که ناراحت می شود بد خلقی کرده و ناسزا می گوید . حکومت شاه رو به زوال بود و پنج ماه بعد در بهمن 1357 همه جشن پیروزی گرفتیم و اگر وساطتت همسایه ها و اوضاع نا آرام کشورنبود مطمئنا مورد عتاب و خطاب افسران قرار می گرفتم که به خیر گذشت .

 خانم کبری اکبری همسر آقای عابدی نیز اذعان داشت در تمامی راهپیمایی ها بر علیه رژیم شاه به همراه سایر زنان قهرمان حضور داشته و از نهضت امام خمینی دفاع می کرده است .

آقای مهدی قجری فرزند سلطانعلی متولد 1350 و خواهرش خانم اکرم قجری متولد 1349 مقطع 17 شهریور 1357 هفت ساله و هشت بوده اند . مهدی در نوجوانی و سنین 11 و 12 سالگی عضو گروه سرود بسیج شهر نراق بوده و چندین اجرا در مسجد جامع نراق داشته است .

psfvp1gksd7teb5aj1c.jpg

                                                                                                                                                مهدی قجری

ایشان می گوید :

اعتراضات مردمی بر علیه رژیم شاه را یادم می آید . آن روز جمعه به همراه خواهرم و مرحوم مادرم و پدرم و آقای حاج علی عابدی علی رغم حکومت نظامی به راهپیمایی رفته بودیم . درگیری ها که اوج گرفت پدرم من و خواهرم را به منزل آقای عابدی برگرداند و خودش مجددا به صحنه بازگشت . با اینکه بارها از خانواده ام واقعه جمعه خونین هفده شهریور و مقاومت ملت را شنیده ام ولی باز هم علاقمند به شنیدن آن هستم . 17 شهریور گرچه روز تلخی بود ولی آغاز فروپاشی رژیم پهلوی را رقم زد .  

qfpwv3zyvcuz6dlcwr4d.jpg

دو مطلب را در اینجا نیاز است ذکر شود و اینکه شهر نراق یکی از جوانانش به نام علیرضا صادقی فرد فرزند امرالله در تظاهرات مردمی روز 17 شهریور در خیابان سبلان شمالی در منطقه نظام آباد تهران به شهادت رسیده است . جوان دیگر شهر نراق به نام سید حسین  میرسلطانی فرزند سید نصرت الله یکی از افراد حاضر در روز 17 شهریور بوده و بعد جوان ترین فاتح لانه جاسوسی شد و سپس طی دفاع مقدس در تاریخ 27/8/1359 در سوسنگرد به شهادت رسید .

 

برای اطلاع کاربران در چند خط فروشگاه های کورش معرفی می گردد :

 

فروشگاه‌های کورش توسط آقای حمید کاشانی اخوان در سال ۱۳۴۹ تاسیس گردیدند و سپس آقای سید احمد خیامی فرزند سید علی اکبر با ایشان شریک شد . پس از چند سال تعداد آنها به 14 فروشگاه‌ در تهران رسید فروشگاه کوروش واقع در ابتدای خیابان نبرد در چهار راه کوکاکولای تهران در چهار طبقه در بعد از ظهر روز 17 شهریور 1357 توسط انقلابیون به آتش کشیده شد.

z8wa7kmlnv4qxqwxscs3.jpg

این فروشگاه‌ها پس از انقلاب 1357  مصادره و در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفته و به فروشگاه‌های زنجیره ای قدس تغییر نام دادند و در اواخر دهه هفتاد تعطیل شدند. سپس فروشگاه زنجیره ای رفاه در سال 1374 راه اندازی و آغاز به کار کرد و تا دی ماه 1390 تعداد  178 فروشگاه رفاه در سراسر  ایران به ثبت رسیده و مورد استقبال عموم هموطنان قرار گرفته است .

 

ضمنا فروشگاه کسا در محل فروشگاه مخروب شده کورش ابتدای خیابان نبرد در چهار را کوکاکولا ( خیابان پیروزی) چند سالی است راه اندازی گردیده است .

 

وبلاگ سلحشوران شهر نراق 06/12/1391

 

۰ نظر ۰۶ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۵۳
سلحشوران شهر نراق

بیستمین اعزام بسیجیان شهر نراق به صورت گروهی به جبهه های حق علیه باطل در غالب طرح لبیک یا خمینی در آذر ماه 1362 شکل گرفت .

http://uploadtak.com/images/9659_4013.jpg    http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1390/12/20/13901220000166_PhotoA.jpg

واحد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 1362 ضمن فراخوانی نیروهای بسیجی سراسر کشور به مراکز بسیج ، طرح لبیک یا امام خمینی را برای حفظ و انسجام و آمادگی نیروهای بسیجی به اجرا گذاشت. 

نیروهای بسیجی براساس توانمندی و تخصص و تجربه سازماندهی شدند تا در هنگام اعزام بر اساس کد تعیین شده در سازماندهی بکارگیری شوند.

 

بسیجیان و پاسداران اهل شهر نراق که در عملیات خیبر و پدافندی آن در طلائیه و جزایر مجنون حضور داشتند عبارتند از :


s8azq371op5gc6ujm3d.jpg

1- علی عضایی فرزند ابراهیم

x5k72cbt7atar0dua0.jpg

2- علی قجری فرزند فرج الله

3asbhgwdx3ar5crrzew5.jpg

3- محمد قجری فرزند علی (میرزاعلی)

5m3nngpjmd7xeatj1ck0.jpg
4- حسین آقاحسینی فرزند رضا
wz1rxncdt0ox7b982vpn.jpg
5- قاسم آقاحسینی فرزند رضا

kqik43vuf4uah6xlit0e.jpg

6- نورعلی آقاحسینی فرزند رضا

s23xksaoht25mq3a3g8.jpg

7- حسن ترابی فرزند فتح الله

4od224syi5tl2r8w1y43.jpg

8- قنبرعابدی فرزند کمال

gxct9ok3svie0k63218.jpg

9- محمود رزاقی فرزند صفرعلی

spm60ry1dx9btr6trdt3.jpg

10- علی اکبر باقری نراقی فرزند حبیب

lh5gioacwu23snksxp9l.jpg

11-قدرت الله کمره ای فرزند رمضان

5fd6gbf1xd2zkgw60c2i.jpg

12- غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی
htvwbduxqnmwssx7n0k.jpg
13- سیدعباس باشی(حسینی نژاد) فرزند سید میرزاآقا

mbt32cz31u351fhmlb2.jpg

14- سید تقی باشی(موسویان) فرزند سید علی

r9724_4.jpg
15- علی اکبر اسماعیلی فرزند عباس

i5z6hveb4rhwjahqc5kl.jpg

16- سید عباس جوادی فرزند سید ماشاءالله

qgrbmt3eu9fslk4tjzi.jpg

17-  غلامعباس ایزدی فرزند رمضان

wu5m6zb2suw46rbo70.jpg

18- حسن رزاقی فرزند غلامحسین

x2tigyxx53b6b9z6z1k6.jpg

19- اکبر قجری فرزند احمد
9ovoahiblhyjtnycm4c.jpg
20- سید مرتضی میرسلطانی فرزند سید جعفر

yx6oxfg3oyq03el40.jpg
21- سید ابوالفضل بابایی فرزند سید رضا

lwtyubxq3l3ng0x8rjq.jpg

22- محمدرضا عابدینی فرزند علی

5dtkn3ecjcyhp1t5rjs.jpg

23- محمد کمالی فرزند رمضان

nq5jm3yqzbj8bn6py81g.jpg

24- رضا قاسمی نراقی فرزند حسن مشهور به حمید

pnh7rpps9eyvvudek4g1.jpg

25- حجت الله ایزدی فرزند عباس
3e8twoqgky641kx50clo.jpg
26-حسن کرباسی فرزند علی
b6iydiluj4g0oj3cl00v.jpg
27- غلامعلی رمضانی فرزند حسن
uozlc90vzv28lcnaq3fv.jpg
28- سیف الله شریفی فرزند اسماعیل

2ae86zjqvbywsvmiiow.jpg

29- محمد حیدری فرزند علی مشهور به محمد بسیجی

rcy101irkasm31cucs9z.jpg

30- مهدی جعفری فرزند علی

gv74yqasyee0knwkishq.jpg

31- علی محمد پیشه ور فرزند حسین
z0ohbgs9qqt5l2yw0whk.jpg

32- حسن نباتی فرزند مندعلی

c37te3aamjvmfx0wxj2.jpg

33- سید مظفر باشی(موسویان) فرزند سید غضنفر

6ktlonfrbp5kuih99xa1.jpg

34- حسن عابدینی فرزند رضا

5rhhwbvmwkq9jtmy5392.jpg

35-محمدعلی نوری فرزند حسین

4ng3k5xbhaoeouuqk6fp.jpg

36- اصغر صفری فرزند مرتضی قلی

u6451_45t.jpg

37- بهمن طالبی فرزند محمد(غلام)

zgzsa2hq7qc25jgvu0.jpg

38- نعمت الله ابراهیمی فرزند علی اکبر (راننده آمبولانس)

gxih8ekjk1ra4n6gfly3.jpg

39- سید محمد باشی(موسویان) فرزند سید احمد

0p0afmdcj605xihr1l7d.jpg

40-سید حسن جوادی فرزند سید ماشاءالله

gi0cqsqyrs4so852no6p.jpg

41- علیرضا عباسی فرزند غلام محمد

xlkz46ingmf3bepj383t.jpg

42-غلامعباس پیشه ور فرزند حسین

gxfbjpwv6uovtjcr6lk4.jpg

43-مظاهر پیشه ور فرزند حسین اعزامی از تهران

zrnfgjt8xhhenpmme3u4.jpg

44-سید مجتبی میرکریمی فرزند سید علی

 


طی عملیات خیبر و در جبهه جزیره مجنون دو نفر از اهالی شهر نراق که از شهر تهران به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شده بودند به شهادت رسیدند :

jgm7wjuyene8hl1b6hy.jpg

1- محسن محمودی فرزند محمد متولد 1344 تاریخ شهادت 04/12/1362

9nxh0qwhi1jv0tnrgv5b.jpg

2-  سید محمد جوادی فرزند سید رضا متولد 1346 تاریخ شهادت 18/12/1362

 

 

مجروحین عملیات خیبر و پدافندی آن در طلائیه و جزایر مجنون


1- علی اکبر باقری نراقی فرزند حبیب از ناحیه مچ پا مجروح شیمیایی خفیف و عدم مراجعه به بنیاد

2- نورعلی آقاحسینی فرزند رضا به صورت خفیف مجروح شیمیایی و فاقد درصد

3- علی محمد پیشه ور مجروح شیمیایی و با احتساب مجروحیت بعدی دارای 35 % جانبازی

4- محمود رزاقی فرزند مجروح از ناحیه ترکش به پا و با احتساب مجروحیت بعدی 55 % جانبازی

 

در خطوط پدافندی جزیره مجنون و طلائیه نیز تعدادی از رزمندگان شهر نراق مجروح شده اند که از جمله عبارتند از :

 

- محمد رضا عابدینی فرزند علی در بهار 1363از ناحیه پهلو
سید عباس جوادی فرزند سید ماشاءالله تاریخ 29/10/1363از ناحیه پا و پشت
محمد کمالی فرزند رمضان تاریخ 3/12/1363 از ناحیه کمر و ستون فقرات

 

شرح عملیات خیبر و نتایج آن

 

عملیات خیبر روز 3 اسفندماه 1362 و با رمز «یا رسول الله(ص)» در شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه آغاز شد. طلائیه یکی از محورهای مهم عملیات خیبر بوده است .

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/c/c4/KheibarOperation11.jpg

در مجموعه محورهای عملیاتی خیبر، دو جزیره مجنون شمالی و جنوبی، دکل های فشار قوی برق دکل های تقویتی رادیو و تلویزیون، تأسیسات و کارخانه های کاغذ سازی و چاه های نفت عراق قرارداشت.

http://img.tebyan.net/big/1383/11/61822244722259631751315218633159244210127.jpg

در مرحله دوّم عملیات، محور جزایر مجنون و طلائیه به منظور الحاق و پیشروی به سمت «نشوه» در نظر گرفته شد، اما به دلایلی پیشروی صورت نگرفت و دشمن به شکل گسترده ای اقدام به استفاده از بمبهای شیمیایی کرد .

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/b/b2/KheibarOperation03.jpg

مرحله سوّم عملیات که بیشتر به منظور دفع فشارهای دشمن به جزایر مجنون جنوبی به اجرا درآمد، طی 72 ساعت پاتک، دشمن نزدیک به یک میلیون گلوله توپ و خمپاره شلیک کرد. در مجموع این عملیات در منطقه ای به وسعت 1180 کیلومتر انجام شد که جزایر مجنون به مساحت 160 کیلومتر مربع همراه با 50 حلقه چاه نفت و چندین روستا از جمله مناطق آزاد شده می باشند .

 

نقش رزمندگان شهر نراق در ساخت پل خیبر

 

تعدادی از سلحشوران نراق در ساخت پل استراتژیک و حیاتی که بعد خیبر نام گرفت مستقیما حضور داشته و شبانه روز زحمت کشیدند . پس از ساخت پل عملیات مهم خیبر آغاز گردید .

 

http://www.engshahid.ir/Public/kheibar2.jpg

سایت سلحشوران شهر نراق 04/12/1391

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

شهر نراق همیشه در اولین های فعالیت پیشتازند . اولین شهید منطقه در مقطع قبل از پیروزی انقلاب باز به نام نراق رقم خورده است .

 

edevz7f1fwj3bxbqgy9y.jpg

شهید علیرضا صادقی فرد

17/4/1338  فرزندی متولد شد که به پاس قدوم مبارکش نامش را علیرضا نهادند . پدرش به نام  امرالله صادقی فرد فرزند حسین اهل شهر نراق و کارمند بانک صادرات بود و اکنون بازنشسته شده است و  مادرش خانم فرخ السادات سوداگر فرزند سید رضا از زنان مومنه شهر نراق می باشد .

tc5jjgefktk5q40917j.jpg

              امرالله صادقی فرد و  سرکار خانم سوداگر

علیرضا در خانواده مومن و متدین و در محیطی با صفا و صمیمی رشد کرد . تحصیلات خود را تا دریافت دیپلم ریاضی در تهران ادامه داد . ایشان علاقه به ائمه اطهار بالاخص امیرالمومنین علی علیه السلام داشت . وی دارای عقایدی بر خلاف شرایط اجتماعی و فرهنگی موجود آن زمان داشت و با وجود هشدارهای اطرافیان عقاید مذهبی خود را در فرصت های گوناگون بیان می داشت .

اخبار و اوضاع روز کشور و استبداد رژم پهلوی را تعقیب می کرد .  در محیط تحصیل در دبیرستان و محیط خارج از خانه فعالیت هایی بر علیه رژیم ستم شاهی داشت . حتی به مادرش اظهار نموده بود که  حاضر نیستم برای این سلطنت خدمت سربازی انجام دهم .

با اینکه هنوز انقلاب اسلامی 1357 پیروز نشده بود و جو مذهبی رواج مناسبی پیدا نکرده بود اهل نماز و روزه و واجبات و ترک محرمات بود . حجب و حیا از سجایای اخلاقی ایشان به شمار می رفت .

7r0u4znjfj3co8auwhzk.jpg

                                                                                                                                                                                                                                  شهید علیرضاصادقی فرد

علیرضا صادقی فرد با شروع اعتراض های اکثریت مردم بر علیه دستگاه زور و جور محمد رضا پهلوی و به حمایت و پشتیبانی از رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله سید روح الله خمینی در بعضی از راهپیمایی ها شرکت می کرد . بدین سان خشم و اعتراض خود را ابراز نموده و اعتقاد داشت زندانیان سیاسی نباید در بند باشند .

علم و تحصیل برایش در اولویت قرار داشت لذا در مرداد 1357 در کنکور سراسری شرکت نمود و قبولی اش در دانشگاه پلی تکنیک تهران (امیر کبیر) زمانی از طریق پست به دست خانواده اش رسید که ایشان چند روز قبلش به شهادت رسیده بود . 

نامبرده همانگونه که هفدهم متولد شده بود  روز 17 شهریور 1357 در قیام مردم در راهپیمایی ضد استبدادی شاه و به پشتیبانی از امام خمینی توسط کماندوهای رژیم در سن 19 سالگی به شهادت رسید .    

 g87nm7x6uuepzqq57zb5.jpg

یکشنبه تاریخ 5/6/1391 خانواده محترم شهید با گشاده رویی که خصلت مردم نراق می باشد در منزلشان محدوده میدان رسالت از دوستان استقبال نمودند .

آقای امرالله صادقی فرد پدر بزرگوار شهید ضمن خوش آمدگویی اظهار داشت متولد 1310 در نراق می باشم . در بحبوبه انقلاب به رهبری آیت الله خمینی به فرزندم علیرضا هشدار می دادم که مواظب رفتار و اعمالش باشد .

7kt0x9ckrmjozu8d1lk0.jpg

    امرالله صادقی فرد پدر بزرگوار شهید

ولی او راه را یافته بود و به دنبال عدالتخواهی می گشت . ساعت ها گذشت و ایشان به منزل بازنگشت و نگرانی خانواده افزایش می یافت  . عصر هفده شهریور چندین مکان از جمله بیمارستان جرجانی ابتدای خیابان دماوند در حومه میدان امام حسین  - بیمارستان  شیر و خورشید (17 شهریور فعلی) در ایستگاه پل تهران نو و پزشکی قانونی در جنوب پارک شهر را جستجو کردیم و اثری از ایشان نیافتیم . 

سرانجام شنبه هجده بهمن به اتفاق دو نفر از اهالی نراق به نام های حاج ابراهیم اسماعیلی فرزند علی و حاج غلامعباس قجری فرزند ابراهیم که از اقوام ما می باشند جنازه فرزندم را در سردخانه بهشت زهرا(س) پیدا کردیم که به شهادت رسیده بود .

http://8pic.ir/images/a63f95o2kebbb92bwv6.jpg

دو تیر به قوزک پایش و دو سر نیزه به پهلویش زده بودند . سخترین ددمنشی رژیم شاهنشاهی اینکه وقتی جنازه را خواستند تحویل ما بدهند تا دفن کنیم پانصد ریال معادل پنجاه تومان پول دو عدد فشنگ شلیک شده به فرزندمان و کشتن او را از خودمان دریافت نمودند . یعنی جریمه عدالتخواهی و تقاص پیروی از رهنمودهای رهبرمان امام خمینی را نیز باید می دادیم .

حال با این ظلم و جور آیا چنین حکومتی با پرجا می ماند ؟ پنج ماه بعد در 22 بهمن 1357 نتیجه خون علیرضا و بقیه شهدای انقلاب رژیم دیکتاتوری شاه را سرنگون نمود .

97bem3k934kabmo31.jpg

علیرضا به شهر نراق علاقه خاص داشت و مخصوصا تابستان ها اکثرا به این شهر مسافرت می کرد .

فرزندان حاج علی اکبر  علی اکبری و به قول نراقی ها علی عشقی و خصوصا دوستی با عباس علی اکبری که پسر خاله اش بود باعث می شد ایشان بیشتر به زادگاه ما تردد داشته باشد .

                  

آقای محمد صادقی فرد متولد 1342 برادر شهید نیز تشکر داشت که راه و سیره شهیدان همچنان در حال پی گیری است . وی گفت برادران دیگرم غلامرضا  و حمید رضا صادقی فرد نام دارند و از نعمت خواهر محروم هستیم .

مشارالیه افزود : جنازه برادرم را به پیشنهاد نراقی ها در قطعه 9 بهشت زهرا دفن کردیم .

اقوام گفتند تعدادی از قبرهای قطعه 9 مربوط به نراقی هاست و اگر تعلل کنید امکان دارد عوامل رژیم جنازه را در مکان مورد نظرشان دفن کنند که دسترسی برای شما مقدور نباشد .

 تصمیم داشتیم مراسم ختم در تهران برگزار کنیم که از طرف رژیم اجازه برپایی مراسم را ندادند . حتی گفتند حق ندارید روی قبر فرزندتان بنویسید تاریخ فوت 17 شهریور 1357 .

5h6876kzajwpwxl1z86.jpg

بنابراین  یا 16 و یا 18 شهریور را انتخاب کنید که بیشتر نظرشان 16 شهریور بود . با خانواده ام به زادگاهشان شهر نراق رفتیم تا بلکه آنجا مراسم برگزار کنیم تا باعث تسکین پدر و مادرم باشد ولی متاسفانه پاسگاه ژاندارمری نراق نیز از طریق واسطه پیغام دادند که حق برگزاری مجلس عزای فرزندتان را ندارید و مجبور شدیم در منزل مجلس محقری را با حضور محدود طایفه منعقد کنیم .

برادر نوزده ساله ام علیرضا صبح 17 شهریور در منزل بود . من پانزده ساله بودم و کم کم داشتم وفای برادری را درک می کردم و احساس می کردم با برادرم رفاقت را شروع کرده ام .  آن مقطع منزل ما بالاتر از چهار راه نظام آباد - سبلان شمالی و محله موتور آب بود .

ifp847tgyrfsk3ec26ah.jpg

آن روز تهران یکپارچه تیراندازی و سر و صدا بود . اوج و محوریت فعالیت های انقلابی به رهبری قائد بزرگ امام خمینی در میدان ژاله(شهدا) بود . کماندوهای شاه  درخواست های منطقی مردم را با گلوله جواب می دهند و از آن جمله برادرم علیرضا را به شهادت می رسانند .

یادآوری می گردد کتاب " مهر دلدارها " به کوشش مدیریت فرهنگی هنری منطقه 14 شهرداری تهران در دهه فجر انقلاب اسلامی سال 1390 رونمایی گردید . در این کتاب به زندگینامه و خاطره در خصوص 72 نفر از شهدای بهمن 1357 پرداخته شده که یکی از این شهدا علیرضا صادقی فرد اهل شهر نراق می باشد .

سرکار خانم فرخ السادات سوداگر فرزند سید محمد مادر شهید علیرضا صادقی فرد برای همه کسانی که در پویایی و درخشش نام شهیدان زحمت می کشند دعای خیر نمود و در خصوص آخرین دیدار با فرزندش گفت :

ehgpmtagvso6ig7jj1r.jpg

سرکار خانم فرخ السادات سوداگر مادر بزرگوار شهید

جمعه بود و با فرزندانم علیرضا ، محمد ، غلامرضا و حمیدرضا  صادقی فرد صبح 17 شهریور 1357 در منزل بودیم . علیرضا امتحان کنکورش را داده بود و منتظر نتیجه  بود . اخبار شقاوت مامورین رژیم منحوس شاه در برخورد با مردم در همه جای تهران زبانزد شده بود .

ظهر نهار را خوردیم و حدود ساعت 13 بود که علیرضا تحمل ماندن در خانه را نداشت و به خیابان رفت . بیرون از منزل که می آید خانمی از همسایه ها که دوست من هست دیده بود علیرضا کمربندش را محکم کرده و بند کفش هایش را گره زده و آماده می شود .

sx823yyph4xjmtkrn03z.jpg

قیام به پا شده بود . صداهای تیراندازی و چرخبال ها قطع نمی شد . اضطراب ما هم بیشتر می شد و از علیرضا خبری نشد . ساعت ها گذشت باز فرزندم به خانه نیامد و تا صبح این استرس و نگرانی را تحمل کردیم .

چندین بیمارستان را جستجو کردیم ولی موفقیتی کسب نکردیم . شنبه صبح به همراه پدرش و دو سه نفر از اقوام به بهشت زهرا راهنمایی شدیم و مشاهده کردم که غوغا و آشوبی به پاست . مادری شیون می کرد که فرزندم دو شب دیگر عروسی داشت و دیگری فریاد می زد پسرم تازه داماد بود . مشخص شد مامورین رژیم خیلی از خانواده ها را داغدار نموده است .

3dupcpfcmchpcpzquew6.jpg

مردها رفتند سردخانه و با پی گیری انجام گرفته  سرانجام جنازه دلبندم را از انبوه دیگر شهدای واقعه خونین 17 شهریور پیدا کردند . شرایط به گونه ای بود که حتی اجازه دیدن جنازه فرزندم مهیا نشد تا بتوانم  او  را در آغوش بگیرم . خدا خیرشان دهد همولایتی های خودمان اهالی شهر نراق را آمدند و گفتند  در قطعه 9 قبر داریم و اگر دیر بجنبید وابستگان رژیم جنازه را در جایی مخفی دفن می کنند . جنازه جگر گوشه ام تشیع نشد و بعد هم اجازه برگزاری مراسم ترحیم و سوگواری ندادند .

من هم دلم را سپردم به مصیبت های خانم حضرت زینب(س) و مثل فرزندم به سردمداران رژیم پهلوی نفرین کردم . سلطنت پهلوی هم مزد خیانت کردن به مردمش را گرفت و 22 بهمن 1357 یعنی پنج ماه پس از شهادت علیرضا و سایر شهدا انقلاب مردم به رهبری امام خمینی نتیجه داد و رژیم شاه سرنگون گردید .

xrn2a1q8rrrsi4ded3.jpg

در عرض این 34 سال بارها از طرف بنیاد شهید انقلاب اسلامی مرکز تشریف آورده اند و تقاضا کرده اند تا اگر مشکل مسکن داریم مرتفع نمایند و یا شماره حساب بانکی بدهیم برایمان  حقوق ماهیانه واریز کنند ولی تا کنون پولی دریافت نکرده ایم و من و پدر شهید از گرفتن پول و امکانات مخالفت ورزیده ایم .

مسئولین بنیاد محبت کرده و گفتند این حق و امتیاز شماست ، حداقل پول را بگیرید و به حساب خیریه ای واریز کنید که باز ما مخالفت کرده ایم . از زادگاهمان شهر نراق شما اولین نفراتی هستید که با خانواده ما ملاقات داشته اید ولی از بنیاد شهید تهران به دفعات برای شرکت در مراسم ها و اعیاد و... دعوت شده ایم و در حد وسعشان نیز به ما سر می زنند و از آنها ممنون هستیم .

هیچ خواسته و نیازی از کسی نداریم و متوقع نیستیم و برای سربلندی جمهوری اسلامی به رهبری آیت الله سید علی خامنه ای دعای خیر داریم .  

jkhdi87cyhhhmssnrkkt.jpg

                                                                                      سایت سلحشوران شهر نراق 01/12/1391

 

 

۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۴۳
سلحشوران شهر نراق

به لیست هشتاد شهید شهر نراق به نظاره نشستم  که آیا از این همه  سلحشور فردی در زمان اوج انقلاب نیز  جان بر کف در مبارزه با رژیم ستم شاهی پهلوی بوده که چشمانم به نام مهدی اسماعیلی مزین شد .

om5oadd2mqflox4mrc.jpg

شهید مهدی اسماعیلی

 جانباز و رزمنده دلاور جبهه ها علی کاظمی فرزند یوسف تلاش نمود و از خانواده شهید که از اقوامش می باشد رخصت خواست . دوربین و قلم که همشه یاورم می باشند را برداشته و در محدوده مسجد مسلم بن عقیل در خیابان نبرد تهران به کوچه شهید مهدی اسماعیلی رسیدم .

wc9bt9ae0j71d2lxxnqf.jpg

دق الباب کردم و شیر زنی شجاع و مسلط به گفتارش از ما استقبال نمود . دو برادر شهید احمد آقا و محمد آقا اسماعیلی نیز در کنار مادر مهمان نوازی کردند .

owweam78613fe49a852.jpg   nmexpdthcx7yau1t1g4g.jpg

محمد اسماعیلی                                              احمد اسماعیلی

ناراحت شدم و افسوس خوردم که چرا این مومنین که به گردن همه ما حق دارند و ولی نعمت های همه هستند تنهایند . عرق شرم بر پیشانی ام نشست زمانی که شنیدم با اینکه از خانواده اصیل نراق هستیم ولی این اولین ملاقاتی هست که به نام نراق از خانواده انجام می گیرد .

m6q62wj25s1nd6iku47b.jpg

سرکار خانم ابوالحسنی

این خانم سربلند معصومه ابوالحسنی فرزند مصطفی متولد 1316 نام دارد که اصالتا اهل روستای بیجگان جاسب می باشد .

همسرش حسن اسماعیلی فرزند محمد متولد 1307 و در نراق به حسن محمد جعفر مشهور می باشد . حاصل این ازدواج پنج فرزند پسر به اسامی علی اصغر ، مهدی ، احمد ، محمد ، مهدی و سه فرزند دختر به اسامی فاطمه ، مریم و منیره می باشند .

v3jq8ej0qex44q300ejr.jpg

   مرحوم حسن اسماعیلی

آقای حسن اسماعیلی هشت ماه پس از شهادت فرزندش تاریخ 8/6/1358 در منطقه کرج در سانحه تصادف ماشین فوت نمود و در قطعه 9 بهشت زهرا در نزدیکی فرزند شهیدش مهدی خاکسپاری گردید . ایشان در بانک تجارت میدان امام خمینی اشتغال داشت .

 

خانم ابوالحسنی گام های فرزندت در چه مسیری طی شد ؟

وقتی مشاهده کردم که مهدی با برادرش احمد و دوستانش با عشق و علاقه زحمت می کشد تا کشور ایران را از چنگال استبداد و دیکتاتوری محمد رضا پهلوی خارج کند گفتم مادر جان من باید از نتیجه زحمات تو آگاه باشم و ثمره آن را ببینم .

او گفت مادرجان ما می خواهیم نام ائمه اطهار و راه حسین بن علی (ع) زنده بماند . همراه با قائدمان امام خمینی(ره) مبارزه می کنیم تا این خواسته محقق شود .

oirwcn5h9dvt5vtu0c8u.jpg

حالا من به عنوان پیام دار راه شهید می گویم که اگر خون سیدالشهدا(ع) هدر رفت پس خون شهیدان ما نیز هدر خواهد رفت . لیکن هستیم تا خون سالار شهیدان و خون اسماعیلی ها از جوشش نیافتد .

 

خانم ابوالحسنی از خصوصیات و فعالیت های مهدی برایمان توضیح دهید؟

پسرم زندگی ساده ای را آغاز کرد . سال آخر هنرستان نمونه در خیابان هجرت وابسته به دانشگاه علم و صنعت تحصیل می کرد و قصد داشت  دیپلم بگیرد . مهدی اولین شهید هنرستان نمونه می باشد و بر این اساس سالانه از ناحیه مسئولین هنرستان برای اجرای برنامه هاشان دعوت می شوم . قبل انقلاب پیشاهنگ که بود فعالیت های موثر و مثبتی داشت .

2wzolvql060oiyl88lhp.jpg    nf8i6fi43sf6duios4wt.jpg

شهید مهدی اسماعیلی

 انقلاب به رهبری آقا سید روح الله در نقطه اوج پیروزی قرار گرفته بود . مهدی هم جان و عشقش شده بود خمینی . همه را به تظاهرات ضد رژیم می برد . حتی برادر ده ساله اش محمد را هم تشویق می کرد سیاه لشکر امام باشد . راهش پاک بود و نمی شد سختگیری کرد . چون خودم هم همراه راه او بودم . با موتور سیکلتش به همه جا سرک می کشید تا حضور فعالی در انقلاب داشته باشد .

 v0584f793rxhg8qsl4em.jpg

                  شهید اسماعیلی

مهدی اسماعیلی بیشتر با فرزندان حاج علی محمد افراسیابی که پنج فرزندش شهید شده اند ارتباط داشت . همچنین با یکی از عناصر انقلابی و مبارز شهر نراق به نام غلامحسین حمزه ای فرزند یوسف در ارتباط بود .

3tircrh9ajevxf6oa2vy.jpg

یادم می آید یکی از فرزندان حاج علی محمد به نام  علیرضا افراسیابی (سال 1372 در اثر عارضه شیمیایی شهید شد) خیلی انقلابی بود . مامورین ساواک با ماشین در نزدیکی های منزل خواهرش که نزدیک منزل ما می باشد داخل ماشین به کمین نشسته بودند و هر روز عصبانی بودند که چرا دسترسی به ایشان پیدا نمی کنند .

غافل از اینکه علیرضا را مدت چهل شبانه روز در منزل مخفی کرده بودیم تا دستگیر نشود . مهدی دو سه نوبت توسط عمال دژخیم شاه دستگیر شد که یکی از آنها 16 شهریور بود و در واقع 17 شهریور موفق به حضور در میدان ژاله نبود .

d7ldvs23y7mvmpvcz2c.jpg

یک بار هم عمویش قاسم اسماعیلی مسبب آزادی اش شد . یک شب نیز تا صبح زیر پل و در جوی آب پناه گرفته بود تا دستگیر نشود . همیشه در جلوی صفوف تظاهرات قرار داشت و با مشت های گره کرده خواستار استقلال ایران بود . همه نوع کار انجام می داد . به توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) مبادرت می ورزید .به حمل و نقل مجروحین در اثر تیراندازی های عناصر شاه  کمک می کرد . تکبیرهای بلندش در صفوف تظاهرات زبانزد بود .

 

5xhj6yan3bt0xih46qc.jpg

شکستن حریم حکومت نظامی از مهارت های ایشان و انقلابیون بود . به افرادی که از دست ساواک فرار می کردند مساعدت داشت . از رگبارهای مسلسل  هلی کوپترهای ارتش برای کمک به گارد جاویدان در اطراف پادگان نیروی هوایی در خیابان پیروزی نهراسید . به کمک همافران مذهبی داخل پادگان شتافت تا سرانجام موفق شدند .

با توجه به کمبود مواد سوختی زمستان 1357 بین همسایه ها نفت توزیع می کرد . در جلسات مذهبی مسجد مسلم شرکت داشت . مردم منطقه نبرد می دانند که مهدی اسماعیلی از اولین افرادی بود که شجاعانه مقابل کلانتری 21 قرار گرفت و با پرتاب دو کوکتل مولوتف دو وسیله نقلیه ارتش را به آتش کشید و زمینه سقوط کلانتری و تصرف آن به دست انقلابیون را فراهم کرد .

om5oadd2mqflox4mrc.jpg

این را هم باید اذعان نمود که اولین فشنگ دژخیمان شاه از کلانتری 21 قلب مهدی را نشانه گرفت . اولین شهیدی که کلانتری از انقلابیون گرفت اسماعیلی بود . 12 بهمن روز ورود مقتدایش امام خمینی(ره) از فرانسه به تهران بود .بازوبند مخصوص را به دست بست و با برادرش احمد و فرزندان افراسیابی در انتظامات کمیته استقبال امام بود .

 5m44yn98llp1kue6d3ip.jpg

برادران اصرار دارند هر چی می نویسی از شهید مهدی یاداشت کن و به ما کاری نداشته باش . در این 34 سال حرفی نبوده و مطلبی انعکاس نیافته است . در مقابل خواهش ما و برای تنویر افکار عمومی با سختی لب به سخن آمده و می گوید :

 

احمد اسماعیلی متولد 1340 و برادر شهید مهدی هستم .

 همزمان با فعالیت های مردم به رهبری حضرت سید روح الله خمینی(ره) بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه به همراه برادرم  مبارزه می کردیم .

u3j24qjabfhemr5x3oyu.jpg

تمامی تظاهرات ضد رژیم را شرکت و یا با کمک مهدی سازمان می دادیم . خیابان نبرد و  محدوده مسجد مسلم بن عقیل  مهدی را می شناختند  و از فعالیت های انقلابی اش آگاهی داشتند . دو سه نوبت مورد برخورد مامورین شاه در کلانتری قرار گرفت و هر بار به زیرکی خودش را نجات می داد .

من هم بیشتر با علیرضا ، جواد و اسماعیل افراسیابی در مسجد مسلم بن عقیل فعالیت داشتیم . امام جماعت مسجد آیت الله محمد علی  موحدی کرمانی فرزند عباس بود .

1gmmb8tsg4i3nidm4cd.jpg

به همراه دیگر انقلابیون اعلامیه های امام خمینی(ره) را توزیع می کردیم که در یک مرحله در سرمای دی ماه 1357  پس از پخش به همراه دو نفر دستگیر شدم . من را دادگاهی کردند و به دلیل صغر سن و اینکه زیر 18 سال بودم به زندان قزل قلعه تهران(اکنون فروشگاه شهر روستا شده) منتقل شدم . پس از دو هفته کتک کاری های فراوان آزاد شدم . ماموران ساواک آدرسی می دادند که در حکومت نظامی ها حضور داشته ای و توجه به قوانین نداشتی و مشخص بود همه را زیر نظر داشته اند .

pyyvrs5ockonrpvo1kf0.jpg

 شهید علیرضا افراسیابی

لحظه سرنوشت ساز فرا رسید و قلب امت ، خمینی کبیر روز 12 بهمن 1357 پس از پانزده سال تبعید وارد ایران شد . من و مهدی اسماعیلی و علیرضا افراسیابی بازوبند انتظامات مربوط به تشریفات امام را دریافت کردیم و به استقبال یار سفر کرده شتافتیم .

پس از 34 سال هنوز این بازوبند سبز رنگ مزین به نام امام خمینی(ره) را به یادگار نگه داشته ام .

rpra8oz9d6vrmbb75rn.jpg

انقلاب در آستانه پیروزی بود . عصر روز 20 بهمن 1357 کلانتری 21 واقع در خیابان نبرد منطقه پیروزی تهران آخرین پایگاه هایی که در حال مقاومت برابر قدرت ایمان مردم بود . من و مهدی چند کوکتل مولوتف در منزل درست کردیم و به خیل عظیم مردم انقلابی در خیابان پیوستیم .همه در اطراف کلانتری 21 اجتماع و برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی شعار می دادند . همه خود را سرباز امام خمینی(ره) می دانستند . مهدی از همه مردم جلوتر بود . اولین فردی که  کوکتل مولوتف را به سمت ماشین ریو پرتاب کرد مهدی بود که ماشین به آتش کشیده شد و گاردی ها فرار کرده  و جمعیت الله اکبر گفتند .

مهدی دومین کوکتل مولوتف را به سمت ماشین جیب پرتاب و آن را نیز به آتش کشید . ماموران کلانتری 21 مرتب شلیک می کردند و در  کشاکش مبارزه تیر کلت کمری یکی از مامورین قلب مهدی را نشانه رفت و ایشان را نقش بر زمین کرد .

j72tnrlbof5gjk8r26q.jpg

با کمک سایر انقلابیون مهدی را به داخل یکی از منازل اطراف کشاندیم تا در اختیار ماموران قرار نگیرد . در آن لحظه آمبولانسی از راه رسید و پیکر  گلگون به خونش را داخل آن گذاشتیم و من هم سوار آمبولانس گردیده و به بیمارستان دکتر معیری رفتیم . قبل از ورود به بیمارستان جان برادرم از تپش ایستاد و من را متاثر نمود .

2qykaycjg05ug21xw20n.jpg

همه تلاش ما این بود که جنازه شهید در اختیار عناصر رژیم شاه قرار نگیرد . حدود بیست و یک تومان پول فشنگ شلیک شده به شهید وطنمان را به حساب ناپاک پهلوی سفاک واریز کردیم . قطعه نه بهشت زهرا(س) قبرهای زیادی در اختیار نراقی ها قرار داشت و یکی از آنها را تحویل گرفته و مهدی را دفن کردیم .

تلخ و شیرین برای ما آمیخته شده بود . روز 21 بهمن مردم در خیابان ها با سقوط مراکز نظامی و منتهی به 22 بهمن غریو شادی داشتند ولی خانواده ما در حال دفن و عزاداری فرزند مام وطن بودیم . او و آنهاییکه خونشان ضامن پیروزی بر شمشیر گشت و استقلال و آزادی را برای ما به ارمغان آورد .

28 بهمن 1357 سروان کیومرث غفاری اهل کردستان توسط مردم انقلابی به اتهام کشتن هموطنان بی دفاع دستگیر و تحویل محاکم قضایی گردید . ایشان جانشین و مسئول شب کلانتری 21 نبرد و در واقع مسبب دستور تیر به انقلابیون بود . دو ماهی در زندان اوین بازداشت بود و خانواده ما از جمله پدرم و من در محاکمه  و دادگاهش حضور داشتیم . چون شاهد ماجرا بودم و ابتدای انقلاب بود شاید خیلی سخت نمی گرفتند و با یک قضاوت سرش بالای چوخه دار می رفت .

خانواده سروان مبلغ پانصد هزار تومان آوردند تا ما رضایت بدهیم ولی این پول را هرکز ما دریافت نکردیم . پدرم انسان فهیمی بود . گفت پسرم احمد من در داغ برادرت کمرم شکسته ولی تو باید عادل و قضاوت صحیح داشته باشی . آخرت و عاقبتت را خراب احساسات نکن .

قاضی گفت شما با چشمانت دیدی که سروان غفاری به سمت برادرت شلیک کرد و من چون سفارش پدرم مد نظرم بود گفتم خیر من فرد خاصی را مشاهده نکردم و  برادرم در همهمه و شلوغی تیر خورد و به زمین افتاد. گفتم ولی او مجوز تیراندازی را داده و مامورین شلیک کرده اند . خلاصه او آزاد شد و بعد گرفتاری های خود را دنبال کرد .

 

شما به جز شهیدان افراسیابی با شهید اهل نراق غلامحسین کریمی پور(پنبه زن) فرزند ماشاءالله نیز در ارتباط بوده اید . توضیح دهید؟

بنده در کمیته انقلاب اسلامی خیابان نبرد فعالیت داشتم . آنجا در خدمت پاسدار غلامحسین کریمی پور بودم و با او ارتباط داشتم . یک عکس یادگاری از ایشان تقدیم می کنم و مربوط به سوم شعبان و تولد امام حسین (ع) در سال 1359 می باشد که روز پاسدار اعلام شد . مراسم ویژه ای در میدان امام حسین(ع) تهران برگزار گردید و من و غلامحسین حضور داشتیم .

2ow7x8u2hnooy7vy85f.jpg

از راست : احمد اسماعیلی ، شهید غلامحسین کریمی پور

   

آقای محمد اسماعیلی مفتخر می شویم چند کلامی از خود و برادر شهیدت مهدی توضیح دهی ؟

 متولد 1347 و زمان انقلاب ده ساله بودم . مهدی و احمد خیلی فعال بودند . به اصطلاح ما هم تو دست و پا می چرخیدیم . با این که کم سن و سال بودم ولی به علت کنجکاوی و علاقه دو را دور  دنبال برادرانم در صحنه های تظاهرات ضد رژیم ستم شاهی می رفتم . آن روز که مهدی شهید شد را به خوبی به خاطر می آورم . چون اکثریت مردم محل اطراف کلانتری 21 نبرد تجمع کرده بودند . همین علیرضا افراسیابی فرزند حاج علی محمد(شهید) چهل روزی منزل ما مخفی بود تا ماموران شاه دستگیرش نکنند .

 p12grw6no6lfl7epwndd.jpg

 آن ایام از روزهای فراموش نشدنی زندگی خانوادگی ماست . لحظات خاکسپاری شهید در بهشت زهرا نیز جزء خاطرات ما می باشد . بهشت زهرا خیلی خلوت بود . چون قریب به اتفاق مردم در حال گرفتن آخرین نفس های رژیم محمد رضا پهلوی بودند و عصر 22 بهمن نیز در جشن پیروزی انقلاب شادی می کردند . اما ما برادرمان و پاره تنمان را در راه حق و عدالت  داده بودیم و از طرفی خوشحال بودیم که خونش به زودی تقاص ظلم و بیداد استبداد را  گرفت .

dfvm6ez8am17z17af8jm.jpg     v0jigy8sw17tipwji6h.jpg

هفت ماه سابقه جبهه در لباس مقدس بسیج دارم و دو سال نیز دوران سربازی ام را پاسدار وظیفه بودم . تقربیا در اکثر نقاط عملیاتی دفاع مقدس با لشکر 27 محمد رسول الله (ص) حضور داشتم .

 

خانم کوچولو شما خودت را معرفی کن و بگو این عکس متعلق به چه کسی است؟

من ارغوان اسماعیلی فرزند محمد و شش سال دارم . این فردی که تو انقلاب شهید شده عموی خوبم مهدی می باشد .

  af805ldb7ezc2igfrysi.jpg

سرکار خانم معصومه ابوالحسنی ماشاءالله فعالیت شما در طول 35 سال تمام نشدنی است . مختصری هم از فعالیت های جهادی خود و فرزندانتان توضیح دهید ؟

در طول دفاع مقدس از هیچ کوششی فرو گذار نبودم . حتی سال 1362 دست دو دختر و پسرم محمد آقا که دوازده ساله بود را گرفتم و رفتم پادگان ابوذر کرمانشاه و مدت چهار ماه و نیم در ستاد پشتیبانی جنگ و آشپزخانه برای رزمندگان فعالیت می کردم .

qj0bwbxj2pmf6so95sxg.jpg

در همه صحنه های دفاع از امام و نظام هم حاضرم . اگر انتقادی هم داشته باشم با ملاطفت و آرامی بیان می کنم و مشکل ساز نیستم .

 این دو فرزندم محمد و احمد هر دو سابقه جبهه دارند و به اندازه وسعشان در دفاع مقدس سهیم بوده اند .

y9sd54yow1vl5rcowwmz.jpg

جا دارد عرض کنم برادرم حاج رمضان ابوالحسنی فرزند مصطفی اهل بیجگان جاسب وساکن قم نیز از جمله رزمندگانی بود که در جبهه مجروح شیمیایی شد و دارای درصد و پرونده در بنیاد جانبازان می باشد . مدتی در بیمارستان بستری بود . ایشان در حدود سال 1387 در اثر سکته فوت نمود و در گورستان شاهزاده علی شهر قم خاکسپاری گردید .

     

2zzn2igwdeddc3zrojc.jpg

مرحوم حاج رمضان ابوالحسنی

مطلب دیگر اینکه یک باب مدرسه در روستای بیجگان جاسب به احترام  شهید به نام مهدی اسماعیلی نام گذاری کرده اند . کوچه ما که نسبتا بزرگ می باشد نیز از ناحیه شهرداری تهران سال هاست به نام شهید مهدی اسماعیلی نام گذاری شده است .

3ybf409qxnfhyssdv9bz.jpg

از نراقی ها خصوصا محمود مرادی شهردار محترم شهر نیز تشکر می شود که به نام شهید اسماعیلی سنگ یادبودی در گلزار شهدا در نظر گرفته اند . فرزندانم زمانی که در گلزار نراق فاتحه خوانی می کنند به نام برادرشان در بین سایر شهیدان احساس غرور می کنند .

 

 

 14m07xirda93urtcyzvf.jpg

                                                                                                     سایت سلحشوران شهر نراق

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۰۹
سلحشوران شهر نراق

بنده عزت سلیمانی فرزند یوسف متولد 1313 در شهر نراق واقع در استان مرکزی می باشم .سال 1323 ده ساله بوده که به همراه پدرم یوسف سلیمانی فرزند علی و مادرم سلطان کریمی فرزند میرزا علی اکبر و اعضای دیگر خانواده به تهران نقل مکان نمودیم .

t8rvomsh489v7n5mghnq.jpg

سرکار خانم عزت سلیمانی

 

پدرم در تهران آسیاب اجاره کرد و گندم را خرد کرده و تحویل نانوایی ها می داد و با زحمت نان حلالی برای اهل منزل تهیه می کرد . سال 1329 در سن 16 سالگی با آقای غلامرضا صادقی فرزند حیدر علی در تهران ازدواج نمودم .

mgi3xzpa36nx8awt0mt.jpg

   مرحوم غلامرضا صادقی

مدتی پس از ازدواج برای ملاقات خانواده به زادگاهمان نراق رفتیم ولیکن به خاطر خستگی از تهران و آب و هوای شایسته در احمد آباد ماندگار شدم . شش سال بعد در اثر خشکسالی مزرعه احمد اباد مجددا به تهران بازگشتیم .

3nysgw6pqgvaclp1wawa.jpg

شهید لطف الله صادقی

دوازده سال زندگی مشترک ما طول کشید و پنج فرزند به اسامی لطف الله ، یدالله ، محبوبه ، فروغ و ملک از خداوند به ما منت گذاشته شد .  سال 1342 تیمسار سرلشکر حسن طوفانیان فرزند مهدی در حال بد مستی با ماشین چند نفر بی گناه از جمله همسرم غلامرضا صادقی را زیر ماشین گرفت و کشت .

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68113800980957847722.jpg

سرلشکر حسن طوفانیان

محل حادثه خیابان همایون سر موتور آب در محدوده چهار راه کوکاکولا بود . رئیس شرکت تولید دارو قزوین نیز همراه طوفانیان در ماشین حضور داشت . آن مقطع حتی روزنامه ها هم به این اتفاق پرداختند .

idymrrg5pkf3etaghqzf.jpg

همسرم غلامرضا صادقی یکی از رانندگان صدیق و زحمتکش شرکت واحد اتوبوسرانی بود که شش سال در این شرکت اشتغال داشت . آقای احسان فروغی فرزند عبدالحسین معاون مدیر کل واحد اتوبوسرانی اهل شهر نراق و مسئولین و سایر کارکنان این واحد و دوستان اتوبوسرانی تشیع جنازه با شکوهی برایش برقرار کردند و با وجود یکی دو قبرستان دیگر ایشان را در گورستان ابن بابویه شهر ری به خاک سپردند .

قالی بافی می کردم و بدبختی ما آغاز شد . پنج بچه قد و نیم قد داشتم که بزرگترین آنها لطف الله ده ساله بود . در یک خانه محقر کاهگلی در منطقه افسریه زندگی می کردیم  . کلک زدن و حقه بازی های درباریان پهلوی آغاز شد .

روزی همسر حسن طوفانیان با دک و پوز به منزل من در افسریه آمد تا رضایت خرابکاری همسرش را بگیرد . مهمان بود و رفتم برایش چایی بریزم که به همراهش گفت این زن ساده و ... می شود راضی اش کرد . من شنیدم و به او گفتم خر خودتی و جد و آبادته . به من می گویند عزت یوسف حج سلیمان . این چه غلطی بود کردی ؟

xzbi5ip01ddz20ls9n.jpg            cpuiv3bc1w3xb95qucln.jpg

شهید لطف الله صادقی

مثلا آمد جمعش کند و گفت می دونی طوفانیان در دربار اعلیحضرت همایونی هست و مسئولیت های بزرگی دارد ؟ گفتم طوفان تو غلط اضافی کرده بد مستی نموده و آمده تو خیابان مردم را به کشتن داده . حتی اگر اعلیحضرت هم باشه بی خود می کنه مشروب بخورد و بیاید انسان های شریف را بکشد . حالا من با پنج تا بچه کوچک چکار کنم ؟ دید حریف من نمی شود و رضایت ندادم و  بلند شد رفت .

qm5lbjg04x70d48nhgh.jpg

سال 1342 حدود هفت هزار تومان دیه و یا به قولی پول خون همسرم در نظر گرفته شد . پدرم مرحوم یوسف گفت این پول ها حرام هست و با همه مشکلاتی که داشتم اجازه نداد دریافت کنیم .

پسر بزرگم لطف الله صادقی متولد 1332 و ده ساله بود که پدرش را از دست داد و از همان زمان انتقام از درباریان رژیم ظالم پهلوی در ذهنش پدیدار گشت .

تا کلاس ششم ابتدایی تحصیل کرد و گفت من نمی توانم درس بخوانم و مادرم رنج و محنت فرزندان را داشته باشد . لذا به سفارش آقای احسان فروغی که از انسان های خیر نراق هست در سن پایین در تعمیرگاه شرکت واحد اتوبوسرانی مشغول گردید . اهل نماز و روزه و خداپرستی بود .

i06m7peses3zyt51job.jpg   uqzyg6lw7p01xroomacx.jpg

                                                                                                        نفر اول از راست : لطف الله صادقی

آنجا دوباره درس را شروع کرد . هم کار می کرد و هم تحصیلاتش را ادامه داد و هم کتاب های سیاسی را مطالعه می کرد . سرانجام تا دریافت دیپلم تحصیلاتش را ادامه داد که موفق نشد .

همزمان به ورزش اهمیت ویژه ای قایل بود و مرتب به آن می پرداخت . در زمین های خاکی قبل انقلاب فوتبال بازی می کرد و تیم آنها چند بار جام دریافت نمود .

934o4qy2ikt65tubn90c.jpg

انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله سید روح الله خمینی(ره) کم کم در حال شکوفایی و به پیروزی نزدیک می شد . لطف الله در اکثر تظاهرات ضد رژیم پهلوی شرکت داشت . گروه آنها سازمان یافته تر از مردم عادی فعالیت می کرد . حتی ساواک دو نفر از حلقه دوستانشان را دستگیر کرد و من نگران از آینده اش بودم .

او به من گفت اگر مشکلی پیش آمد رساله امام خمینی(ره) را مخفی کن . ایشان اظهار داشت باید برای عدالت خواهی مبارزه کرد و  عبادت به جز خدمت خلق نیست .

bnnrs68fqisvxaqxqno5.jpg  1dr10v0o1uu93m70vf8.jpg

سرانجام 21 بهمن 1357 و منتهی به شب پیروزی انقلاب لطف الله و جمعی از مردم انقلابی برای تصرف کلانتری شش در خیابان گرگان میدان ثریا(میدان شهید نامجو)تظاهرات می کنند که مورد تهاجم مامورین شاه قرار گرفته و به سمت آنها شلیک می کنند . فرزندم به وسیله تیر خصم از ناحیه شکم و کبد به شدت مجروح می شود . با تلاش امت مومن فرزندم به بیمارستان بانک ملی واقع در خیابان فردوسی منتقل و تحت درمان قرار می گیرد .

egg6hkqe4055p8qmqqk.jpg

صبح روز 22 بهمن 1357 از طریق فردی از مجروحیت لطف الله مطلع شدم و سراسیمه به همراه برادرم علی سلیمانی(پدر آزاده سعید سلیمانی) به ملاقاتش رفتیم . گلوله مامورین شاه به او اصابت کرده بود . حرف می زد و اهداف مبارزاتی اش را تشریح می کرد . گفت مادرجان بعد از شهادتم هیچ گروه و حزب و فردی حق سوء استفاده از نام و خون من را ندارد .

yq601m1zcykift3icy4v.jpg  91f2ddxeb32wcxlarqqt.jpg

نهایتا بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله خمینی(ره) و پس از 48 ساعت درد و رنج روز 23 بهمن 1357 به لقاءالله پیوست . جمع کثیری از مردم انقلابی و اکثر مسئولین و کارمندان شرکت واحد اتوبوسرانی در تشیع جنازه لطف الله شرکت داشتند و از وی به نیکی یاد کردند . نهایتا پیکر مطهر شهید در قطعه 9 ردیف 121 شماره 37 بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد .

 

سال 1360 از ناحیه بنیاد شهید انقلاب اسلامی به مکه مکرمه و مدینه منوره مشرف شدم و خدا را از این بابت شاکر هستم .

ozy7r9vn7iioirx6fiih.jpg

پسر دیگرم یدالله صادقی که ایشان نیز در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران اشتغال داشت . مدتی از ناحیه شرکت اتوبوسرانی در واحد موتوری و پشتیبانی در جنگ شرکت داشت .

 

lt6kn5l54ay8gp5g0wty.jpg

                مرحوم یدالله صادقی

 

یدالله در شهریور سال 1367 فوت نمود . همسرش ثریا عباسی و پسرش سهند صادقی هم اکنون در کشور آلمان و در شهر کلن زندگی و اقامت دارند .

 

mpyc79v74mzfc9l7d30n.jpg

سایت سلحشوران شهر نراق

 

 

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۳۹
سلحشوران شهر نراق

وقتی عروج سردار حاج حسن شاطری را شنییدم ، اشک هایم جاری شد . او را در یک سفر شش روزه  در منطقه ی سر دشت آذربایجان غربی دیده بودم .

http://www.nedayeenghelab.com/images/docs/000077/n00077170-b.jpg

سال ها بود که به دنبال او میگشتم . به هر دری زدم ، موفق نشدم . یک باره خبر شهادتش را درسایت سلحشوران شهر نراق مشاهده کردم یکه خوردم . او را در آن سفر شناختم(یادواره شهدای سردشت سال 1381) .سردار نبود یک برادر بود.

 

 ایشان در آن سفر پر بار ، رزمندگان دوران دفاع مقدس را همراه با خانواده و فرزندانشان دور هم جمع کرده بود و در آن جمع قدم به قدم همراه آن کاروان  به مشابه خدمتگذاری بی ریا ظاهر شده بود . هیچ وقت از خاطرم نمی رود خنده هایی را که در طول سفر بر صورتش نقش می بست .

http://images.hamshahrionline.ir/images/2013/2/shateri.jpg11.jpg

یکبار دیدمش ولی ، برای همیشه در خاطرم ماند و اینک سخنی با او دارم و به روح پاکش هدیه  میکنم.

 

به کدامین نام بخوانمت که زبان الکن و قلم قاصر است آری درست شنیده ام و نیک میدانم مرغ ملکوت در قفس خاکیان خاکی ات دلتنگ بود و آرزوی دیدن دوستان شهیدت را کرده بود خوشا بحال دوستان شهیدت: حمید آذین پور، جعفرعلی کمره ای و حاج ناصر و دیگر دوستانت که به پیشوازت می آیند.

ای شهید ، ای یادگار دوران دفاع مقدس ، وقتی با دوستان شهیدت دیدار کردی ،سلام ما را به آنها برسان و بگو برایمان دعا کنند.

 

http://gerdab.ir/files/fa/news/1391/11/26/26558_139.jpg

خدایا حضور یار در میان دوستان چه لذتی دارد .خوشا به حالت ای شهید ، ای مهاجرمحبوب بدان وقتی رفتی آتشی بر قلب بچه های جنگ و خانواده هایشان زدی و میدانم که بهترین هدیه ای که از طرف خداوند به تو داده شد شهادت بود که ارزانی وجودت باشد و در آخر متن دعوت نامه ای که خود به رزمندگان سردشت داده بودی تا آنها را دور هم جمع کنی تا با شهیدان پیمان جدیدی ببندی بازگو میکنم:

n98_281455.jpg

 

همرزمان گرامی

 

ای از قافله شهدا عقب مانده ها. ای به معراج رفته ها و ای دلسوختگان بیایید . بیایید با ما همدرد و هم صدا شوید آخر میدانید:

 

اینک در دروزگار غربت ارزش ها و فراموشی لاله ها و قوت گرفتن رفاه و تجمل و فراموشی فرهنگ بسیجی و شهیدان باید به ندای مولا و مقتدای خود حضرت آیت ا... العظمی خامنه ای مدظله العالی لبیک گفت و همچون دوران پر افتخار دفاع مقدس فانسقه ها را محکم بست و به ندای امام شهیدان که فرمود :

 

«بسیجی باید در وسط میدان باشد تا ارزشهای انقلاب حفظ شود » جامه عمل بپوشانیم   انشا ء الله.

 

 

شادی روح کلیه شهدای جنگ تحمیلی بخصوص سردار  حاج حسن شاطری صلوات

 

 

دلنوشته سرکار خانم الف . رزاقی اهل شهر نراق27/11/1391

 

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۳۰
سلحشوران شهر نراق

 درب باغ شهادت باز است و این بار نوبت پر کشیدن حسن شاطری و یا به قولی فیاض خودمان رسید .شیر مردی از خطه سمنان .

 

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1391/11/25/232752_667.jpg

سردار شهید حسن شاطری

دوباره عزیزی پر کشید تا سجایای اخلاقی اش شفاف گردد . همان چیزهایی که در زنده بودن همدیگر کمتر بیان می داریم .دفاع مقدس در شدیدترین شرایطش سپری می شد . همزمان گروه های ضد انقلاب از جمله حزب نادان دمکرات و کومله کمونیست در کردستانات ناامنی ایجاد می کردند .

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1391/11/25/232751_655.jpg

 

حسن مثل خیلی از عاشقان آمده بود تا در کشور اسلامی اش ثبات پایدار ایجاد کند . آنجا شده بود فیاض تا به بقیه فیض دهد .

 

شاطری و بس . القابی در کار نبود و کافی بود بگویی شاطری و می آمد و شادابی می آورد . ارومیه ، سردشت و هر جای کردستان که نیاز بود در هم می نوردید. مسجد کوچک خانه های سازمانی جاده شیخ شلتوت ارومیه مرکز استان آذربایجانغربی گواه است که چه فعالیت های موثری از شاطری به یادگار ماند.

 

 

 http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/11/25/13911125212939578_PhotoL.jpg

 

جشن های اعیاد و سوگواری ها فرقی نمی کرد باید فعال بود و کاری کرد .

ایام محرم حسین بن علی(ع) با کمک سربازان سپاه پاسداران چادر بزرگی در محوطه باز منازل سازمانی بر پا می کرد و خیل جمعیت روانه آنجا می شدند . نذر و نذورات زیاد همه را به حسینیه می کشاند . آخه حاج حسن ذاکر اهل بیت هم بود .

 

حالا عصر است و پس از سر زدن به اهل منزل روانه زمین بازی پشت خانه های سازمانی که اغلب در اختیار سپاه بود . در فوتبال بازی کردن هم مثل فعالیت هایش شلوغ و چابک و تلاش برای موفقیت داشت . دوستانش هم جمعند . سردار حنیف(شهید) ، سردار اسماعیل احمدی مقدم و ده ها نفرات با القاب بزرگ و کوچک .

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/193817/1954/resized/resized_275751_966.jpg

 

راستش آن موقع ها مخصوصا زمان جنگ کسی گوشش به این درجات و پست ها نبود . هر فردی تلاشی بیشتری داشت با عزت تر و عزیز شمرده می شد .

فیاض عشق و علاقه اش به شهیدان و راه آنها بود . شهر نراق افتخار داشت که یکی از فاتحین میادین اسوه کار و کوشش سردار حسن شاطری برای شرکت در مراسم یادواره شهدا به این شهر آمده است .


   y3678_resized_275765_588.jpg    d7774_325736_3607435225790.jpg

 

شاطری رزمندگان و مردم نراق را دوست داشت .

 

شاید در این لحظات اولیه شنیدن شهادتش نتوان مقبول و صحیح نوشت ولی اندوه و تاثر اجازه فکر کردن و بازی با کلمات را نمی دهد . هل هستم که فقط بنویسم تا از بقیه عقب نمانم .

بدتر از همه نمی شود عمومی کرد آنچه تا کنون در سینه ها محفوظ مانده است . فعلا می گریم و افسوس می خورم از اینکه این مردان چه نعمت هایی هستند در روی کره خاکی و به دیده نمی آیند و قدر و منزلتشان حساب و کتابی ندارد .

 

اکنون که اکثرا در بازار دلار و منازل و مرکب های مدرن هستند سردار بی نشان حاج حسن شاطری در آن سوی مرزهای کشور و درمسیر لبنان به سوریه فیاض زمانه شد و طی کمین به دست اشقی الاشقیا مظلومانه به فیض شهادت نایل آمد .

 

 

x521_resized_275758_871.jpg

                                                                                                              سایت سلحشوران شهر نراق

 

۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۰۶
سلحشوران شهر نراق

محرم سال 1357 و از تاریخ 10/9/1357 لغایت 20/9/1357 دهه اول محرم بود . زنان و مردان شهر نراق به سان سایر شهرها و روستاهای کشور همزمان با عزاداری سالار شهیدان حسین بن علی (ع) یکپارچه بر علیه ظلم و چپاولگری های رژیم محمد رضا پهلوی قیام کرده بودند .

z76lvr06ej0rmwiujr8.jpg

اکبر قجری

پاسگاه ژاندارمری نراق با امکانات و نیروهایی که داشت هر گونه فعالیت از نیروهای انقلابی را شدیدا تحت کنترل قرار می داد و اگر مقلدی از امام خمینی(ره) را شناسایی می کردند پس از تشکیل پرونده ابتدایی او را به هنگ ژاندارمری شهرستان محلات معرفی و نهایتا دادگاهی می شد .

تاریخ 16/9/1357 و در واقع شب هفتم محرم بود . کوچه و خانه های قدیم نراق را که یادتان هست . از کوچه منزل پدری ام در حال عبور به سمت مسجد جامع بودم که در مطبخ حرکت جنبنده ای من را ترساند .

msbye2hifcmuy1cu2g.jpg

وحشت زده شدم قصد فرار داشتم که دیدم یک نفر مثل اجنه ها از تنور نانوایی خانگی سرش را بیرون آورد . تا رفتم داد بزنم که دیدم آن فرد با انگشت اشاره بر بینی اش می گوید هیس . انگار قدرت پاهایم گرفته شد و زبانم بند آمد . وحشت زده به کله بزرگش نگریستم و در تاریکی قابل شناسایی نبود .

شانزده ساله بودم و داشتم کمی سفت می شدم که یکباره کنار تنور فردی دیگری تکان خورد و قلب من دیگر داشت از تپش می ایستاد .

pw2132wqz62spyicjjq.jpg

در همین اثنا صدای داد و بیداد و فحش و ناسزا از پیرامون بلند شد و کمی خوشحال شدم که افرادی دارند به من نزدیک می شوند . دوباره فرد سر از تنور درآورد و باز با انگشت اشاره و هیس کنان گفت اکبر بیا جلو نترس من حسین نباتی ام .

pikfw2iv4miaen95rvyd.jpg

حسین نباتی

تو دلم گفتم ای خانه خراب من که نزدیک بود دق کنم . رفتم جلو دیدم آره حسین جوراب زنانه به سرش کشیده و واقعا قیافه اش وحشتناک شده بود . آن طرف تر علیرضا قجری فرزند سلطانعلی(شهید) بود که نیش خنده ای زد و گفت اکبر دارند دنبال ما می آیند برو و اگر سوالی کردند یک جوری دست به سرشان کن .

p5938_ftguocftgu.jpg

                                                                                                                                                                                                                                        شهید علیرضا قجری

از محیط تنور و کوچه بیرون آمدم دیدم دو سه نفرنراقی شاه دوست و دو مامور پاسگاه ژاندارمری ناسزا گویان دنبال افرادی می کردند که به در و دیوار با نفت سیاه شعار " مرگ بر شاه" نوشته اند .

صبح روز بعد که هوا روشن شد همان چند نفر و مامورین پاسگاه که از سواد تحصیلی بهره مند نبودند با کلنگ به جان شعار های روی دیوار افتادند و با هر ضربه ای که می زنند به بانی و باعث کار لعن و نفرین و فحش می دادند .

http://ghemha.persiangig.com/image/DSC00922.JPG

در بازار شمس السلطنه روی دیوار نانوایی سنگکی شعار مشکی رنگ که محو شد زیباترین منظره ای که تا کنون تصورش را نمی کردم درخشش بیشتری پیدا کرد . جایی که کلنگ خورده بود مثل منبت کارها به زیبایی شعار "مرگ بر شاه" را حکاکی کردند و جلوه زیباتری بر علیه رژیم پهلوی ایجاد گردید .

 

jjh3l95eccy08h74dgiw.jpg

اکبر قجری فرزند احمد اهل شهر نراق 10/5/1390
  1

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۵۹
سلحشوران شهر نراق

بحبوبه انقلاب در شهر نراق فعالیت هایی از بعضی افراد اتفاق افتاده که طی 34 سال شاید برای یکبار هم بازگو نشده و اجرا کنندگان به آن رنگ و لعاب نداده و به سهولت از کنار آن گذشته اند . ما که این خاطره زیبا را اولین بار شنیدیم . برایتان تعریف می کنیم تا نظر شما را بدانیم :

l52ujgter8tygo9ae0w6.jpg
فردین رحیمی

متولد سال 1345 در شهر نراق هستم . دایی ام نصرت الله اکبری فرزند حسن لیسانس مدیریت و کارمند بازنشسته صدا و سیما و از مجریان توانمند این سازمان بود . ایشان متولد سال 1337 و در سال 1356 برای خدمت سربازی به شهر اصفهان اعزام گردید .
4bj01njcooi0t2syyp5.jpg
   
نصرت الله اکبری


انقلاب مردمی بر علیه رژیم سفاک محمد رضا شاه به رهبری آیت الله سید روح الله خمینی(ره) در جریان بود . 11 آذر 1357 حضرت امام فرمانی صادر فرمودند که سربازان به جهت اینکه مجبور نباشند از فرماندهان خود دستور تیر به سمت مردم بی دفاع را اجرا کنند از پادگان ها فرار نمایند .

دایی دیگرم آقای عزت الله اکبری با ماشین به اصفهان رفته و برادرش را مخفیانه به شهر نراق منزل پدری منتقل می کند . پدرش حاج حسن اکبری فرزند حبیب الله (12941382)و مادرش سیده خانم گلین جلالی فرزند سید تقی (1297 1387)در جایگاه والدین نگران فرزندشان بودند که به درد سر نیافتد .

ami6i1inpuiqwl1qqykg.jpg

                                                                                                                                                    عزت الله اکبری

 نصرت الله نسبتا مخفی زندگی می کرد ولیکن بیکار ننشست و به یک سری فعالیت مبادرت ورزید .


نراقی ها یادشان هست حدود سال 1353 نصرت الله یک ماشین کوچک طراحی کرده بود که در کوچه های کوچک شهر حرکت می داد . یکبار نیز امواج رادیویی به صورت FM درست کرده بود و آن مقطع از خود چهره خارق العاده ای به نمایش گذاشته بود .


qh60vgdvjarcb1qvq6wp.jpg
        
نصرت الله اکبری

ایشان از طریق عکس رادیولوژی مستعمل که در اکثر منازل یافت می شد به صورت کلیشه و تیغ تصویر رهبر کبیر انقلاب را طراحی و برش داد و زیر آن به زیبایی نوشت " درود بر خمینی" و یک طرح دیگر هم بود که دو تفنگ را مقابل هم به تصویر کشیده بود و زیر آن نوشته بود مرگ بر امپریالیسم .

http://snn.ir/graphic/poster/Other/02/22-bahman-05-f.jpg

شنیده ام آذر ماه 1357 افراد دیگری نیز در شهر اصفهان در راستای اهداف انقلاب فعالیت داشتند که دایی نصرت من نیز با آنها ارتباط داشت . یک نراقی به نام آقای محمود یوسفی فرزند علیرضا نیز در راستای تحقق انقلاب تلاش می کرد.

نصرت الله نیاز داشت چند نفر با او کار کنند . فلذا برادرش عزت الله را به اصفهان فرستاد تا تعدادی اسپری های رنگارنگ خریداری و به نراق بیاورد .

wej5f7b1t2p3tsaqp06.jpg

فردین در نوجوانی

آن مقطع به دلیل شعار نویسی بر علیه حکومت طاغوت ، خرید اسپری تحت نظر و کنترل دستگاه امنیتی قرار داشت و علت خرید باید روشن می شد . امیر اکبری فرزند دایی عزت و من هم مجموعا یک هسته یا گروه بودیم که فعالیت های تبلیغاتی را اداره می کردیم . آن موقع در نراق افراد دیگری نیز در حال فعالیت علیه حکومت دیکتاتوری شاه بودند .

اکثر کوچه و پس کوچه ها و بازار شمس السلطنه نراق را با استفاده از کلیشه و اسپری به عکس رهبرمان امام خمینی(ره) مزین نمودیم . تا آن موقع به این شکل و استفاده از کلیشه در شهرمان فعالیتی نشده بود و این اقدام توسط ما برای اولین بار بود .

up3onvcdiwzmfds8qmuc.jpg

جذاب ترین اقدام به دستور نصرت الله اکبری این بود که در سرمای دی ماه 1357 شبانه از طریق دشت روکیه به رودخانه و بعد از سر بالایی به طور سینه خیز بالا آمدیم و در خیابان اصلی و مقابل پاسگاه ژاندارمری قرار گرفتیم .سرباز وظیفه آن سوی خیابان مقابل پاسگاه داخل کیوسک نگهبانی می داد و سردی فضا را تحمل می کرد .

00k3g6v8jhemy9s7dhc1.jpg

من و امیر اکبری روی تابلویی که نوشته بود ارتش شاهنشاهی ، پاسگاه ژاندارمری نراق طرف دیگرش کلیشه را روی تابلو گذاشتیم و با اسپری رنگ زدیم . وقتی کلیشه را برداشتیم صورت امام خمینی(ره) در زیر سوسوکنان نور ضعیف مثل قرص ماه می درخشید .

ct6j2xv9xlr7jnit5lw.jpg

مجددا به رودخانه برگشته و تا منزل فرار کردیم و نصرت الله گفت بارک الله به مبارزین 13 ساله و به ما آفرین گفت .

تا سال ها پیش که در نراق ساخت و ساز کمتر بود همچنان آثار عکس های کلیشه امام بر روی در و دیوارها بود و برای ما صحنه های خاطره انگیز انقلاب اسلامی را یادآور می شد .

 

g87zfb9ygo00l1vkd4ih.jpg

فردین رحیمی فرزند ماشاءالله اهل شهر نراق 25/12/1390


سایت سلحشوران شهر نراق

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۵۹
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook