سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

۳۷ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

تاریخ ۱۳ رجـب المرجب
خدمت جناب مسـتطاب عمدةالتجـــــّار والاعیان آقای آقا معـاون التجار(فضل الله نراقی فرزند محمد جواد) و آقای محمد یوسف خان(یوسفی فرزند طوغان) و آقای آقا میرزا نصرالله خان(یوسفی فرزند آقاعلی و آقای محمدرضا خان یوسفی فرزند طوغان) مشرف شود .
تصدقت شوم.
عرض میشود که مرکز محلات در مابین نخجیرکان قرب دیدیم یک سوار میاید با دونفر پیاده. این بود که حقیر هم یک تفنگ ... ... فتح اله خان نیموری خریده بودیم سابق در  نخجیروان(نخجیروان روستایی در دهستان باقرآباد محلات استان مرکزی) گذاشته شده بودیم او را همراه برداشته بعد هم از نخجیروان در ما بین نخجیرکان که سوارا دیدیم رفتیم به کوه با علی بیک آدم حکمران.
سوار که رسید منصورخان بوده ، بعد او مال خود را برداشته رفته ؛ علےاکبر مانده تا ما از گُدار پایین آمدیم . در بین راه بَنا به فحاشے گذاشته به جهت فطرت نراقےها و حقیر که حال که می خواستید من را بیرون نمایند دلیجان را هم جزو کردیم.

بعد زمانی که علی اکبر رفت به منصورخان رسیده یکدفعه گفته غلامحسین هرچی میکرده به جهت من ....... از قرار قاعده این بود که منصورخان مال خود را برگردان که با چاکر مرافعه نماید.
اخطار به تفنگ هم کرده ... علی بیک‌، برای این بود که حقیر تفنگ خالی را گرفته برداشتم به کوه زدیم. قریب دو ساعت با منصورخان مذاکره شده که می خواست. تفنگ را بگیرد و چاکر هم نمی دادم این بود که علی اکبر... را از علی بیک به هرزگی گرفته بوده و چند دفعه هم چاکر خواستم که تفنگ جهت منصورخان با ششلول بیندازم و منصورخان هم گفت که باید یا تفنگ را بدهید یا من را بزنید و بنا به هرزگی گذاشتند.
من بجهت نراقی ها که خوب من را ... کردن .... دلیجان هم برداشته ایم لابد ناچار دیدیم که اگر تفنگ بیندازیم  به جهت منصورخان،آنوقت به اداره جات ما خواهید گفت مخصوص غلامحسین را فرستاده بود در راه که من را ناقص نماید.
حضرات نراقی ها به این واسطه غلامحسین را با علی بیک فرستادن. حقیرهم این ملاحظه را کردیم و تفنگ نینداختیم.لابد آخر امر بعد از دو ساعت کشمکش تفنگ را حقیر دادیم منصورخان برده.
حال دیگر خود شما می دانید.هنوز هم خدمت آقای حکـــــمران نرسیدیم که مطالب را عرض نمایم.هرنوع هست تفنگ را گرفته از منصورخان تا فتح الله خان هم خودش مامورخواهد فرستاد.
بجهت تفنگ اینقدر بدانید که اگر ملاحظه نبود که بگویند که مخصوص غلامحسین به این واسطه می خواسته من را بکُشد،من تفنگ بده نبودم و علےاکبر هم بنا به فحاشی کردن که حضرات بنا به فحاشی کردن علی اکبر به جهت حضرات خود با ........ که بروند حمام تعریف کنید که علےاکبر را با منصورخان بیرون کردیم بجز اینکه مهرور نماینده دلیجان هم جزو کردیم باز نراقی ها غرامه بدهند ببین که چه میگویند من آمدم که نراق را به تفنگ ببندیم علےاکبر گفته ....... دیگر خوب است که دست شما با حضرات کدخـــــدا عباس یکی باشید آنهم بدهید من با منصورخان ..........علی اکبر هم از طرف .......خواستن بعد این بود که .....  علی اکبر آمده جهت نراق، زمانی که از اداره علی اکبر را خواستن اورا حکمران،دو ساعت به عرب فرار کرده بود و علی اکبرخان ان شاءالله یکنوع درست می کنم که بیاورند او را محلات.

اماشما تفنگ حقیر را مطالبه نمایید و عریضه هم حقیر از محلات ......می نویسم  که منصورخان در بین راه من را سخت کرده به وزارت داخله به اداره خزانه داری بتوسط ... ... ... ...و تمام آقایان را سلام برسانید.
عرض دیگر آقا محمد یوسف خان طاعی به حکمران نوشته بود که خواهش می کنم چند مدت این گوسفند توقیف باشد اما به جهت مصلحت بوده بود که نوشته بود.اما حکومت جوابی خوبی از حضرات داده بودن به جهت گوسفند یقین است که خواهید فهمید     با ... ... ...آمده بود ... حکمران جواب گفته بود که باید گوسفند را به خود غلامحسین بدهند،این جواب حضرات بوده که نوشته بودند.
آقایان ناظم التجـّار و آقامحمدعلےو تمام آقایان را سلام برسانید.جواب فوری بدهید که ............. تکلیف معلوم شود اگر کاری هست چونکه محلات آمدیم چند یوم باقی و سلام عذر کامل می خواهم چونکه نزاشته حکومت نراق هم صمد من خان شده، بدانید صمد من خان حکمت است باید بدانید.
والسّلام
غلامحســـــین نـــــراقے

از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی نامه غلامحسین نراقی به فرزندان طوغان یوسفی سپاس گزار می باشیم .

از جناب آقای حمید سلطانی شایان فرزند اکبر از بابت تایپ و تنظیم نامه قدیمی بیش از یک قرن قبل قدردانی می کنیم

توضیحات سایت سلحشوران شهر نراق:
دو غلامحسین نراقی در یک قرن پیش مشهور بودند :

🖍غلامحسین خان نراقی فرزند میرزا احمد خان فرزند محمد مهدی ابن زین العابدین ابن حاج عبدالمجید تاجر نراقی و از نواده های ملاکوهی ملقب به پیر

🖍غلامحسین خان نراقی فرزند حاج میرزا محمد خان مشهور به معاون الممالک از اجداد خاندان امینیان

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۶:۱۱
سلحشوران شهر نراق

خـــــزانه داری کل ایـــــران
یادداشـت
اداره مالیه نـــــراق
31 ثَور اود ئیل(سال گاو) 1296
31 اردیبهشت 1296 برابر(29 رجب 1335)
... ... نواقل دروازه نراق
۱-راپورت اداری مالیه نراق همه روزه می نویسد دروازه کاشان عایدات ندارد و در صورت داشتن عایدات هم جزئی است.
چه ترتیب برای وصول مالیات نواقل در نظر گرفته اید؟

۲-بطوری که راپورت می رسد شب های نوبه ای را در دروازه برای کشیک و وصول مالیات نواقل مال های گذرائی،شب ها نمی روید.علت چیست؟!

۳-در عوض دقت کاملی که باید در وصول مالیات نواقل ورودی داشته باشد فقط توجه به محافل و مجالسی که اشرار نراق برای ... در مراسم مجالس روحانی تشکیل کرده اند و انتظار به مقاصد باطل دارند قرار داده اید در صورتیکه مستخدم دولت هم هستید.

۴-با آنکه شب های نوبه را در دروازه عراق محلات نمی خوابید،روزها به چه علت از کار خود طفره می روید؟ در بازار و دکاکین دیده می شوید در صورتیکه از صبح الی یکی دو ساعت از شب گذشته در دروازه کاشان در محل پیش نویس توقف نمائید.

۵-علت تخلف مواد فوق را در ذیل و ظهر ورقه نوشته مشروحاً بطور توضیح ارسال دارید. سواد مطابق اصل است.
محل امضائ آقای منصور خان

ج(جواب)
۱-نظر چاکر بر این است که آنچه ورود کند فیش صادر کنم و عایدات او را اخذ کنم.

۲-این راپورت اشخاص است.بنده در نوبه خود حاضرم با یک نفر دیگر باشد چند مثل سرکار آقاعلےخان(علی خان ابوالحسنی فرزند فرج الله نایب الحکومه نراق)

۳-فقط اگر چنانچه این راپورت را در ثبوت برسانند آنچه را که راپورت(گزارش) داده اند و خواهند داد صحیح است در صورت اینکه روحانی چندانی را راه نمی دهند.

۴-برای اینکه یک دفعه به جهت نان و گوشت به بازار آمدم با اینکه یک نفر را در جای خود گماشته ام و شب های نوبه ای را هم حاضرم، ابداً دیگر طفره نمی روم و در محل خود هستم.بنده هر اوقات از دروازه خود بیایم جهت نان یکنفر امین را می گذارم.
با وجود اینکه بیست و دو شتر قاچاقی را شب در نراق حاضر کردم و اجزاء اداره همراهی نکردند.دیگر بنده خلافی نکرده ام.

از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی نامه منصورخان بیش از یک قرن قبل سپاس گزار می باشیم .

از جناب آقای حمید سلطانی شایان فرزند اکبر از بابت تایپ و تنظیم نامه قدیمی و 103 ساله در خصوص نواقل و مالیات قدردانی می کنیم

توضیحات سایت سلحشوران شهر نراق :
بیش از یک قرن پیش که سهام نظام حُکمران محلات و سایرالبلوک بود فردی به نام میرزا منصورخان مامور اداره مالیه محلات در نراق و مشخصا سال های 1296 و 1297 این مسئولیت را بر عهده داشت . نراقـــــی ها و از جمله خوانین و متمولین از دست  منصورخان ناراضی بودند که مالیات سنگین برایشان محاسبه می نمود .

۰ نظر ۱۲ مهر ۹۹ ، ۱۵:۵۸
سلحشوران شهر نراق

جناب عمـــــدةالتجار و زیـدةالاخیار آقا نعمت الله تاجـر نراقی(نعمت الله نراقی فرزند محمد جواد) ملاحظه نمایند
بتاریخ ۱۵ شهر ربیع المولود ۱۳۲۶
15 ربیع الاول 1326(برابر با 28 فروردین 1287) 116 سال
نور چشم مُکرم من،
امیدوارم مجاری امور بر وفق منظور باشد. در واقعه فوت مرحوم قاسم که کاغذ نوشته بودید جواب شما را که مبنی بر تعزیّت بود نوشته بودم بفرستم بواسطه اینکه چندان چاپار و مُکّاری منظم نبود،کاغذ را در حجره نگاه داشتم.
نورچشمی من وعده کرده بود بفرستد و نفرستاده بود.تا حالا که شب است آمده که صبح را آقا علی اکـبر روانه است.لهذا باین دو کلمه زحمت می دهم.
اصلاً در واقعه فوت مرحوم قاسم معلوم است.من خودم حق دارم.شما  تعزیّت و تسلیت بدهید ولی معهذا شما را تسلیت می دهم و تعزیت می گویم. در خصوص همراهی من با شما کراراً عرض کرده ام ، دائی جان ، خدا شاهد است به ارواح مرحوم حاج آقا حســـــن خان ، خودم را از بستگان خودم می دانم،خصوص شما که همشیره زاده گان من هستید.نهایت یا من در همراهی اشتباهی کرده ام. نمی دانم همراهی یعنی چه تا آنکه آنجور کنم شما راضی باشید.

یا اینکه شما معنی همراهی را نفهمیده که هرچه می کنم منظور شما نیست.خدا هرکدام توفیق بدهد که من همراهی کنم و شما هم بفهمید ان شاءالله. شٵن حضور نوشته بودید والده هم با شما همراهی ندارد.والده به غیر از تو دیگر مگر کسی را دارد؟ چقدر خوب است آدم فهمیده باشد.ولله خیلی خیلی حیف است از شما و این اظهارات. نور چشم; اصل آنست تکلیف خود را کم کرده اید و نمی دانید چنان دانسته اید.تفره و فلان فلان حرفه کار است.ابداً اینجور نیست. نوشته اید پانصد تومان والده حواله کنند در حساب آقامحمـدرضـا،دیگری حواله صمـصام. نور چشم من،عوض والده امضا می کنم تو پانصد بگیری اصلاً هم به والده ندهی ، مطلبی نیست.اما پانصد تومان بتو حواله ماند  یا مثل سایر پول ها طلب ما خواهد شد.
در هر حال اگر عرض مرا می شنوی زودتر بیا همدان فکر کاری جهت خودتان بکن و اگر نه چه عیب دارد من قول می دهم پانصد تومان از والده حواله صمصـام جهت شما بگیرم. در نـــــراق بوسیله بوده آقا فضل الله(فضل الله نراقی فرزند محمد جواد معاون التجار) قنات نورچشمی قاسم را فروخته و گفته دارائی قاسم صلح به من است.
به ایشان نوشتم ، جواب نوشته بود من چنین مطلبی نگفته ام. مرا وکیل کرده بود،قنات او را فروختم.چهارصد تومان و دویست تومان به قاسم داده ام.یکصد و هفتاد تومان او را خرج کرده ام.به وارث او می دهم. نوشته بود آقا نعمت الله(نعمت الله نراقی فرزند محمد جواد) مطلع است.اولاً معلوم است فروش ملک عملی شده ،دوماً ملک قاسم بجز که به والده برسد مال توست.می خواهم بدانم قاسم که پول شما را داده بود این دویست تومان را گرفته چه کند؟... وقت تنگ است و مجالی ندارم
اقل حاج محـمدعلـــــے حاج محمـــــدرضا نراقی
باقی مطالب خودم از ورق دویّم(دوّم)

ولی اگر سرکار زودتر تشریف بیاورید همدان ممکن بلکه صریح است.هم حاجی محمد همراهی می نماید و هم والده.دیگر بسته به همراهی و اقدام سرکار است.الیوم که هفتم ماه است چاپاروار از سرکار دستخطی زیارت نشد.سه هفته است ابداً از سرکار خبری نمی رسد. حقیقتاً رسم کسب و شخص عاقل همین است.اگر ترک دنیا فرموده اید تشریف بیاورید لامحاله بقدر قروض وصول کرده املاک هم بفروشید بقرض بدهیم.آنوقت ترک دنیا کنیم.
از مذمّت خُلق،مردم می گویند معاون التجار(فضل الله نراقی فرزند محمد جواد) دو ماه است تهران چه می کرد حال نراق چه می کند؟ این حالت را از جمله بی تدیّنی بهایی ها می شمارند. زیاده از این راضی به ضررم نشوید.بیایید قرض مردم را بدهیم آنوقت خانه نشینی را اختیار کنیم.اگر محتاج نیستید به تجارت ، باز باید قرض را داد.بس است بی اعتنایی.
سال گذشته اگر داخل انجمن نبودید آنهمه صدمه توتون نمی رسید.بنده این همه عرض کردم رفتن من به اشنود(روز دوم از خمسه ٔ مسترقه) ضرر دارد.قبول نفرمودید و آخرالامر هزار تومان ضرر وارد شد.هزار هم اصل پولش را آقا عباس لوطی خور کرد. حال خرج باغ خودش را هم نمی دهد.صریحاً عرض می کنم اگر زود خود را نرسانید دیناری نه طلب اشنود(روز دوم از خمسه ٔ مسترقه) و نه طلب شهاب و نه طلب سید محسن صورت پذیر نیست.باغ او  . است دوهزار قیمت دارد ولی تا شما نیائید قَسَم به جهت او نخورید باغ مال ما نمی شود.این جور نوشته گرفته است .

از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی نامه از همدان به نراق سپاس گزار می باشیم .

از جناب آقای حمید سلطانی شایان فرزند اکبر از بابت تایپ و تنظیم  نامه 116 ساله قدردانی می کنیم .

۰ نظر ۱۱ مهر ۹۹ ، ۱۵:۵۸
سلحشوران شهر نراق

 

ما را در سر سودای عاشقی است

                                                  و دفاع همچنان باقیست

                                                                                    و تا انتها ایستاده ایم.....

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۹ ، ۲۳:۱۵
سلحشوران شهر نراق

بسم  الله الرحمن الرحیم
الحمد الله الّذی لایبقی الّا وجهه ولا یدوم الا ملکه  کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
و بعد،غرض از تعریس این شجرةالفؤاد و الحسنات و آبیاری این دو حد محارب السّیئات آن است که چون هر ذی حیاتی که از مضیق مشئمه عدم به وسعت ساحات عالم عدم قدم گذاشت،به مضمون کلّ شئ هالک الّا وجهه،راه آمده را کما جاء مراجعت کردنی است و شربت ناگوار مرگ را نوشیدنی و لباس هستی را به مدلول کلّ من علیها فان،به عالم نیستی کشیدنی.
پس بناء علیهذا بر هر عاقل لازم است که به مدلول من مات بغی وصیته  مات ... جامعه وصیتی نماید و لهذا در حالت صحت نفس و کمال عقل و شعور حاضر گردید عالیحضرت گرامی منزلت خیرالحاج،حاجی میرزا ابوتراب، خَلف مرحمت شٵن حاجی علی اکبر نراقی و اولاً وقف بر تعزیه خوانی حضرت سیدالشهدا ارواح العالمین له الفدا گردانید تمامی و همگی نصف یک درب طاحونه(آسیاب آبی) حاجی شریف شهره را واقعه در سر راه لاستان شهره که مقابل است به باغ امین مع نصفه سَرجوبه(کنار جوی آب) و سایر ملحقات و منضمات و الات خشیبه و مجریه و حدیدیه و کلّما یتعلق بها بقدرالحصه که وقف مخلد و حبس مؤید بوده باشد و تولیت آنرا به فرزند ذکور خود محمدحسین و بعد از آن به اولاد ذکور ارشد او نسلاً بعد نسل و در صورت انقطاع و نبودن اولاد ذکور به رشیده از اولاد و اعباد اناث که همه ساله وجه آبزه(آب کنار چشمه) آن هر چه باشد در محرم و صفر به مصرف روضه خوانی برساند و بعد از آن دانسته و فهمیده بالاختیار و بلا شائبة الاکراه و الاجبار بمصالحه صحیحه صریحه شرعیه محابائیه مصالحه نمود به فرزند ارشد خود همگی و تمامی نصفه دیگر طاحونه مسطوره را با کافّه ملحقات و منضمات شرعیه،بقدرالحصه بدون استثناء شیئی از ان مع اعیان مشخصه و معیّنه که مذکور داشته می شود

بعدها مقرر آنکه،آنچه مخارجی که از ملزومات طاحونه است کلاً با مصالح له مرقوم باشد و در نصفه موقوفه چیزی از مخارج محسوب ندارد مع بیست و چهار قفیز(واحد اندازه گیری زمین) شایع کامل تخمیناً زمین درب باغ مرٵتین شهره را که دو حد آن به شارع است و حدّی به زمین حاجی اسدالله و حدّی به باغ مشهدی علی به انضمام نصفه دکان صباغی، حدّی به خانه حبیب نبات شهره،حدّی به دکان صباغی آقاحسن بیک،حدّی به دکان حدادی جناب جملةالتجار آقامیرزاغلامحسین خان معاون الممالک،حدّی به بازار که شرکت است با صبایای مرحوم حاجی محمد اخوی او و باید نصفه هم مابین هردو صبایا تقسیم گردد بانضمام یکدانگ از جمله سه دانگ خانه مالکی و تصرفی مسکونی خود مع ممر و مدخل و مشاع و حصار جنب خانه که مشتمل است به یک درب اصطبل و یک درب کاهدان و بهاربند مع یکدرب اصطبل و کاهدان اتباعی ولد حبیب آقا تقی به انضمام دو دانگ از جمله سه دانگ افکن مبال واقع در میدان حاجی شهره که این دودانگ یا اصطبل و کاهدان در کل پانزده تومان ابتیاع شده مع یکدرب بالاخانه که علاوه از سه دانگ خانه است و ابتیاع شده جداگانه و شهره است به بالاخانه مرضیه بمال المصالحه صد دِرم بوزن شاه گندم بومی دوره قصبه نراق و یکعدد قران رواج خزینه مظفرالدین شاهی و صیغه به قانون شرع مطاع جاری و واقع شد و مال المصالحه فی المجلس اخذ و قبض شرعی شد و بعد ذلک احدی را در مصالح عنه حقی باقی نمانده و نصفه باغ اصلان را که با پنج سَرچه آب علیا و سفلای مطابق قباله او که مالک و متصرف است از عین المال اوست و کسی را در آن سهمی نباشد
و بعد ذالک مصالحه صحیحه شرعیه نمود به زوجه خود صبیه مرحوم حاجی اسماعیل والده آقامحمد حسین بعد از یکدانگ خانه و دو سَرچه مجری المیاه آب علیا و سفلای نراق و چهار قفیز از جمله هشت قفیز باغ حاجی میرزا شهره که از جمله ما فی الصداق اوست و نقداً به او رد نموده، تتمّه ما فی الصداق را از کلی و جزئی مصالحه نمود و به زوج مزبور خود عالیحضرت حاج مصالح مرقوم به مال المصالحه صد دِرم نمک آرانی و آنچه مخلفات و اثاث که در خانه،مالک و متصرف است در دارایی خود از فروش و مسینه آلات و ملبوسات و رختخواب و اسباب خانه،کل هم بعضاً ذکر ام لم یذکر و  سمی ام  لم سیّم که احدی را حق مداخله و مطالبه به خانه و دارایی و تصرفی او در خانه نباشد و صیغه به قانون شرع مطاع جاری شد و ذمّه زوج هم از ما فی الصداق و حقوقات مقصوره زوجه خود بری گردید

پس از آن مصالحه نمود تمامی یکدانگ خانه خود را از جمله سه دانگ را به انضمام چهار قفیز از جمله هشت قفیز باغ حاجی میرزا شهره را به صبیه خود،متعلقه عالی شٵن اقامیرزا آقاخان به مال المصالحه صد دِرم بوزن شاه نمک آرانی و اسقاط حقی که از برای او بود در صداق والده مرحومه او ثانیاً او غیر ثابت ،کل هم بعضاً که او را نیز بعد ملک المرتب در فقره صداق والده اش حقی و سخنی و ادعایی نباشد و بعد از آن.
در ضمن عقد خارج لازم وصی در امورات خود گردانید فرزند ارجمند خود آقا محمد حسین مزبور را و ناظر در کارهای او گردانید عالی شأن آقامیرزا آقاخان را که اولا مجری المیاه پنج طاق از جمله بیست و هشت طاق آب قنات سَرچه شهره که واقع است در روزقه(نوبت آبیاری) لیلة یکشنبه دیّم(دوم) و از ثلث مرحوم اخوی موقوف است به تعزیه خوانی حضرت سید الشهدا علیه آلاء التّحیه والشفا همه ساله وجه اجاره آنرا در محرم و صفر در قصبه نراق مع آبزه طاحونه موقوفه مرقوم آنچه باشد به مصارف روضه خوانی به نحوی که در شرع باشد برسانند
و مبلغ پانزده تومان بقیه سی تومان مرحومه صبیه مرحوم اخوی در نزد اینجانب بوده که پانزده تومان او را حج ریالی خریدم و پانزده تومان دیگر را به جهت ساختن... در مشهد هنگام ساختن به آنها رد شود و سه دانگ میدانه مع دو درب زیره و دو درب فوقانی او با مرحوم اخوی شرکت داریم نصفه آن مرحوم را باید بعد از فروش به مصرف خودش در روضه خوانی برسانند و نصفه مرا استیجاری از شخص امین و با تقوائی که مسئله دان باشد ابتیاع کنند هرچه میشود و از تتمّه اموالم دویست تومان به مصارف خودم برسانند مطابق تفصیل ذیل:
 از بابت خمس آل محمد به سادات بدهند ۵۰ تومان
حمل نعش به نجف اشرف ۶۰ تومان
مخارج اوقات عزا ۳۰ تومان
از بابت وجوهات و رد مظالم ۳۰ تومان
و دیگر آنچه باقی است از نقد و جنس و مطالبات و باغ و املاک و آب و غیره آنها را کلاً ام بعضاً (همه یا مقداری)کما فرض الله کمثل خط الانثین تمام وراث یعنی زوجه و فرزندان با یکدیگر تقسیم نمایند و آنچه وصیت نامه که از قبل بدست آید تماماً باطل فمن بدّله بعد ما سَمعه فانّما اسمه علی الذین یبدلونه.
و کان ذالک تحریراً فی لیلة هیجدهم شهر شوال المکرم
توشقان ئیل(سال خرگوش) سنه 1321
18 شوال 1321(برابر 16 دی 1282)
نوشته و امضاء مدیر دبستان نراق به عنوان مسئول رسیدگی به موقوفات بعدا به ذیل سند اضافه شده است :
رونویس برابر با اصل است
مدیر دبستان دولتی نمره ۸  نراق

از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی وصیتنامه حاج میرزا ابوتراب سپاس گزار می باشیم .

از جناب آقای حمید سلطانی شایان فرزند اکبر از بابت تایپ و تنظیم سند 120 ساله از شهر نراق قدردانی می کنیم .

توضیحات سایت سلحشوران شهر نراق :
1- عمده التجار حاج میرزا ابوتراب نراقی فرزند حاج علی اکبر نراقی تاریخ 1 محرم 1321 برابر 9 فروردین 1282 در نراق فوت نمود و طبق وصیتنامه پیکرش به وسیله افراد و چهارپایان ابتدا به نجف عراق و سپس به مکه عربستان منتقل و زیر ناودان کعبه (ناودان طلا – ناودان رحمت) خاکسپاری گردید .
طبق سند موجود حاج میرزا ابوتراب سال 1321 قمری فوت و در زادگاهش نراق خاکسپاری گردید ولی بر اساس رسم متعارف آن مقطع سال 1326 قمری بقایای پیکرش به مبلغ هشت تومان تا نجف و 12 تومان تا مکه حَمل گردید و زیر ناودان طلا دفن می شود .

 

2- وصیتنامه دیگر حاج میرزا ابوتراب نراقی فرزند علی اکبر تاریخ 14 ذیحجه 1316 برابر با 5 اردیبهشت 1278 در مکه مکرمه تنظیم گردیده و تصویر آن همراه با بازخوانی تاریخ 5 اردیبهشت 1397 شماره سند 140 در سایت سلحشوران شهر نراق نمایش شد .

همچنین تقسیم سهم ورثه حاج میرزا ابوتراب تاریخ 7 اردیبهشت 1397 در سند شماره 141 و تاریخ 17 دی 1396 در سند شماره 107 و تاریخ 17 اردیبهشت 1397 در سند 146 در سایت سلحشوران شهر نراق نمایش گردیده است .

3- وُراث حاج میرزا ابوتراب نراقی عبارتند از :
همسرش ... فرزند حاج اسماعیل
پسرش محمد حسین(فرزندانش : حسن –عباس-شمسی-شریفه انصاری)
دخترش خانم ناز انصاری همسر میرزا آقاخان
دخترش منورسلطان انصاری همسر ملا محمد علی فروغی
دخترش سلطنت انصاری همسر محمد حسین انصاری

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۹ ، ۲۳:۰۵
سلحشوران شهر نراق

ناگاه به آه و زاریِ چند
آمد به زمین عَماریِ چند

در نوحه گری زبانِ ایشان
گویندهِ از میان ایشان

می گفت که آه نور عینم
ای کشته ِ تشنه لب حسینم

امت مددِ یزید کردند
بی جُرم ترا شهید کردند

کو اکبر ناز پرور تو؟
عباس چه شد برادر تو؟

کو قاسم و عونِ غمگسارت؟
کو جعفر و مسلم فکارت؟

مظلوم کربلا - Home | Facebook

پس آن جَمّال مردود گوید:من از هراس و بیم خود را در میان کشتگان پنهان کردم.ناگاه دیدم سه مرد و یک زنِ ژولیده مو بر سر نعش پاره پارهِ مظلوم کربلا چنین می گفتند:

شود فدای تو جدِ تو ای شهید مُحَی
چرا شکایت امت نمی کنی با من

پیِ زیارت نعش تو در برابر تو
علی است باب تو و مادر و برادر تو

ناگاه آن پیکرِ لطیفِ چاک چاک از روی زمین حرکت کرد .آن حضرت احساس کرد این پاسخ را دریافت می کند:
لبیک یا جَدّاه،لبیک یا اَبُتاه،لبیک یا اُمّاه،لبیک یا اَخ المقتول .با اسم یا جَدّاه به کدام زبان شکایت امت نمایم که از جور جفاکاران ابوسفیانی چه ها دیدم؟ به خدا قسم که کُشتند مردان ما را  و ذبح کردند اطفال ما را و اسیر کردند زنان ما را و به تاراج بردند اموال ما را. این جَدّ من حسینی را که در آغوش پرورش دادی در کربلا نبودی که ببینی در وقتی که جوان هجده ساله من علی اکبر به میدان رفت.

Profile Pictures

هزار حیف نبودی به کربلا همراه
دمی که رفت علی اکبرم به قربانگاه

ستاره اهل حریمم نظاره می کردند
که نو جوانِ مرا پاره پاره می کردند

نبودی در وقتی که آب به جهت علیِ اصغر خود طلب می کردم عوض آب تیر به حلق شیر خواره ام زدند.پسر پیغمبر و علی و فاطمه (س)و حسن(ع) از خون آن جناب رخساره ها رنگین نمودند و فاطمه(س)عرض کرد:ای پدر به این طریق قائمهِ عرش را بگیرم و دردِ خود را وانما کنم. آن جناب فرمودند:که این همه بَلیّه های تو بس بود که دست های تو را از بدن جدا نمود. عرض کرد:

یاحسین مظلوم کربلا | Facebook

ساربانِ من غمدیدهِ بی سامان بود
آن منافق که به من کینهِ پنهانی داشت

نه همین یاریِ حَربِ منِ مظلوم نکرد
بلکه از آمدنِ کوفه پشیمانی داشت

بود از جملهِ خُدّام من و بهتر از این
دعوی بنده کجا لاف مسلمانی داشت

پس آن حضرت به بالین من آمد،بعد از گفتگو فرمودند :خدا دست تو را قطع و صورت تو را سیاه وبا ظالمان تو محشور نماید.دعای او به اجابت رسید در حق من.

مظلوم حسین علیه السّلام

منبع: کتاب مقتل میرزا جان نراقی؛۱۳۱۳،نسخه خطی ،ص ۲۱

بازخوانی و تصحیح: مرتضی علی آقایی نراقی

۰ نظر ۰۷ مهر ۹۹ ، ۲۰:۴۳
سلحشوران شهر نراق

فدایت شوم
رقیمه(نوشته) عریضه که حاکی صحت و سلامت آنوجود محترم بود رسید . شرحی در خصوص نایب الحکومه مرقوم داشته بودید، شرحیِ مشارالیه را هم نیز بفرمایید . شرحی که مفصل مرقوم داشته بودید بخوبی مستحضر شدم .
انشاالله خداوند رفع تعدی که ظالمی نسبت به ظلم بزودی خواهد شد . همواره از سلامتی خودتان و مجاری امور مرقوم دارید .... نایب الحکومه را بنمایید ، آقازاده در مساعدت و هدایت نسبت به هر مظلومی آنچه از عهده چاکر برآید کوتاهی نخواهد شد .
اما در خصوص جو قیمت نوزده تومان رقم رفته بود خواهش دارم از یک خَروار(واحد سنتی برای وزن) تا پنجاه خروار یعنی هرقدر بشود فوری جو خوب خریداری نمائید مزید بر تشکرات قلبی خواهد بود . خواهش دارم جو را فوری خریداری کنید ، باشد در حمل تا اطلاع بدهم وجه هم ‌اگر لازم‌است بخرید بعد بنویسید تا بفرستم.
زیاده عرضی ندارد
امضاء : اسدالله(احتمالا حاج اسدالله)
1335

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی نامه بیش از یک قرن قبل سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۰۷ مهر ۹۹ ، ۱۱:۵۲
سلحشوران شهر نراق

حریم آل احمد خار گردیدند خاری بین
به کام دشمنان شد آسمان بی اعتباری‌بین

عبیدالله میرِ بزم شد عزت تماشا کن
علی ابن الحسین افکنده سر در زیر خاری بین

زنان آل بوسفیان نهان در پردهِ عصمت
حریم مصطفی بی پرده نیکو پرده داری بین

زنان آل احمد‌شرمسار و کوفیان خوش دل
بساط خوش دلی بنگر طریق شرمساری بین

سلیمان دست بسته اهرمن بر تخت بنشسته
نظر کن اعتبارِ امت بی اعتباری بین

به کوفه عابدین با پیکر تب دار مهمان شد
طریق میهمانی شیوهِ بیمارداری بین

رهِ صید حرم شد بسته از پی رتبهِ صیاد
شکار این بیابان را تماشا کن شکاری بین

رفو بردار نَبوَد تا قیامت داغ مظلومان
به زخمی کار کردند حلقه ی بی زخم کاری بین

ترا مختار خلقت کرده اند ای جوهری اما
یقین اختیار کوپهِ بی اختیاری بین

مناظره حضرت زینب و امام سجاد با ابن زیاد در کوفه

اهل کفر و نفاق و محبوسان زندان اهل عراق چون سرهای مطهر شهدای کربلا را با اسیران آل رسول داخل مجلس ابن زیاد بی بنیاد نمودند آن ملعون ازل و ابد آن روز به جهت تماشای اسیران آل محمد(ص) بنا به روایتی سر مطهر جناب  سید الشُهدا را سنان ابن انس به طبقی گذارده به نزد آن نطفه حرام آورد و با آن ملعون بدتر از یهود گفت:
پر کن رکاب مرا از طلا و نقره که به قتل آوردم پادشاه عظیم الشانی را به حسب و نصب از همه شریف تر. ابن زیاد بر آشفت و گفت ای مردود هر گاه می دانستی که چنین است چرا کُشتی؟ پسر حکم کرد او را گردن زدند و آن را بین راه روانه نمودند.آن شقّی چوبی در دست داشت اشاره به لب و دهن و ابرُوان آن جناب نمود.

داد با چوب ستمگر ماه بر مردم نشان
چوبش انگشت شهادت ماه نوآن ابرُوان

گفت با حضار مجلس همچو نورانی سری
باید از جسم امامی یا تنِ پیغمبری

مثل وی رعنا پسر مادر نزاد از امّهات
این چه دندان و چه لب آن گوهر ای آب حیات

کرد اظهار فرج‌ بسیار گفت ای مردمان
شکر لله شد قصاصِ کشتگان نهروان

حرکت کاروان اسراء و برگزاری مجلس ابن‌زیاد | شعار سال

زید ابن ارقم در آن مجلس بود از صحابه رسول خدا گریان شد و گفت :ای پسر مرجانه وای بر تو چوب از این لب و دهن بردار که به خدا قسم مکرر دیدم‌ جدش رسول خدا بوسه می داد.با آواز بلند زید شروع کرد به گریستن.ابن زیاد گفت ای دشمن خدا،گریه می کنی که خدا به ما فتح داده است؟اگر زین بود که پیر شده و خرافت تو را دریافته الحال تو را شربت مرگ می چشانیدم.پسرِ زید گریان از مجلس بیرون رفت و بر ایشان لعنت کرد.

منبع: کتاب مقتل، میرزا جان نراقی ،نسخه خطی ،صص۲۲-۲۴

بازخوانی و تصحیح: مرتضی علی آقایی نراقی

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۹ ، ۱۶:۴۳
سلحشوران شهر نراق
به اجاره شرعیه قبول نمود عالیحضرت گرامی منزلت محمد باقر خَلف مرحمت شان حاجی محمد مهدی همگی چهار قَفیز(واحدی برای اندازه گیری مساحت) از یکدرب باغجاه کوله را با مُلحقات از اَشجار و سایر مُلحقات دو اَصله جوز(گردو) از عالیشان آقا محمد کاظم خَلف مرحوم آقا جعفر نراقی از تاریخ ذیل الی یکسال تمام به مال الاجاره مقدار هشت مَن به وزن شاه جو و گندم بالمناصفه پاک بی علف دوره نراق که در رفع محصول سنه آتیه کارسازی نماید ، مواجره صحیحه شرعیه با شرایط .
و کان ذالک فی اول مهر ماه جلالی مده السنه تنکوز ئیل(سال خوک) من شهر سنه 1292(1 مهر 1292)
مُهر یتوکل اعلی عبده باقر(محمد باقر نراقی فرزند حاج محمد مهدی تاجر نراقی)
توضیح آنکه به اجاره شرعیه قبول نمودم حقیر محمد جواد خلف مرحوم حاجی محمد مهدی نراقی همین چهار قفیز مسطور در متن را از حال الی مدت یکسال به مال الاجاره چهار مَن جو و چهار من گندم که انشاءالله بعد از رفع محصول کارسازی شود .
فی اول مهرماه جلالی پیجی ئیل(سال میمون) سنه 1293
مجدد اجاره نمودم چهار مَن از باغجاه مسطور در متن را با اشجار آن الی مدت یکسال به مال الاجاره چهار مَن جو و چهار من گندم که بعد رفع محصول کارسازی شود .
فی 17 مهر ماه سنه 1294
مجدد به اجاره قبول نمودم از حاجی محمد جواد چهار مَن از باغجاه کوله سو با اشجار آن الی مدت یکسال به مقدار چهار من جو و چهار من گندم که در سال آینده در رفع محصول کارسازی نمایم .
فی ۱۷ مهر... سنه ۱۲۹۵



سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی اجاره نامچه زمین مربوط به محمد باقر عموی معاون التجار  بیش از 107 سال قبل سپاس گزار می باشد .
۰ نظر ۰۶ مهر ۹۹ ، ۱۱:۴۴
سلحشوران شهر نراق

...اما چون اسیران آل محمد وارد مجلس آن کافر گردیدند،علیا جناب زینب سلام نکرد.در گوشه ای نشست و کنیزان معجروار دور آن خاتون را احاطه کردند.ابن زیاد گفت: این زن بلند بالا که بود که به ما سلام نکرد؟
گفتند:این دختر امیر عرب علیا جناب زینب خاتون خواهر حسین (ع)است. آن مردود گفت ای خواهر حسین:

خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) در مجلس یزید (لعنه الله)(2) | آستان قدس  حسینی

دیدی چگونه عدلِ خدای جلیل کرد
دیدی چگونه آل علی را ذلیل کرد

می کاشت تخم فتنه و آفت برادرت
می کرد ادعای خلافت برادرت

آخر سزای خویشتن از روزگار یافت
دیدی که حق چگونه به مرکز قرار یافت

چون بود مقصد از همه کون و مکان یزید
چون بود در زمان ،امام زمان یزید

زین فتح کامران شد و خوشدل هزار شکر
گردید حق مسلط باطل هزار شکر

گفت ای دختر امیر عرب،دیدی خدا چگونه دروغ شما را افشا نمود؟ برادر تو خواست غصب خلافت یزید را نماید خدا او را رسوا نمود. زینب خاتون گفت : ای پسر مرجانه،منت خدایی را که گرامی داشت پیغمبر و آلش را.دروغ نمی گوید مگر کسی فاسق.
گفت ای خواهر حسین : دیدی خدا چه کرد با برادر...تو و سینه های مجروح ما را شفا داد. زینب گفت :ای پسر زیاد ،ما ندیدیم مگر نیکی های ایشان را که به سعادت فایز گردیدند.اگر قتل حسین شفای سینه توست وای بر تو!
پس آن ملعون امر به قتل زینب نمود.ابن حریث در آن مجلس بود گفت ای امیر !بر زنان جگر سوخته و داغ برادر و پسر دیده اعتماد نتوان کرد.در آن حین متوجه امام بیمار شد.

دید رخشان کوکبی اندر وبال
بدری اما گشته لاغر چون هلال

ماهی از تاثیر ظلمت منخسف
آفتابی زیر ابری منکسف

عرش مقداری ملوک از زندگی
شهریاری در بساط بندگی

پادشاهی از خجالت سر به زیر
غل بکردند چون غلامان اسیر

پای تا سر همچه لاله داغدار
شعله آهش یکی اشکش هزار

دید عیسی را گرفتار یهود
بر چهارم چرخ ز آهش رفته دود

دید نوحی پای بند صد اَلم
کشتی اش طوفانی دریای غم

دید یعقوبی جهان پرشور از او
گرگ خورده یوسف منظور او

در تنش جز درد و داغ دوستی
مانده مشتی استخوان و پوستی

زجر غل بر گردنش گه دیده دَین
چون به جانش حب شاه دین حسین

ابن زیاد پرسید که این جوان ضعیف نحیف کیست؟و نام نامی او چیست؟ گفتند حسین را نور عین و نام کرام او علی ابن الحسین است؟ آن ولد ال....(حرام زاده) گفت: شنیدم که در کربلا علی ابن الحسین را خدا کشت. بیمار کربلا فرمود ای پسر مرجانه ،برادری داشتم علی نام که او را ظالمان کوفه و شام به ظلم و ستم کشتند.ابن زیاد گفت:بلکه او را خدا کشت. آن بیمار خسته جگر فرمود:ای دشمن خانه دادِ پیغمبر،جان همه کس را خدا قبض می نماید در هنگام خواب و در زمان وفات.

حضرت زینب(س) در مجلس یزید تصویری روشن از کربلا ارائه دادند

بر پا شود روز جزا گیر و دار حشر
آیی چه در محاکمه کردگار حشر

ناحق شهید چند که اکنون مقابل است
خواهی شناخت این شهدا را،که قاتل است؟

خواهم نمود بر تو چه بینی به محشرم
احوال قاتلِ علی اکبر برادرم

از مکالمات فرزند علیل سید الشهدا آتش خشم آن حرامزاده مشتعل گردید و گفت ای فرزند حسین، تو خوش جرات می نمایی که در حضور من زبان به عتاب و خطاب گشایی.به خدا قسم ترا شربت مرگ می چشانم و خود را از زخم زبان بنی هاشم می رهانم...

منبع : کتاب مقتل میرزا جان نراقی،نسخه خطی،صص۲۶-۲۵

بازخوانی و تصحیح: مرتضی علی آقایی نراقی

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۹ ، ۱۵:۳۷
سلحشوران شهر نراق

نراق نمره ۹
۱۰۶۲

11 ربیع الاول 1335(برابر با 15 دی 1295)

بحضور مبارک بندگان حضرت مستطاب اجل آقای حکمران نراق دام اقباله مشرف شود
قربانت گردم
در موضوع تظلمات وَرثه مرحوم حاجی محمد تقی نراقی از جناب حاجی محمد جعفر تاجر نراقی در خصوص عمل ثُلث مرحوم والدشان که جناب اجل آقای اعتبار نظام رئیس اوقاف محلات بر حسب حکم مطاع وزارت جلیله معارف و اوقاف به نراق آمدند برای رسیدگی و دو جلسه با حضور حضرت اَجل عالی و خود حاجی محمد جعفر و چاکر(فضل الله نراقی) که وکیل ورثه بوده و هستم و حضور جنابان اشرف الحاجان  آقای حاجی اسدالله و حاجی محمد علی و حاجی محمد ابراهیم و جناب رئیس التجار و جناب نقیب السادات محاکمه نمودیم و تمام سؤال و جوابهای طرفین را نوشتند و طرفین اقاریر خود را امضاء نمودیم یعنی مُهر نمودیم و احقر به مُهر معاون التجاری خود مُهر نمودم و قرار شد شما مرا با سواد احکامات طرفین به مقام منیع وزارت جلیله اوقاف بفرستید هر جور حکم فرمودند مجری شود و حضرات آقایان هم صورت محاکمات را مُهر کردند و تمام را ملاحظه فرمودید

چون آقای اعتبار نظام گویا به علتی از حاجی محمد جعفر قصد تقویت(نیّت دفاع) را کرده و اسباب خیال بنده شده و می ترسم صورت محاکمات را هم به طهران نفرستاده باشد و سواد آنها را هم آنچه کردم به چاکر نداد در صورتی که تشریف داشتید و ملاحظه فرمودید که دو جلسه محاکمه شد و طرفین و حضار مُهر کردیم در صفحه پهلو تصدیق  بر اینکه محاکمه دو جلسه شده و به مُهر طرفین و حضار رسیده و بنده به مُهر معاون التجاری مُهر کردم مرقوم و امضاء فرمائید که عندالحاجه معلوم باشد محاکمه شده و به امضاء طرفین رسیده و مُهر کرده ایم و حضار هم مُهر کردند
ان امرکم مطاع فدوی فضل الله نراقی( معاون التجار فضل الله نراقی فرزند محمد جواد ابن محمد مهدی نراقی ابن عبدالله)

سایت سلحشوران شهر نراق ، از استاد ارزشمند حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی نامه فضل الله نراقی به حکمران نراق در 106 سال قبل سپاس گزار می باشد .

توضیحات :
موصی حاج محمد تقی فرزند حاج محمد ابراهیم تاجر نراقی برادرش به نام حاج محمد جعفر ابن حاج محمد ابراهیم بود ولیکن پس از مرگ محمد تقی وصیتنامه اش به مورد اجابت نرسیده و اختلاف حادث شد که علاوه بر درگیر شدن خانواده به حکمران و نایب الحکومه و ریش سفیدان نراق هم کشیده شد.متعاقبا محمد فرزند حاج محمد تقی از عمویش حاج محمد جعفر شاکی شده که اموال پدرش را حیف و میل نموده و به وصیتنامه پدرش عمل نشده است . کنکاش در اسناد قدیمی نشان می دهد ورثه حاج محمد تقی تا مدتی گرفتار بی مهری حاج محمد جعفر بودند .

۱ نظر ۰۵ مهر ۹۹ ، ۱۱:۲۶
سلحشوران شهر نراق

ناحق شهید چند که اکنون مقابل است
خواهی شناخت این شهدا را که قاتل است؟

خواهم نمود بر تو چه بینی به محشرم
احوال قاتل علی اکبر برادرم

از مکالمات فرزند علیل سیدالشهدا آتش خشم آن ولد الزّنا(حرام زاده) مشتعل گردید و گفت ای فرزند حسین ،تو خوش جرات می نمایی که در حضور من زبان به عتاب و خطاب گشایی.به خدا قسم تو را شربت مرگ می چشانم و خود را از زخم زبان بنی هاشم می رهانم.

برنامه مقتل الحسین

اشاره کرد سوی همچو خویش پیِ پدری
که این یتیم پدر مرده را به چشم تری

ز بارگاه برون بر به خاکِ ره بنشان
ز ساغر پدرش شربتی به او بچشان

چو دید زینب دل خسته از طریق عِناد
گرفت بازوی زین العابدین را جلاد

ز آتش دل خود چون سپند از جا جِست
دو دسته راس زین العابدین گرفت به دست

به گریه گفت به ابن زیادِ بی بنیاد
که ای ز جور تو بنیادِ اهل بیت به باد

هنوز ز آل نبی دست بر نمی داری؟
هنوز سیر نگردیده ای ز خون خواری؟

حضرت سید السّاجدین فرمود :ای عمّه‌ محنت قرین ،مرا به ابن مرجانه واگذار.سپس رو به ابن زیاد کرد و فرمود:
ای حرام زاده مرا از کشتن می ترسانی؟نه به خدا سوگند که از کشتن پروایی ندارم.بلکه از دنیا و اهل دنیا بیزارم.شهید گشتن ما مایهِ سعادت ماست.مرا از قتل می ترسانی که قتل عبادت است. پس آن مردودِ ازل و ابد روی از ایشان گردانید و گفت مرا از دست زنان این قوم خلاص کنید. پس حکم کرد که اسیران آل محمد را در خانه ای که پهلوی مسجد بود محبوس کردند و فرمان داد که سرهای شهدا را به نیزه ها کنند و در بازار های کوفه بگردانند.
زید ابن ارقم گوید:در غرفه خانه خود نشسته بودم که دیدم سرهای شهدا پیدا شدند و در جلو آنها سرِ حسین پسر فاطمه را دیدم که سوره کهف را تلاوت می نمودند با آواز بلند تا به این آیه رسید:
ام حَسبت انّ اصحاب الکهف والّرقیم کانو من آیاتنا نجبا.
زید گریان شد و عرض کرد ای پسر رسول خدا ،پدر و مادرم فدای تو باد.قضیه تو از قضیه اصحاب کهف عجیب تر است. پس در بالای آن سر هاتفی آواز داد به نهایتِ رفعت که اهل کوفه شنیدند سر پسر دختر محمد را و پسر خلیفه او را مسلمانان بر سر نیزه کردند و مسلمانان آن را می بینند و می شنوند و کسی زاری نمی کند و دل ایشان به درد نمی آید. پس اهل بیت رسول خدا چند روزی را در آن مجلس ،خانهِ پسر مرجانه بودند و به غیر از کنیزان کسی به دیدن ایشان نمی آمد.
ابن زیادِ بی بنیاد فتح نامه را به دار فرستاد .از آن جمله نامه ای به والی مدینه نوشت به این مضمون:
گردید به خون پیکر عریان حسین
افتاد ز پا نخل جوانان حسین

بودند جهانیان همه دشمن او
آسوده شد از جهانیان جان حسین

صحیح ترین مقتل امام حسین (ع) را چه کسی نوشته است؟ | خبرگزاری بین المللی  شفقنا

مروی است چون فتح نامه ابن زیاد را در مدینه در بالای منبر خواندند،خروشی از خانواده های بنی هاشم بلند شد که گوشی نشنیده بود.پس ابن زیاد نامه ای به یزید پلید نوشت که ایهاالامیر:
با آل مصطفی ظلمی که نتوانم بیان کرد به من در باب ایشان  آن چه فرمودی چنان کردم.مبارک باد بر آل بوسفیان این فتح و ظفر که قطع النّسل آل محمد از پیر و جوان کردم.
حسین اول چه شد بر ما جهان کو تیره کرد آخر
جهان را تنگ بر وی چون دلِ زندانیان کردم

فزون از ده هزار از لشکر ما کشت لیک آخر
تنش را چاک چاک از خنجر تیغ و سنان کردم

جانم حسین علیه السلام

منبع:کتاب مقتل میرزا جان نراقی،نسخه خطی،صص ۲۸-۲۷

بازخوانی و تصحیح: مرتضی علی آقایی نراقی

۰ نظر ۰۴ مهر ۹۹ ، ۱۱:۱۵
سلحشوران شهر نراق

هو
با اجاره شرعیه قبول نمودم اقل خلیفه محمد جواد خَلف مرحمت شان حاجی محمد مهدی تاجر نراقی از عالیحضرت آقا محمد جواد خلف مرحمت شان آقای ملا آقاخان نراقی همگی و تمامی یکدرب باغ جاه ... واقع در مزرعه لاستان که محدود است به این حدود.
حدّی به باغجاه محمد اسماعیل حاجی محمد تقی ،
حدّی به بباغ محمد حسین خلف مرحوم حاجی محمد مهدی ،
حدّین به وادی(صحرا – بیابان)
از حال تحریر که هفدهم مهر ماه است الی مدت دو سال به مال الاجاره بیست و چهار مَن جو و گندم بالمناصفه که در هر سالی شش مَن گندم و شش مَن جو از بابت اجاره کارسازی شود صیغه مواجره علی نهج الشرع جاری شد .
فی هفدهم مهر ماه 1294
مُهر : یا من اجود من کل جواد(محمد جواد نراقی فرزند محمد مهدی)
مُهر : محمد جواد فرزند آقا خان نراقی

سایت سلحشوران شهر نراق ، از استاد ارزشمند حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی قباله اجاره باغ در دشت لاستان نراق در 105 سال قبل سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۰۴ مهر ۹۹ ، ۱۱:۱۳
سلحشوران شهر نراق

کنند همه کروبیان به حشر حمایت
ندارم از کرم حق جُوِی امید عنایت

به آنکه ختم رُسل چشم التفات ندارد
اگر پیمبر مرسل بُوَد نجات ندارد

ابن شهر آشوب گوید:
بعد از واقعه کربلا وشهادت امام حسین ویارانش،شبی در خواب دیدم که قیامت کرده است.آفتاب در نهایتِ حرارت بر سر مردم تابیده .ناگاه سوارکاری که حُسن وجمالش به سرحد کمال بود در غایت استعجاب گذشت.انبیا وشهدا و صدّیقان در خدمت او گذشتند ودرعقب سواری دیگر در نهایت و صُولت وملائکه بسیار در رکاب آن جناب می رفتند.

«مقتل خوانی»؛ روایت متجلی حماسه اباعبدالله در فرهنگ شیعی - ایرانی  - ایرنا

شاهی چه بزرگوار شاهی/روپیش وپس از فلک سپاهی
بر هم زنِ حشر و اقتدارش/جبریل امین رکاب دارش
گردیده سوار ناقه ی نور/چتر عَلَمش ز طُّره حور
نسبت به پیمبران شکستش /تیغ دو زبانه ای به دستش

آن بزرگوار با آن اقتدار چون به حداد بی بنیاد رسید نهیب کرد ملائکه را ، که بگیرید این ملعون را .آن مردود گوید ملکی بازوی مرا گرفت و کشید.چنانکه پنداشتم دستم از کتف جدا شده است.پرسیدم که ای مَلِک ترا به حق خدا سوگند می دهم که این شخص که بود؟گفت :حیدر کرار.گفتم آن که اول گذشت که بود؟گفت:احمد مختار.پرسیدم سبب گرفتن من چیست؟گفت ای ملعون حال تو نیز مثل این جماعت است.چون نظر کردم ابن سعد را دیدم با لشکر او که در زنجیرهای آتشین بسته وآتش از دهان وگوش های ایشان شعله می کشید.به این هیبت من وایشان را به صحرایی رسانیدند.دیدم پیغمبر خدا بر تختی نشسته،فرمود یا علی چه کردی؟عرض کرد: فدای تو شوم احدی از قاتلان فرزند تو حسین باقی نگذاشتم. مگر اینکه همه ایشان را جمع کردم.پس آن جناب بگریست‌ چنانکه حبیب خدا وپیامبران وملائکه به گریه در آمدند.در آن حال ابن سعد وجمعی از بی دینان را در حضور آوردند.حبیب خدا فرمود:ای ناخلف امتان ظَلُومِ جهود و ای دشمنان خدا و رسول شما هر یک با فرزند غریب من چه گردید؟

یکی گفتا در آن صحرا دل آل نبی خَستم
یکی گفتا به روی شاه دین آب روان بستم
یکی گفتا به روی سینه اش با چکمه جا کردم
یکی گفتا سرش را تشته از پیکر جدا کردم
یکی گفتا به چشمش روز روشن ساختم چون شب
یکی گفتا به جسم نازنینش تاختم مرکب
یکی گفتا تن پاکش به خاک وخون طپان کردم
یکی گفتا سرش را نیت نوک سنان کردم
یکی گفتا زدم سیلی به عارض دخترانش را
یکی گفتا به غارت بردم اسباب زنانش را

مَنقَذ ابن مَرَّه عبدی قاتل علی اکبر وحُکم ابن طفیل قاتل عباس وعَمرابن اسعد اَزدری قاتل قاسم وشمر ولد الزنا(حرامزاده)قاتل سید الشهدا را در حضور آوردند.حبیب خدا فرمود:ای ملعونان شما هر یک به اولاد بی کسِ مظلوم من چه کردید؟

گفتا یکی از دُکون سیرم/من منقذِ کافر شریرم
آمد چه به رزم لشکر شوم/اکبر خلف حسین مظلوم
سر از تنِ پردلان سفاک /چون برگ درخت ریخت بر خاک
پس رزم به دشمنان دین کرد/رزمی که ملایک آفرین کرد
آن جسم لطیف را سواران /کردند نشان تیر باران
پس رحم بر آن جوان نکردم/شرم‌ از شه انس وجان نکردم
خاکم به سرو منِ ستمگر/شمشیر زدم به فرق اکبر
گفتا به فغان حُکَیم بد بخت /چون من دگری کجاست دل سخت
سقای سپاه وتشنه کامان /چون مشک به دوش و چشم گریان
زد -بر قلب سپاه کفار/آن حیدر ثانی علمدار
از کشته چه ریخت تشنه بر خاک /تحسین کردند بر وی افلاک
اما آخر از تیغ خنجر/افتاد دو دست او زپیکر
از جور من خدای نشناس /بی دست به خون طپید عباس
پس پیغمبران وصدّیقان وملائکه هفت آسمان از مکالمات آن بی دینان به نوعی خروش بر آوردند.غلغله وزلزله در عالم امکان پیچید .حبیب خدا گریست.گریستن شدیدی ،وفرمود ای پیغمبران ببینید که امت جفاکار من به نوباوهای گلذار من چه کردند.پس متوجه عَمر ابن سعد ازدری وشمر ذلجوشن گردید وفرمود ای دشمنان خدا ورسول ،شما به اولاد معصوم ومظلوم من چه کردید؟

برنامه مقتل امام حسین (ع) - دانلود | کافه بازار

عَمر اَزدَری کشید شیون /گفت از همه سنگ دل ترم من
قاسم چه به روز بینوایی /پوشید لباس کدخدایی
هر چند زفرقه ضلالش /جمعی کردند پایمالش
بیش از همه من گناهکارم /من قاتل آن بزرگوارم
زد برسرو وگفت شمر کافر/ای وای زخصیمی پیامبر
بالله مَن روسیاه مُرتد /خجلت زده ام زروی احمد
چون لاله داغدار زهرا/فرزند بزرگوار زهرا
چشمانش چو ابر نوبهاران /پشتش چه کمان زقتل یاران
آمد سوی قوم بی حمیّت/بگشود زبان پی نصیحت
فرمود که ای منافقِ چند/اندیشه کنید از خداوند
آیا نبود خدا پرستی؟/تا رحم کند به زیر دستی؟
در چشم شما اگر چه خوارم/فرزند رسول تاجدارم
مایوس شد آن زقوم نا کس/آبی طلبید آخر وبس

ای پیغمبر آخرالزمان وای پدر ومادر اُمتان به خداوند عالمیان سوگند وبه تاج تارُک تو قسم که فرزند دلبند تو حسین به قدرت وشجاعت حسنیه به جز زخم داران عرصه پیکار زیاده از ده هزار دلاور شیر وشکار را طعمه شمشیران بدار نمود اما خاکم بر سر یا رسول الله:

از کثرت درد و زخم بسیار/واماند چو دست او زپیکار
آخر طلبید با دل ریش/آبی زبرای عترت خویش

زین قوم کسی نداد آبَش/دادند به ناسزا جوابش

آن دم که حسین به جسم صد چاک/افتاد ز ذوالجناح بر خاک
من رحم به حال او نکردم/شرمی زعیال او نکردم

لب تشنه تنش به خون کشیدم/خاکم به سر وسرش بریدم

از کلمات آتش افروز آن ولدالزّنا آه نهاد حبیب خدا  بر آمد .پس دست بر کمر گرفته آهی کشید و فرمود:وااَبَتاه،وامقتولا،واحسینا‌‌.

وقایع روز‌های تاسوعا و عاشورای سال ۶۱ هجری به روایت ۶ مقتل معتبر

حداد گوید :به فرموده پیغمبر آن لشکر کافر را با غل وزنجیر به سوی بئس المصیر کشیدند.پس مرا ونجار را نزد آن حضرت بردند.پس آن جناب فرمود: ای دشمنان خدا کُشتید اولاد مرا ؟حداد ونجّار عرض کردند یا رسول الله ما مرد میدان کارزار نبودیم ودست به حربه نگشودیم.آن حضرت فرمود :همین بس که در میان ایشان بودید وبر سیاهی لشکر افزودید.پس حکم کرد که ایشان را به سوی جهنم کشیدند.حداد از اضطراب از خواب بیدار شد دید که نیمی از بدنش خشکیده وبه همین حال باقی بود تا به عذاب الهی در جهنم معذب گردید.                                 علی لعنت الله علی اعداءالحسین علیه السّلام

♦️منبع:
کتاب مقتل میرزاجان نراقی،نسخه خطی،صص ۲۷-۳۱

بازخوانی وتصحیح: مرتضی علی آقایی نراقی

۰ نظر ۰۳ مهر ۹۹ ، ۱۱:۲۱
سلحشوران شهر نراق

وزارت کشور
شهرداری محلات
شماره ۴۹۶۰
تاریخ ۱۳۱۸/۸/۱۶
ابراهیم رحمانی وَلد نصرالله نراقی دارای شناسنامه شماره ۱۵۸ نراق متولد هزار و دویست و هفتاد شمسی
بموجب این حکم شما از تاریخ شانزدهم آبان هزار و سیصد و هیجده بِسَمت رفتگری شهرداری قصبه دلیجان بطور روزمُزد اجرت ماهیانه یکصد و پنج ریال برقرار می شوید .
اجرت شما از بودجه شهرداری دلیجان طبق مقررات در آخر هر ماه پرداخته خواهد شد .
 امضاء : بخشدار و شهردار محلات
 توضیح اینکه بجای عباس عباسی رُفتگر که واجد شرائط استخدام نبود برقرار می شوید
امضاء : بخشدار محلات

از استاد حاج سید مجتبی غفاری بابت بازخوانی سند اشتغال رحمانی نراقی در شهرداری دلیجان در 81 سال قبل سپاس گزاریم .

۰ نظر ۰۳ مهر ۹۹ ، ۱۰:۴۵
سلحشوران شهر نراق

قبله گاها
اولا ً.... رفیعه(ارزشمند) سَرکار عالی را زیارت نمودم چون مبنی بر سلامتی مزاج شریف بود بسیار خوشوقت و خشنود گردیدم .
و در خصوص تنخواه نگارش فرموده بودید که بنده در .... بوده ام خدا گواه است اینها نیست و زیان هیچکس .... ندارم بخصوص سَرکار جنابعالی . شش ماه از وعده آن گذشته صحیح ، اما آنچه بر خود ....کرده ام شش ماه گذشته را از قرار تومانی پنج شاهی حساب خواهم کرد و بیشتر هم نخواهم داد ، اصلاً و فرعاً مبلغ پنج تومان و دو هزار میشود دو تومان او را به آقا محمد رضا دادم و سه تومان و دو هزار میماند سه چهار یوم دیگر با طاقه شال بفرستید بندگی میشود . از احدی در نراق خجالت ندارم مگر از سَرکار و هرگونه خدماتی بوده باشد اعلام فرموده .
زیاده عرضی نیست
والسلام
 ... حسام

نوشته پشت سند :
جناب مستطاب قبله گاهی آقای خیرالحاج حاجی محمد رضا مطالعه فرمایند .
قطعه ۸۶۴۲
مُهر : یا امام حسین

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی نامه ای از اسناد معاون التجار نراقی سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۰۲ مهر ۹۹ ، ۰۹:۴۷
سلحشوران شهر نراق

به اجاره شرعیه قبول نمودم اَقل خَلق الله محمد صادق خَلف مرحوم آقا عبدالغفار نراقی یکدرب دُکان بزازی در درب کاروانسرای نو از جناب آقا محمد جواد خلف مرحمت شان خُلد آشیان حاجی محمد مهدی نراقی به مال الاجاره مبلغ هفت هزار دینار رایج سلطان تا الی مدت  یکسال تمام و قرار شد مخارج دکان آنچه را نمودم با جناب موجِر باشد و صیغه مواجره جاری شد .
و مال الاجاره را ماه به ماه کارسازی جناب موجر نمایم
مهر یا صادق الوعد(محمد صادق فرزند عبدالغفار نراقی)
تحریراً فی 29 شهر جمادی الثانی مطابق 1291(برابر 22 مرداد 1253)
قبول اجاره نمودم از 29 شهر جمادی الثانی سنه 1292 الی مدت یکسال تمام بمبلغ هفت هزار دینار رایج سلطان
مُهر یا صادق الوعد(محمد صادق فرزند عبدالغفار نراقی)
من الشاهدین کمترین محمد ابن مرحوم حاجی علی اکبر نراقی 1291

سایت سلحشوران شهر نراق از استاد ارزشمند حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی اجاره نامچه پدرِ معاون التجار بیش از 150 سال قبل سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۰۱ مهر ۹۹ ، ۰۹:۴۷
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook